همشهری جوان

پاتوق دوستداران همشهری جوان

همشهری جوان

پاتوق دوستداران همشهری جوان

کورش علیانی - اقتدار بی‌مایه


یادداشت در ادامه مطلب...


نظام آموزشی ما هم در شاخه زبان فارسی نگران است؛ نگران است چون باید بتواند زبان فارسی را برای دانش‌آموز و دانشجو توصیف کند؛ اما نمی‌تواند. ابزار کافی و مناسب برای این کار را ندارد. دسته‌بندی‌های مفصل و طولانی و پر از جزئیات و پر از استثنا هم راهی به دهی نمی‌برند.

هرکدام از ما اگر بخواهیم از معلم‌های ادبیات و انشا و جمله‌سازی و استادان زبان و ادبیات فارسی‌مان خاطره بگوییم، ده‌ها خاطره داریم. من معلمی را به یاد دارم که اصرار داشت ننویسم «توی» چون گمانش این بود که «تو» عامیانه است. بنا به توصیه او باید می‌نوشتیم «در». طبیعی است که وقتی به جای «توی اتاق» بنویسی «در اتاق» بعد دیگر به نظرت می‌رسد «خوابیده بودم» هم عامیانه است و به جایش می‌نویسی «مشغول استراحت بودم». شما را نمی‌دانم اما من خودم وقتی می‌خوابم مشغول چیزی نیستم؛ نه استراحت و نه چیز دیگر.


بعدها این معلممان از این هم جلوتر رفت و اصرار داشت «در» (همان که ازش می‌روند توی جایی) ننویسیم و بنویسیم «درب» چون به گمان او «در» غلط بود.


بالاخره یک شاگرد تخس هم پیدا شد و چندین جای کتاب درسی را به معلم نشان داد که همه جا نوشته بودند «در» و معلم عزیز ناچار بعد از یکی دو هفته سر در گمی و تلفن زدن به استادان دوره تحصیلش در دانشسرا، عقب‌نشینی کرد و پذیرفت «در» هم درست است. اما بنا بر گفته استادان مبرّز دانشگاه «درب» زیباتر، برازنده‌تر و درست‌تر است. بالاخره استاد دانشگاه هم برای خودش قدرتی بود؛ در حدی که حتی می‌توانست در برابر مرجعیت و قدرت کتاب درسی قد علم کند.


سال‌ها بعد که دانشجو شده بودم، شنیدم آن معلم قسمت‌هایی از کتاب «غلط ننویسیم» نوشته ابوالحسن نجفی را سر کلاسش درس می‌دهد. بالاخره کتاب مرجع عزیزش را یافته بود؛ کتابی که هم پر از دستورهای منع‌کننده بود و هم یک استاد خیلی خیلی مبرّز دانشگاه نوشته بودش. به تعبیر بدجنسانه من، یک قشون کامل با توپخانه و سواره‌نظام و پیاده‌نظام، که دیگر هیچ دانش‌آموزی نتواند به استناد جاهایی از کتاب درسی جلویش سر بلند کند. اما همه این قشون‌کشی‌ها برای چه؟


برای اداره یک نهاد، یا جمع انسانی توانایی لازم است. گرداننده جمع اگر توان لازم را داشته باشد، کارش را می‌کند و با انجام دادن کارش جمع را اداره می‌کند. اما اگر نه، مجبور است از زور استفاده کند. قصابی که گوشت خوب و ارزان و سالم و پاکیزه را سریع به دست مشتری می‌دهد با همین کار کردن و قصابی کردنش قصابی‌اش را می‌گرداند. اما قصابی که در کارش ضعیف است، هر لحظه دنبال بهانه‌ای برای سرشاخ شدن با مشتری و درگیری راه انداختن است. روی دیوار مغازه‌اش هزاران فرمان چسبانده است. از «در این مکان سیگار نکشید» تا «مدیریت این قصابی از ارائه خدمات به افراد دارای شلوار خمره‌ای معذور می‌باشد.» به هر کس هم امر و نهی‌ای می‌کند «شما آن طرف‌تر بایست آقا» یا «خانم شما گوشت گوساله برای ماکارونی نبر، خوب نیست» یا «بچه نکن دستت رو تو دماغت.» این قصاب دومی نگران است؛ نگران است چون نمی‌تواند در قصابی‌اش آن قدر که لازم است به چشم بیاید. نگران است که مبادا او را به رسمیت نشناسند و تمام این امر و نهی‌ها بابت همین حفظ اقتدار است.


