ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
· دل توی دلم نبود. پیشنهادی شده بود که حتی شنیدنش هم رویا بود. چه برسد به واقعی شدنش. برای کسی که بعد از سالها خواندن و پیگیری مطبوعات، تازه دستش به نوشتن گرم شده بود و داشت مشق میکرد، نوشتن در مجله ای که هرهفته برای خریدنش به انتظار می نشست، خیلی غیرقابل باور و رویایی بود. اما اسماعیل رمضانی(دبیر وقت سرویس اجتماعی) ، انگار که توپ را بل گرفته باشد، سوژه را روی هوا زد:«خب چرا برای همشهری محله بنویسیش؟ توی همشهری جوان چاپش میکنیم». به همین راحتی، آن روز یکشنبه من، یکی از بهیادماندنی ترین روزهای کاری ام شد. گزارش جشن تولد دوسالگی پسری که پدرومادرش، جزو اولین زوجهای وبلاگنویس بودند و ازدواجشان کاملا اینترنتی. یادم نمیرود که آن هفته، تمام روزهایش به اندازه سالی گذشت و شب انتشار مجله، خوابم نمیبرد و وقتی صبح شنبه 22 مرداد 84 رسید، من خوشحالترین آدم دنیا بودم. هنوز هم شماره 31 «همشهری جوان» را مثل خیلی از شمارههای دیگرش به یادگار نگه داشته ام و هروقت سراغش میروم دوباره همان حس و حال دوستداشتنی برایم زنده میشود. هنوز هم وقتی سطر به سطر آن گزارش را میخوانم، ذوقزده میشوم و کلی خاطره تلخ و شیرین از جلوی چشمم رژه میرود.
· یکی از رفقای روزنامه نگار حرف جالبی میزد. از همان حرفهایی که مطمئن میشوی دغدغه خیلی روزنامه نگارهای دیگر هم باشد. می گفت:«هنوز هم وقتی حتی یک ستون یادداشت برای جایی نوشته باشم، همان جور از خریدن آن مجله و دیدن نوشته ام ذوق زده میشوم که موقع چاپ شدن اولین مطلبم». و بعد غصه میخورد برای نویسنده های نوپایی که برایشان مهم نبود کجا و برای چه روزنامه و مجله ای و با چه پیشینه ای قلم میزنند و اسمشان کنار چه نام هایی آمده است؟ غصه میخورد برای ذوقی که در آنها گم شده است و لذتی که برای هربار انتشار نامشان نمیبرند.
· دل توی دلم نیست. بعد از حدود یکسال، دوباره دارم برای مجله ای می نویسم که بخش مهمی از زندگی و تجربه کاری ام را با تنفس در هوای دوست داشتنی اش سپری کرده ام. هرچند این جدایی یکساله سخت هم نگذشت و به دلایلی لازم بود. اما هنوز هم وقتی می بینم مجله دوست داشتنی ام به شماره 350 رسیده ذوق می کنم. دوباره برمیگردم به 22مرداد سال 84 و شبی که تا صبح نخوابیدم تا اولین مطلبم را در شماره 31 مجله محبوبم ببینم و ذوقی که پنجشنبه 4 اسفند وادارم می کند دوباره بروم پای کیوسک و مثل تمام این 350 هفته، همشهری جوان را بردارم و با ذوق، همان جلوی دکه ورق بزنم.
این یادداشت از وبلاگ «محمدمهدی حاجی پروانه» برداشته شده است.