به بهانه ترجمه حمیدرضا صدر از کتاب یونایتد نفرین شده
برای خواندن گزارش به ادامه مطلب بروید...
«یونایتد نفرین شده» فقط قصه بدترین روزهای زندگی یک مربی فوتبال نیست، چیزی فراتر از 44 روز برزخیای که برایان کلاف به عنوان سرمربی در تیم «لیدز یونایتد» گذراند؛ قصه واقعی بدترین روزهای یک مربی که از تکتک بازیکنان و طرفداران تیمش متنفر است. تکه تکههای داستان درست مثل توپ فوتبال در یک مسابقه این طرف و آن طرف میرود و نویسنده با همین جملههای چکشی و کوتاه و تکگوییهای پیدرپی و فلاشبکهای پشت سر هم داستانی را پیش رویمان میگذارد که برزخ یک اسطوره فوتبال است و بس. یونایتد نفرین شده، درباره یک مربی فوتبال است، مربیای که با تکگوییهایش اسطورهای پر از خشم و نفرت و سرگردانی را پیش رویمان قرار میدهد. او نشان میدهد که قرار نیست همه مربیها عاشق تیمشان باشند و عاشق فوتبال، گاهی وقتها حتی استادیوم و غریو تماشاچیها درست مثل این است که گلادیاتوری رو به سوی مرگ قدم برمیدارد. این رمان در بستری از فوتبال یک فضای ادبی کمنظیر ساخته است که از سال 2006 تا همین امروز به عنوان واقعیترین تصویر از دنیای استادیومهای پرهیاهوی انگلیس سر زبانها مانده است. دیوید پیس درباره برایان کلاف و نوشتن این رمان گفته است: «من ادای دینی کردم به این بازیکن و مربی بزرگ. او نه تنها برای لیدز که برای باشگاه میدلزبورو هم یک قهرمان بود. به نظرم او سخنگوی نسلی بود که میخواست فوتبال تمیزی ارائه کند. نخواست در زد و بندهای رایج آن زمان که حتی الان هم وجود دارد خودش را آلوده کند. برای همین او را شایستهترین فردی میدانستم که تنهاییام را به نوشتن زندگیاش اختصاص دهم.»
این رمان را دکتر حمیدرضا صدر که هم ادبیات را میشناسد، هم فوتبال را و هم به قول خودش نوجوانیاش در استادیومهای فوتبال از جمله آرسنال گذشته، به فارسی ترجمه کرده است.
یونایتد نفرین شده درباره کابوسهای یک اسطوره است، درباره 44 روز رنج و نفرت که گریبان یک مربی فوتبال را در خواب و بیداری گرفته است. با این حال فوتبال، هسته اصلی ماجرا نیست؛ یعنی میشد درباره هر اسطوره دیگری باشد؛ مثلا درباره یک کارگردان یا بازیگر سینما. فوتبال چقدر در انتخاب و ترجمه این رمان تاثیر داشت؟
پیش از زمینه فوتبال کتاب، شیفته جنبه روانشناسی «یونایتد نفرین شده» شدم. تکگوییهای شخصیت اصلی و اینکه نویسنده ما را در این تکگوییها شریک میکند، دلیل اصلی انتخاب، این نکته بود، نه فوتبال؛ چراکه دهها کتاب فوتبالی جذاب جلب نظر میکردند.
چرا تکگویی؟
تصور میکنم همه ما در زندگی خصوصیمان چنین تکگوییهایی را در ذهنمان تکرار میکنیم و تکرار. یعنی بیش از اینکه با دیگران حرف بزنیم با خودمان حرف میزنیم. در عین حالبه دنبال یک اثر ادبی رفتم. ادبیات ورزشی در ایران از طرف آنهایی که اهل ادبیات هستند جدی گرفته نمیشود؛ یعنی اساسا ورزش و فوتبال را جدی نمیدانند؛ حداقل در بخش نوشتاریاش. در حالی که در آن سو طی 15 سال اخیر از تری ایگلتون گرفته تا امبرتو اکوی فیلسوف و همینطور تا نیک هورنبای نویسنده صاحبنام انگلیسی، درباره فوتبال دست به قلم بردهاند. ببینید، وقتی پدیدهای با میلیونها نفر ارتباط یافته و آنها را نشانه رفته، نمیتوان آن را بیاهمیت قلمداد کرد. مدتها دنبال این فصل مشترک ادبیات و فوتبال بودم و روایت قوی دیوید پیس باعث شد این رمان را برای ترجمه انتخاب کنم.
