همشهری جوان/شماره 359:
ورزشگاه شهرداری، شمال غرب شهر و کنار جاده کمربندی قرار دارد. درست مثل موقعیت ورزشگاه آزادی نسبت به تهران و تقریبا به همان میزان از مرکز شهر دور است. نیروی انتظامی، بلواری را که به سمت ورزشگاه میرود بسته و طرفداران دارند با پای پیاده میروند. اوایل بلوار همه شاد و سرخوشند، بیشتر از دو ساعت به آغاز مسابقه مانده و همه دلی دلی کنان و خرامان راه میروند اما وقتی چشمان شان به در ورودی بسته ورزشگاه و جمعیتی که از سر و کول هم بالا میروند، میافتد، بهت زده به سمت در میدوند وخودشان را لای جمعیت جا میدهند بلکه بتوانند وارد ورزشگاه شوند. این وسط کافیست تا دوربین نود و گزارشگر آشنایش را با میکروفونی که لوگو نود رویش نقش بسته ببینند تا سر درد و دل شان باز شود: «آقا! ما سه ساعته اینجاییم». «این ورزشگاه جا نداره باید میانداختن تو تختی خرم آباد. اونجا 30 هزارتا جا داره» و.... از بین نردهها میشود زمین چمن را دید. چمنی که زیر نور تند آفتاب براق شده. فقط دو طرفش سکوست و بیشتر شبیه یک زمین چمن برای بازی و تمرین کارمندان اداره است تا محل برگزاری مهمترین بازی فوتبال لرستان. تماشاگران زرنگتری که تعدادشان بیشتر از 5 هزار نفر ظرفیت اسمی ورزشگاه است، همه سکوها را با پارچههای آبی، پرکردهاند. صدای نامفهوم شعار و همهمه به گوش میرسد که گهگاهی کلماتی مثل دورود و گهر درآن مشخصترند.
تلاش برای مشاهده یک اتفاق
پارچه نوشتهها، دور تا دور زمین را پرکرده. بیشترشان هم تاکیدی است بر
اینکه تیم گهر باید در شهر دورود بماند. شعارهایی مثل « این گهر دوروده /
تو دورود میمونه » شعاری که بارها و بارها ورزشگاه کوچک شهرداری بروجرد را
میلرزاند. تماشاگرانی که بیرون ماندهاند از راههای مختلفی مثل دیوار و
درخت خودشان را وارد فضای ورزشگاه میکنند. یک سمت ورزشگاه هم که اصلا
انگار بر خیابان اصلی است چون ماشینها و اتوبوسهای شرکت واحد میایستند و
دهها نفر روی دامنه چمنی خیابان یا روی سقف ماشینها میایستند. نیم ساعت
مانده به آغاز بازی، دیگر واقعا جای سوزن انداختن در ورزشگاه نیست. تنها
جاهایی که خالی مانده، نورافکنهای ورزشگاه و ساختمانهای نیمه کاره اطراف
است که آنها هم به سرعت پر میشوند. تعداد کمی از طرفداران ایرانجوان بوشهر
هم همراه تیمشان وارد ورزشگاه میشوند و دو، سه ردیف کنار جایگاه را پرمی
کنند. چند دقیقهای با صدای سنج ودمام شلوغ میکنند اما این صدا درهیاهوی
«گهر لیگ برتر» گم میشود. لابلای جمعیت هم یکی فریاد میزند :«مگه هندوراس
اینجا بازی داره؟»
فشار روی دروازه، هیجان روی سکو
فغانی با یک ربع تاخیر، سوت آغاز بازی را میکشد. جمعیت چند لحظه مبهوت
بازی میشود اما بلافاصله ازهیپنوتیزم بیرون میآید و فریاد گهر...گهر
ورزشگاه را پرمیکند. ایرانجوان که بازی رفت در بوشهر را یک – یک کرده و
باید گل بزند، جلو کشیده اما گهر این شانس را دارد که پشت دروازهاش در
نیمه اول، طرفدارانش نشستهاند. کافی است بوشهریها از نیمه جلوتر بیایند
تا صدای سوت و هو، فضا را پرکند. گهریها بیشتر حواسشان به ضد حمله است اما
چند ضربهشان را هم فابیو، دروازه بان برزیلی ایرانجوان میگیرد.« اگه
قانون دروازهبان داخلی رو اینجام گذاشته بودن گل زده بودیم ...الان اگه
میثاق بود خورده بودها». تماشاگری با نیشخند این را میگوید تا نشان بدهد
یک آبی دو آتشه است هم آبی گهر و هم آبی استقلال. نیمه اول همان طور که
لرها میخواهند تمام میشود.
« به این وسیله به اطلاع میرساند درصورت راهیابی گهر به لیگ برتر، مسوولان
استان هدایای مادی و معنوی ارزندهای برای این تیم در نظر گرفتهاند.»
کافی است گوینده ورزشگاه چنین عبارتی را بین دو نیمه بگوید تا بازار تکه
پراکنی داغ شود: « تا حالا کجا بودن؟».« چرا پس تا حالا براش ورزشگاه جور
نکرده بودن».« هدیه نمیخواد حقوقشون رو بدین». کافیست تماشاگران، دوربینی
را دست کسی ببینند، حالا فرق ندارد عکاسی باشد یا فیلمبرداری. آن وقت کلی
برای عادل و نود التماس دعا دارند :« به عادل بگین تیم رو تو استان نگه
داره. این همه طرفدار داره به خدا». با آغاز نیمه دوم، التهاب روی سکوها با
گرمای بعد از ظهر بروجرد درهم آمیخته میشود. تماشاگران گهری شعار خاصی را
ندارند و بیشتر با جابهجا کردن کلمات در شعارهای معروف ورزشگاهی، شلوغ
میکنند:« گهر برتری میشه / خدا میدونه که حقشه/ به لطف یزدان و بچهها/
گهر، لیگ برتری میشه ». «وای ... وای ... وای ... ای لرستان ... حمله...
حمله ... حمله». فشار ایرانجوان بوشهر لحظه به لحظه بیشتر میشود
تماشاگران با چشم گرد شده و صورتهایی که زیر آفتاب سوخته، بازی را نگاه
میکنند. چند تماشاگر، چند بطری آب پر ازشن را داخل زمین میاندازند.
فغانی، بطریها را میبیند و میخواهد بازی را نیمه تمام اعلام کند که
فریاد «ببخشید...ببخشید » او را منصرف میکند تا صدای «فغانی
متشکریم...فغانی دوستت داریم» ورزشگاه را پر کند.
هشت آذر لرستانیها
سه دقیقه وقت اضافه اعلام میشود اما بوشهریها ول کن نیستند. چپ و راست
دروازه گهر را میکوبند. استرس باعث شده تا خیلیها روی زانو خم شوند و
صورت و پنجههایشان را در فنسها فرو کنند. برای لرها این بازی شبیه بازی
ایران و استرالیا شده و امروز هم هشت آذرشان. سوت فغانی درست مثل شلیک
تپانچه مسابقه دوومیدانی میماند. همه میریزند داخل زمین. عوامل نیروی
انتظامی همترجیح میدهند به جای جلوگیری از ورود مردم، با موبایل از این
ماجرا فیلم بگیرند. چند تا تماشاگر وسط زمین،شادی میکنند و یکی هم سعی
میکند با طبل یاماها، لری بزند. « بدون این که گل بزنیم، رفتیم لیگ برتر»
پسری دوازده ساله با صورتی آبی رنگ، میخندد و از ورزشگاه بیرون میرودو به
موج جمعیتی اضافه میشود که پرچمهای آبی را درهوا تکان میدهند.
خیابانهای بروجرد و خرمآباد و دورود، پر میشود از صدای بوق و فریاد
شادی. چند ساعت بعد، بوی دود و کباب تازه، از خیلی از خانهها بلند میشود.
اشتهای مردم امشب باز باز است.