معمای دو برادر
برای خواندن گزارش که به قلم سعید جعفریان است به ادامه مطلب بروید....
نوشتن دوباره درباره سینمای کوئنها مثل جواب دادن به معما یی عجیب است؛ همانقدر سخت است که آسان به نظر میرسد. این تناقض شگفتانگیز بیشباهت به آن تناقض دلپذیر پنهان در فیلمهایشان نیست؛ اینکه این آثار تا چه اندازه عمیق یا سطحیاند؛ اینکه میزان منطق یا احساس در آنها چقدر است؛ اینکه نمیتوان مرز درست بین خنده و اشک را در آنها خط چین کرد و در یک کلام نمیتوان به راحتی یک فیلم کوئنی را هضم و فهم کرد.
اما از سوی دیگر همین جملات، بیش از اندازه سختگیرانه و کمی تا قسمتی ابلهانه به نظر میرسند. همه ما لااقل برای یک بار هم که شده بعد از دیدن یک فیلم کوئنی، دلمان را باختهایم و دو نیم کره مغز را در آشتی و خونمان را مملو از آدرنالین ناب دیدهایم؛ درست همان احساسی که بعد از دیدن هر شاهکاری (باهر مقیاسی که در ذهن دارید) همه وجودمان را در برمیگیرد. ما بارها و بارها فیلمهای کوئنها را فهم کرده و از آنها لذتی ناب بردهایم.
این حد از سهل و ممتنع بودن و این اندازه از گیجی در عین تسلط را در برخورد با کمتر اثری میتوان تجربه کرد. در حقیقت سینمای کوئنها سینمایی خودبسنده به نظر میرسد که با هیچ متر و معیار خاصی نمیتوان ارزش هنریش را سنجید؛ سینمایی که از هر نوع تعریفی گریزان است و با سرعتی خیرهکننده همانقدر که از واقعیت دور میشود به نظر به حقیقت نزدیک و نزدیکتر میشود. بحث، بحث قلمبهگویی نیست، بحث، بحث فیلمهای کوئنی است؛ فیلمهایی که به نظر با استفاده از دم دستیترین مضامین و قابل فهمترین قصهها ما را به قلمبهگویی میاندازند.
ما در این مطلب تمام تلاشمان را کردهایم که به بهانه اکران فیلم جدید برادران کوئن-«شهامت»-تعریفی برقامت این سینمای بدون تعریف بدوزیم، هرچند از ماحصل این تلاش «مذبوحانه-ابلهانه» بسیار میترسیم.
کوئنها را میتوان جزء دار و دسته پستمدرنهای سینما به حساب آورد؛ سینماگرانی کم و بیش همسن و سال، اکثرا آمریکایی و غالبا مشهور که با به نمایش در آمدن آثارشان در اوایل دهه90 تبدیل به جریان اصلی سینمای جهان در آن دهه و ابتدای قرن حاضر شدند. کوئنتین تارانتینو، تیم برتون، جیم جارموش، دیوید لینچ، گای ریچی و همین برادران کوئن از مشهورترین اسامی این فهرست بلند بالا هستند. اگر از تعریف غامض پست مدرنیسم و انجام وسرانجامش بگذریم و اگر بخواهیم به سرعت به بحث اصلی و بحث سینمای برادران کوئن برسیم ذکر یک نکته ضروری به نظر میرسد؛ اینکه بسیاری از ویژگیهای سینمای برادران کوئن همان ویژگیهای اصلی سینمای پست مدرن است. بینامتنیت ،کلاژ، درهم تنیدن ژانرها، هجو، پایانبندی دو پهلو و اهمیت قصه و قصهگویی ویژگیهایی است که بین آثار باقی سینماگران پستمدرن و برادران کوئن کمابیش مشترک است اما سینمای کوئنها ویژگیهای منحصربهفردی هم دارد که تلاش میکنیم بعضی آنها را در حد امکان بازگو کنیم.