برایان کلاف شخصیت اصلی یک رمان است. آیا باید این کتاب را یک جور زندگینامه دانست که در قالب رمان آمده؟
بستر اصلی داستان و برایان کلاف ریشه در واقعیت دارند. رخدادها در دهه 70 میگذرند و آدمها واقعی هستند اما جزئیات مخلوق نویسندهاند. نکته اینجا بود که تا به حال به کتابی برنخورده بودم که مربیان فوتبال، بازیکنان و تماشاگران روی سکوها را، از زاویهای چنین تلخاندیشانه زیر ذرهبین برده باشد؛ حداقل من به چنین کتابی برنخورده بودم. شاید رمان «ترس دروازهبان از ضربه پنالتی» پتر هاند تا حدی این چنین باشد. اما کالبدشکافی دیوید پیس عمق عجیبی دارد. هم درباره یک فرد است- یک مرد تنها- و همین طور درباره مردمی که در پسزمینه قصه خودنمایی میکنند. وقتی درباره فوتبال حرف میزنیم هم آدمها به صورت تک تک یادمان میآید و هم ترکیب کلی تودهها؛ یک استادیوم با 50 هزار نفر جمعیت. کجا 50 هزار نفر جمع میشوند؟ کجا این چنین یکصدا میشوند؟ نمونهاش همان بازی ایران و استرالیا که دیداری در ملبورن دوردست برگزار شد و با سوت پایان، یک ملت کاملا خودانگیخته در کوچهها، خیابانها و روستاها بیرون ریختند و به پایکوبی پرداختند. آنهایی که اهل فوتبال هم نبودند نسبت به شادی مردم، نسبت به احساسات بیرون ریختهشان واکنش نشان دادند، چراکه احتمالا میتوانستند لمسش کنند؛ در واکنش آدمهای اطرافشان.
برایان کلاف این داستان آدم مغروری است، میگوید به چیزی جز خودم اعتقاد ندارم اما این اسطوره 44 روز جهنمی را تحمل میکند و در دنیای واقعی این را میدانیم که او بعد از این 44 روز به ناتینگهام فارست برمیگردد و روزهای خوبی را تجربه میکند. اما نویسنده از این همه خشم و کینه او گرهگشایی نمیکند، از اینکه چرا این مربی تا این اندازه سرشار از خشم و کینه است؟
برایان کلاف با امید موفقیت راهی لیدزیونایتد میشود. آن قدر بلندپرواز هست که با چشمانداز روشنی پا به این تیم بگذارد. ولی نه بازیکنان کمکش میکنند و نه شانس و اقبال. هیچ چیز آن طور که او میخواهد پیش نمیرود. دیوید پیس با زیر ذرهبین بردن انتقامجویی و پارانویا پا به دنیای ذهنی کلاف گذاشته. برخی موتیفهای داستان یک جور گرهگشا هستند از این همه خشم او. مثلا لحظهای که برایان کلاف در زمین بازی پایش میشکند اما مربی بدون توجه به اینکه برایان کلاف ممکن است دیگر هیچ وقت نتواند بازی کند، داد میزند: «کفشهای ورزشی لعنتی را از پایش درنیاورید، شاید دوباره برگشت توی زمین. » شاید این میزان از واقعگرایی و خشونت ریشهاش در خاطرههای تلخی باشد که برایان کلاف پس از مصدومیتش که کارش را به عنوان بازیکن تمام کرد، با آنها روبهرو شده.
این کتاب دو سال بعد از مرگ برایان کلاف منتشر شد، یعنی سال 2006. خبر دارید که کلاف در جریان نوشتن این کتاب بوده یا نه؟ واکنشهای اطرافیان کلاف و آنهایی که دربارهشان در این داستان حرف زده شده چطور بود؟
خیر، او در جریان نوشتن این داستان نبود ولی پسرش نایجل کلاف و همسرش گفتند کتاب، بیانصافی محض بوده. با این حال این اثر آنقدر به لحاظ روایت داستان و سبک و سیاق چشمگیر بود که با وجود این موضعگیریها هم خوانده شد. بعد هم فیلمی که مایکل شین از روی کتاب ساخت سبب شد که حیطه اثرگذاری این رمان بیشتر باشد. تصور میکنم حالا با دو برایان کلاف روبهرو هستیم؛ برایان کلاف فوتبالی که ناتینگهام فارست را دو بار قهرمان اروپا کرده و برایان کلافی که دیوید پیس معرفی کرده. برایان کلاف دوم هیولایی است پیش روی خوانندههای کتاب. با این حال در مجموع اهالی فوتبال رویکرد کتاب را جذاب قلمداد کردند.
شما خودتان در نقدهای سینمایی زیاد از اصطلاح قواعد ژانر استفاده میکنید. حالا اینجا و توی این کتاب ما با قصه مردی روبهرو هستیم با دویست و اندی گل در کارنامهاش و انبوهی از القاب و ستارهها، اما نویسنده سراغ روزهای طلایی این مربی نرفته؛ یعنی درست روی بدترین و بحرانیترین روزهای زندگی حرفهای برایان کلاف دست گذاشته. این کار یک جور قاعدهشکنی نیست؟
کتابهای بسیاری درباره روزگار قهرمانی کلاف نوشتهاند اما این نگاه وارونه دیوید پیس به روزگار غمگین یک ستاره فوتبال است. همین امر یونایتد نفرین شده را متمایز کرده. از طرفی یادمان نرود، اسطوره بودن و محبوبیت در عالم فوتبال تیغی دولبه است. برایان کلاف برای طرفداران ناتینگهام فارست و داربی کانتی یک اسطوره است ولی برای طرفداران لیدز یونایتد همین هیولایی است که میبینیم. مثال امروزیاش هم همین الکس فرگوسن اسطوره منچستر یونایتد است که اگر سراغ طرفداران منچستر سیتی بروید، او را نه یک اسطوره بلکه هیولایی ساخته و پرداخته منچستر یونایتد قلمداد میکنند. در واقع منشور اسطوره بودن در فوتبال متفاوت است. نویسنده برای ساخت داستانش و نشان دادن دنیای درونی یک آدم سراغ این روزها رفته. این رویکرد به نوعی شبیه یک جور انتقامجویی هم هست، انتقامجویی کلاف از لیدز یونایتد و البته همین طور انتقامجویی نویسنده از کلاف. تصور میکنم نشان دادن یک مرد که از سر حادثه یا شاید عمد نویسنده در دنیای فوتبال سری توی سرها دارد، بستر مناسبی بوده که دیوید پیس برای به نمایش گذاشتن آستانه تحمل آدمها برای رسیدن به فروپاشی انتخاب کرده. کتاب در ستایش یک اسطوره نیست. کتابهایی که در ستایش ستارهها نوشته میشوند پرشمار هستند. در عین حال کتاب منگنه زمانی تعریف شدهای دارد، یعنی 44 روز برزخی. در طول خواندن رمان، فلاش بکهای داستان سیر صعود او در گذشته را نشان میدهند. در حالی که تکگوییهایش در زمان اکنون مسیر سقوطش را دنبال میکنند؛ یکی رو به بالا، یکی رو به پایین. یکی پرواز، یکی سقوط. تا آنکه در پایان به یک نقطه میرسند.
دیوید پیس برای نوشتن داستانش از سبک و سیاق متفاوتی استفاده کرده است، داستانی پر از مونولوگ و جملههای کوتاه و داستانی با ریتمی تند؛ به نظرتان چقدر این سبک و سیاق به فضاسازی داستان کمک کرده است؟
بله، یونایتد نفرین شده با سبک فوتبالی نوشته شده. جملههای کوتاه تکرار شونده درست مثل خود فوتبال هستند. پاس پاس، شوت شوت، اوت اوت. گاهی واگویههای درونی برایان کلاف با دعاهایی ترکیب میشود که داستان را چند لایه میکند و به غنای ادبیاش میافزاید. مالیخولیایی و حس سوءظن و هذیانگوییهای برایان کلاف در این سبک و سیاق است که قابل توجه از آب در آمده. در واقع همه اینهاست که سبب میشود در نهایت حتی اگر برایان کلاف را نشناسید و اگر به فوتبال علاقهای نداشته باشید هم میتوانید به این اثر به عنوان داستانی درباره مردی که در برزخ درونی و بیرونی گرفتار شده، بنگرید.