ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
یادداشت آقای محسن امین در ویژه نامه نوروزی همشهری جوان
چشمهایش...، بسته بود او
واقعیتش این است که وقتی چشمانم را بستم که بهترین تصویر دهه 80 از نظر خودم را انتخاب کنم، هیات داوران به هیچ نتیجه مشخصی نرسید، الی اینکه هیچ تصویری حائز رتبه یک و حتی دوم این جشنواره 10 ساله نشد و تنها، تصویری که آن هم با موبایل 3/1 پیکسلی گرفته بودم، مقام سوم «بهترین تصویری که از دهه 80 به خاطر دارید.» را به دست آورد. تصویری که از نوزاد تازهای که پسرم من بود گرفتم. آن هم دور از چشم پرستارها که اجازه چنین کاری را نمیدادند. واقعیتش، الان که به مدد این دوربینهای دیجیتال که در دهه قبل نبودند و فرت و فرت برای آدم عکس 10 پیکسلی میاندازند، آنقدر عکس از این پسر دارم که وقت نمیکنم ببینمشان، هنوز هم آن عکس جایگاه خودش را دارد. آدمیزادی که به دنیا آمده بود تا من تکثیر شده باشم. اصلاح میکنم، ما تکثیر شده باشیم. فکرش را بکن! یکی مثل من به این دنیا اضافه شده بود و این اتفاق، هم شعفانگیز بود، هم ترسناک. ترسی که اوایل این دهه نوک تیز نداشتم.
آن اوایل، به حکم جوانی و نوخواستگی، فقط به این فکر میکردم که بالا بروم. درس تازه تمام شده بود و فکر تلف کردن سالهایی دیگر در دانشگاه را نمیتوانستم تحمل کنم. و البته فکر به مسلخ بردن دو سال دیگر در پادگان، بدترین تصور ممکن همه ده سال باقی ماند. همین هم شد که یک سال را معلق سپری کردم و البته آخر سر، مجبور شدم به آن تصویر کچلِ شبِ رفتن به پادگان آموزشی صفر- یک ارتش تن بدهم که بدترین تصویر این دهه من بود و به این جشنواره اصلا راه پیدا نکرد. خلاصه که یک چندی همه زورمان را زدیم تا پیشرفت کنیم و خودمان را ثابت کنیم و این وسط ازدواج هم کردیم که کسر محبتمان جبران بشود و دست آخر، بیخیال رشته دانشگاهیمان شدیم که آواره بیابان نشویم، اما از آنجا که نمی شود با تقدیر کشتی گرفت، سر از خبرنگاری درآوردیم و شدیم آواره خیابان، دنبال سوژه ...؛ القصه که وقتی حوالی سال 85 که رسیدیم به نوک هشت، متوجه شدیم این بالا خبری نیست و باید بیندازیم توی سرازیری هشت تا برسیم به همین امروزی که دارم این یادداشت را مینویسم. غافل از این که همه انرژیمان را گذاشتهایم برای بالا آمدن و تا برسیم به زیر هشت، هزار اتفاق ممکن است برایمان بیفتد.
به نظرم نیمه دوم این دهه، برای همه سالهای سخت سیاسی، اجتماعی و اقتصادی بود و برای ما، بخش اقتصادیاش خوشبختانه یا متاسفانه آنقدر قوی بود که کمتر اجازه میداد به سیاست و اصلاح اجتماعی فکر کنیم. من از هیات داوران این جشنواره اجازه میخواهم به مناسبت نام آخرین سال این دهه، یک بخش ویژه داشته باشیم که تصویر برگزیده آن، انبوهی از عکسهای پرکاری ما در همشهریجوان باشد!