ویژگی 1: گروتسک
آنجا که شلنگ تخته میترساند
تعریف واژه گروتسک از آن کارهای سخت است اما اگر به کم قانع باشیم، در یک تعریف کلی به طنز ترساننده گروتسک میگویند. در حقیقت ما در مواجهه با آثار گروتسک دچار لبخندی تلخ و گاه قهقههای رعبآور میشویم.«مسخ» اثر جاودانی فرانتس کافکا یکی از بهترین مثالها برای تعریف هنر گروتسک است.
گرگور زامزا، یک روز صبح وقتی که از خواب برمیخیزد میبیند که بدون هیچتوجیه و دلیلی تبدیل به سوسک شده! داستان در ادامه به نحوه زندگی رقت بار زامزا در این شرایط جدید میپردازد و گاه و بیگاه ما را با طنزی غریب میخنداند اما جنس این خنده و طعم آن گروتسک است؛ تلخ و ترسناک. اگر با این نگاه به سینمای کوئنها نظری بیندازیم آن را مملو از طنزی گروتسکوار میبینیم. وقتی که سارق خشن وقلچماق فیلم «فارگو» هم دستش را در دستگاه چوب خردکنی میاندازد و پودرش میکند، ما در کمال قساوت میخندیم یا وقتی که «دود» و دوست ابلهش در«لبوفسکی بزرگ» انگشت بریده شده گروگان آلمانیها را لای دستمال کاغذی میبینند، واکنش ما جز خنده چیست؟ آیا قهقه ما در صحنه مراسم آیینی کوکلاس کلانها و قربانی کردن آن سیاهپوست مادر مرده، چیزی جز اثر جادویی طنز گروتسک است؟ این مثالها بیهیچ تعارفی تنها مشتی از خروار است. مروری سرسری بر آثار این دو برادر کافی است تا ما را با کوهی از این مثالها روبهرو کند.
انباشت پلاتهای فرعی جنایی و ترسناک در آثار برادران کوئن و همچنین اصرار گاه و بیگاه آنها در نشان دادن خشونت عریان در کنار طنز نبوغآمیز آثارشان ما را دچار حس غریبی میکند که تنها راه تعریف کردنش پناه بردن به واژه «گروتسک» است. هرچند که بسیاری از سینماگران بخت خود را در این زمینه امتحان کردهاند اما بدون هیچ شک و شبههای کوئنها بهترین و نمونهایترین گروتسکهای سینما را به ما هدیه کردهاند.
ویژگی2: تصادف
آنجا که علم از پاسخ در میماند!
دیگر همهمان میدانیم که یکی از معیارهای سنجش داستان خوب و بد این است که چقدر اتفاقات و حوادث مهم داستانی بر اساس تصادف و بخت و اقبال شکل میگیرد. به عبارت بهتر، داستانی را استخواندارتر و بهتر میدانیم که حوادث مهمش بر اساس روابط علی و معلولی شکل گرفته باشد و همینطور الله بختکی ایجاد نشده باشد اما با مراجعه به آثار برادران کوئن میبینیم که بسیاری از گرههای مهم داستانی بر اساس تصادفات ابلهانه گشوده میشوند. شگفتانگیزتر اینکه ما نه تنها از این تصادفات و بختآوریها احساس بدی پیدا نمیکنیم بلکه با سرخوشی بیشتری ادامه داستان را پیمیگیریم. به یاد بیاورید که در «ای برادر کجایی» سیلی خلقالساعه و تصادفی زندانیان فراری را از چوبه دار میرهاند. یا در «سنگدلی تحمل ناپذیر» قاتلی که دچار بیماری آسم است به طرز عجیبی دچار اشتباه میشود، به جای دستگاه آسم از تفنگ استفاده میکند و به همین سادگی خودش را میکشد. یا در «وکیلهادساکر»، ایده «هولاهوپ» به طرز احمقانهای تبدیل به ایدهای پر فروش میشود و کارخانه اسباب بازی سازی را به سود سرشاری میرساند.
مثل بند قبل مثالها آنقدر زیادند که بر شمردنشان ساعتها به طول میانجامد. در حقیقت اگر بخواهیم موشکافانهتر به آثار این دو بنگریم میبینیم که آنها توانستهاند در نظمی نبوغ آسا بند بند داستانهایشان را پر از این تصادفات عجیبوغریب داستانی کنند اما پس فرق یک فیلم هندی آبدوغ خیاری و آثار برادران کوئن در چیست؟ چرا ما بعد از دیدن یک فیلم هندی احساس میکنیم که به شعورمان توهین شده اما در مورد کوئنها هیچ وقت دچار این حس نمیشویم؟ حقیقت این است که کوئنها خیلی وقتها اصلا راجع به همین بخت و اقبال و تقدیر است که قصه میسازند. در حقیقت یکی از بنمایههای محتوایی آثار برادران کوئن، نقش تقدیر در سرنوشت انسانهاست؛ چیزی که فیلمهای کممایه اصلا بهایی به آن نمیدهند. آنها میخواهند داستانی معمولی تعریف کنند اما چون خلاقیت لازم را ندارند به جای چیدن زنجیرهای از روابط علی و معلولی قانعکننده در داستان، دست به دامن آسانترین راه ممکن یعنی تصادف میشوند اما کوئنها راه دیگری را در پیش گرفتهاند؛ آنها در بسیاری از مواقع شخصیتهایشان را در زنجیرهای از تصادفات حیرتانگیز رها میکنند و به همراه ما از دور به سرنوشت آنها مینگرند. به عبارت بهتر، کوئنها سعی میکنند تصادفات عجیب و غریب را دراماتیزه کنند؛ نه اینکه درام را بر اساس تصادفات جلو ببرند. کوئنها با این کارشان ما را عمیقا به فکر فرو میبرند و درگیرمان میکنند. بدون شک بعد از هیچکاک کوئنها خبرهترین سینماگران این عرصهاند.
ویژگی3: سینما
آنجا که تاریخ فیلم میشود
علاقه بیحدوحصر کوئنها به ذات داستان و سینما، در فریم به فریم آثارشان قابل ردگیری است. حتی اگر از ارجاعات گاه و بیگاه آنها به آثار داستانی و سینمایی بگذریم و اگراصرار دلپذیرشان به ساخت فیلمهایی بر پایه ژانرهای متنوع داستانی را نادیده بگیریم، تنها یک دلیل کافی است که بفهمیم در زندگی این دو برادر سینما اولویت اول است؛ کوئنها برای اینکه بتوانند فیلم بهتری بسازند و داستان بهتری تعریف کنند حتی تاریخ را هم با اغراق جعل میکنند. کافی است به «ای برادر کجایی» نگاهی دوباره بیندازیم تا گوشی دستمان بیاید. کوئنها در این فیلم اتفاقات و شرایط تاریخی دهههای 20 تا 50 آمریکا را در یک مدت زمان چند هفتهای به هم میبافند، جعلشان میکنند و بسیاری از آنها را حتی وارونه جلوه میدهند. یا در «وکیلهادساکر» در حالی که به نظر میرسد داستان در دهه 60 میگذرد، کوئنها گاه و بیگاه از المانها و عناصر و وقایع تاریخی بعد از این دهه در پیشبرد قصهشان سود میجویند اما به نظر میرسد این کارها غیر از اینکه سر و شکلی غریب و لذتبخش به آثار کوئنها ببخشد، دلیل دیگری هم دارد. کوئنها با این ترکیب کردنها و جعلیات در حقیقت تیغ تیز و نقادانهای به فرهنگ و تاریخ آمریکا میکشند و از آن انتقاد میکنند. این جای کارشان دیگر شوخی نیست. آنها با معلومات حسادت برانگیز تاریخیشان و همچنین نگاه نقادانه و بیرو در بایستیشان سعی میکنند آمریکا و آمریکایی واقعی را پیش چشم ما بگذارند. در این میان اما سینما مهمتر از همه چیز است، آنقدر که خیلی وقتها حتی همین نگاه منتقدانه را هم فدا کرده و سعی میکنند با بالا رفتن از آن تنها فیلم بهتری بسازند. در نهایت این طور به نظر میرسد که غیر از سینما هیچ چیز و هیچ چیز در زندگی برای کوئنها جدی نیست.شاید همین نگاه عجیب و غریب به زندگی باشد که آثار برادران کوئن را تا این حد سهل و ممتنع میسازد. این معما شاید به همین دلیل تا این حد پیچیده به نظر میرسد.