نظام آموزشی ما هم در شاخه زبان فارسی نگران است؛ نگران است چون باید بتواند زبان فارسی را برای دانش‌آموز و دانشجو توصیف کند؛ اما نمی‌تواند. ابزار کافی و مناسب برای این کار را ندارد. دسته‌بندی‌های مفصل و طولانی و پر از جزئیات و پر از استثنا هم راهی به دهی نمی‌برند.


یادم هست که در کلاسی نزد استادی که دکترای زبان و ادبیات فارسی داشت، به اجبار روزگار دستور زبان فارسی می‌خواندیم. بحث رسید به حرف و حرف اضافه و انواع «تا» و «که». استاد چند ده نوع «تا» و «که» شمرد تا رسید به «که مفاجات.» تعریف بلندبالای این «که»‌ جدید را گفت. فرقش را با همه «که»‌های قبلی گفت و بعد یک بیت هم گفت که مثال «که ی مفاجات» بود. من کلافه و خسته پرسیدم «ببخشید! این «که» چقدر استفاده دارد؟»


استاد خوشحال گفت؛ «آفرین! سوال بسیار خوبی کردید. در تاریخ ادبیات فارسی آن طور که من تحقیق کرده‌ام تنها همین یک بار در همین بیت مثال این «که» به کار رفته است.» به گمان شما این نگاه ،نگاه سالمی است و این ابزار، ابزار توانایی برای بررسی زبان است؟ همان استاد در همان کلاس با افتخار می‌گفت مگر زبان‌شناسی می‌تواند تمام این استثناها را که ما در دستور زبان فارسی پیدا کرده‌ایم فهرست کند؟ گفتم «پارچه را اگر کج ببرید، کنارش ریش‌ریش می‌شود، اگر درست و از راه ببرید، کنارش صاف می‌ماند. ریش شدن کنار پارچه نشان نگاه غلط است، نه قدرت قیچی و خیاط.» طبعا خوشش نیامد.


نظام آموزشی ما در شاخه آموزش زبان فارسی قصاب ناتوانی است که لاجرم به مشتریانش امر و نهی می‌کند و فضای دکانش را پر از اعلامیه‌های بکن و نکن کرده است. این میان، معلم و استاد مقصر نیستند، نگاهی که نمی‌تواند غیر علمی بودن خود را بپذیرد و کنار برود و جا را برای نگاه علمی باز کند، مقصر است.


این نظام با نگاه غلطش آن معلم مدرسه را دست خالی میان ما دانش‌آموزان هیولاصفت فارسی‌زبان می‌فرستد و توقع دارد او نترسد، کم نیاورد، و اقتدار خودش و نظام آموزشی پشت سرش را سر کلاس حفظ کند. او چاره‌ای ندارد جز اینکه در برابر سوال‌های ساده دانش‌آموزانش لشکرکشی کند، از استادانش مشاوره تلفنی بگیرد یا برود و کتاب غلط ننویسیم را سر کلاس تکثیر کند و درس بدهد یا بدتر از آن به خشونت برهنه فریاد کشیدن و نمره کم کردن و توهین کردن و حتی چوب زدن رو بیاورد.



*یادداشت نویسنده در ستون ثابت «کافه جوان» هفته نامه همشهری جوان / شماره 291

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد