همشهری جوان/شماره 351/محبوبه شعاعی:
میگویند انسانها تابع شرایط جایی هستند که در آن زندگی میکنند. یعنی انسانها فرزند زمان خویشند. اگر هم بخواهی از وضعیت زمان خبردار شوی، کافی است اخبار روزنامهها را بالا و پایین کنی. آنوقت است که همه چیز دستت میآید و دیگر لازم نیست کسی بگوید که قتلهای ناموسی زیاد شده، طلاق چشمگیر و همهگیر شده، خیانت تب این روزهای جوانهاست و... و جالب است که خیانت، همان محدوده ممنوع زندگیهای زناشویی است.
همان تابویی که همه از آن فرار میکنند. ولی آیا آنقدر که در روزنامه این اخبار دیده میشود، در سطح جامعه هم خیانت زیاد شده یا اینها صرفا یکسری سیاه نمایی است؟!با جعفر بای، دانشجوی دکترای جامعهشناسی دانشگاه تهران و رئیس اداره اجتماعی و مدیریت افکار عمومی معاونت اجتماعی قوهقضائیه به گفتوگو نشستیم تا از فضای این روزهای جامعه درمورد این پدیده اجتماعی بپرسیم.
یک راست برویم سر اصل مطلب،آقای دکتر آیا خیانت در جامعه امروز ما یک معضل نگرانکننده هست یا نه؟
من قبل از اینکه جواب این سوال را بدهم، چند نکته را باید بگویم. اول اینکه
ازدواج را در درجه اول یک قرار داد دینی و سپس یک قرارداد اجتماعی
میدانم. اگرچه بین دو نفر بسته میشود اما شاهدان فراوانی دارد. برای همین
هم یک قرارداد اجتماعی است. این قرارداد تعهداتی دارد که طرفین ملزم اجرای
آن هستند. مسؤولیتهایی که در شرح وظایف زوجین هست.
این مسؤولیتها یا کتبی است و در سند کتبی ازدواج نوشته میشود یا عرفی
است و جامعه تعهداتی را برای مرد یا زن روشن کرده و یا دینی است. هرگونه
پیمانشکنی و تخطی از مسوولیتها یک خیانت محسوب میشود. در جامعه فعلی،
نهاد خانواده مورد هجمههای زیادی قرار گرفته که مدرنیزه شدن به این پدیده
کمک کرده و خانواده را دستخوش تغییر و تحولات زیادی کرده. خانواده الان
دیگر آن خانواده اصیل و ناب گذشته که مقدسترین نهاد بود نیست. تازه در
بخشی از بخشها دارد از هم میپاشد.
دقیقا درکدام بخشها؟
من معتقدم خود زندگی شهری و مدرنیزه شدن و کم کاری نهادهای پشتیبان در این
قضیه باعث این ماجرا شده. اشتغال زنان بیرون از خانه و غیبت والدین به خصوص
مادر از خانه، کانون گرم خانواده را به سردی میبرد. کاری که در غرب
کردند، این بود که نهادهای جایگزین برای خانواده ایجاد کردند و خانواده را
تکه تکه کردند. کارکرد تربیتی خانواده را به عهده مهدکودکها و مدرسهها
گذاشتند. در صورتی که خانواده جایگزین ناپذیر است. یکی دیگر از کارکردهای
خانواده انتخاب همسر برای فرزندانش است. امروزه به خاطر مشغلههای زیاد
والدین، موسسات همسرگزینی به کمک خانواده میآید.
نقشهای اعضای خانواده به هم خورده. ارتباط بین فردی اعضای خانواده سست
شده. در خانوادههای سنتی میگفتند اگر میخواهی دختری بگیری، مادرش را
نگاه کن ولی الان بین مادر و دختر فرسنگها فاصله است. اصلا شکاف نسلیای
که پیش آمد و این تفاوتها ضربه سنگینی به خانواده زد. در این میان نقشها
هم عوض شد. دیگر مادر نمیتواند به طور کامل مادری کند، پدر هم همینطور.
خانواده دیگر یک ناظر واقعی نیست. الان بچهها دیگر تربیت شده خانوادهها
نیستند چون مدل تربیتیشان با مدل تربیتی خانواده فرق میکند. اصلا این
تربیت محصول عناصر دیگری است و از دست خانواده جدا شده. عناصری مثل مهد
کودک و کلا هر نهاد برتر و قدرتمندی.
نهاد قدرتمند؟
بله. من معتقدم رسانهها نقش عمدهای در این ماجرا دارند. رسانههایی مثل
ماهواره. اصلا شبکههای ماهوارهای نوک حمله را به سمت خانوادهها
گرفتهاند؛ مثلا غیرت و ناموس و توجه به محرم و نامحرمی را مورد حمله قرار
دادهاند و آن را بیاهمیت جلوه دادهاند. سریالهایی که در ماهواره پخش
میشوند دقیقا ویران کردن خانواده را میخواهند.
تاثیرگذاری رسانههایی مثل ماهواره چقدر پر رنگ است؟
اگر رسانه را به طور عام در نظر بگیریم، اعم از شبکههای ماهوارهای و
اینترنت و رسانههای مکتوب، همه چیزهایی هستند که خوراک فکری را برای جوان
تامین میکنند. رسانه تقریبا میتوانم بگویم بالای ۶۰-۷۰ درصد تاثیرگذار
است. جوان امروز ما خوراک فکریاش را از کجا به دست میآورد؟ درست همانجور
هم فکر میکند.
جرم قبل از اینکه نمود عینی پیدا کند در ذهن اتفاق میافتد. کسی که
خیانت میکند، قبل از اینکه این کار را انجام دهد در ذهنش چنین چیزی شکل
میگیرد. رفتار ما ریشه در افکار ما دارد. افکار امروز جوان ما دارد از
جایی غیر از کشور خودمان خوراک داده میشود. چیزی که در شبکههای
ماهوارهای نشان داده میشود، این است که پیمان شکنی امری عادی تلقی
میشود.
این عادی بودن، چقدر در جامعه امروز ما وجود دارد؟
هیچ آماری در این زمینه وجود ندارد. ولی قطعا چنین چیزی وجود دارد و نمیشود منکرش شد.
یعنی جزو دغدغههای اصلی امروز ماست؟
شدیدا! آنقدر دغدغه است که بعضی کاندیداها شعارشان را مبارزه با بیغیرتی
قرار دادهاند! دغدغه نگرانکنندهای است. اصلا شنیدن خبرهایش هم ولو اندک
جای شرمندگی و ناراحتی دارد. در قاموس ما نمیگنجد که بخواهیم وفای به عهد
را بشکنیم. اصلا ازدواج، قرارداد یک قرارداد اجتماعی است.
اینکه وقتی ماشین عروس در خیابان راه میافتاد، با صدای بوق به این
معنا بود که همه مطلع شوند در این شهر مراسم عروسی دو نفر است. اصلا در
گذشته جارچی، جار میزد که همه به شام عروسی فلانی دعوتید. دعوت کاملا
عمومی بود و از همین منظر هم میشود یک قرارداد اجتماعی.
مگر خیانت قبلا نبوده که الان یکی از دغدغههای اصلی است؟
نمیشود گفت نبوده. ولی بسیار نادر بوده و مهم اینکه اصلا علنی نبوده و کسی
نمیفهمیده. به محض اینکه آشکار هم میشد، بدون شک خانواده از هم
میپاشید. منتها امروزه این قضیه علنی شده. قبحش شکسته شده و بیتفاوتی هم
نسبت به آن وجود دارد. اینکه افراد به راحتی این قضیه را میپذیرند و به
راحتی بیان میکنند، نتیجه جامعه مدرن امروزی است که فاجعه است!
الان نشانههای وجود خیانت در جامعه ما چه چیزهایی است؟
بیتوجهی زوجین به هم که مجال محبت کردن و عشق ورزیدن را میگیرد. غیبتهای
طولانی از خانه به هر دلیلی. یکی از مصادیقش افزایش آمار طلاق است. آمار
طلاق در دنیا به ۱۰۰۰۰ ازدواج سنجیده میشود ولی در جامعه ما به درصد و این
اصلا خوب نیست. این یکی از علائم این مصادیق است. وقتی علتها را بررسی
میکنیم، ریشه در روابط جنسی و عاطفی دارد. طلاق رسمی زمانی اتفاق میافتد
که مدتها طلاق عاطفی صورت گرفته باشد.
اما جامعهشناسها میگویند امروزه جوانها با شناخت بیشتری طرفشان را انتخاب میکنند.
اتفاقا نکته جالبی گفتید. برخلاف گذشته که همه چیز به صورت سنتی اتفاق
میافتاد امروزه اینطور نیست. الان شناخت بین جوانها وجود دارد ولی خود
نظام تربیتی، جوان را آماده پذیرش تعهدات آیندهاش نمیکند. یعنی فرد به
رشد اجتماعی کافی نرسیده. یعنی خانواده نمیتواند فرد را به بلوغ تربیتی
برساند. یعنی آنقدر آستانه تحمل جوان بالا باشد تا ارتباطاتش با اطرافیان
را درست کند. این چیزها را جوان نمیداند. ولی درمورد چیزهای دیگر شناخت
کافی دارند.
اینکه مثلا چه غذایی را دوست دارند یا چه رنگی را. ولی اینها مهم نیست.
مهمترین چیزها مهارتهایی است که نیازمند پذیرش مدیریت و مسوولیت خانواده
است. بیشترین طلاقها در پنج سال اول زندگی رخ میدهد. چون فرد بلد نیست
چطور زندگی کند. جوان ما شاید محبت کردن را بلد باشد ولی درک محبت را
نداشته باشد یا برعکس. اینها نیازهای اساسی مسوولیت خطیر زندگی است. ولی
اصلا جوان در این قضیه مقصر نیست. مقصر اصلی خانواده است که نتوانسته این
جوان را تربیت کند.
ولی بسیاری از طلاقها در بین قشر تحصیلکرده رخ میدهد.
بله. متاسفانه اینطور است.
الان زوجی که ازدواج میکنندحمایت خانوادههایشان را دارند.
نه اینطور نیست. زوجین دیگر برنمیگردند به عقب که آن پشتیبانیها را انتظار بکشند.
یعنی زیادی مستقلند؟
بله. همینطور است. برای همین هم هست که زندگیهایی که الان شکل میگیرد
بسیار تجملاتیتر است. این زندگی جدید نیاز به توجه و حمایت خانوادهها
دارد که الان اینها نیست.
و این ربطی به خیانت کردن یا نکردن دارد؟
بله. نظارت بزرگترها اینطوری کمتر میشود. الان دیگر خانوادهها ناظر
نیستند. آنموقعها مادر شوهر با عروس بود و همه در کنار هم زندگی
میکردند. خیلی نظارتها بیشتر بود. حتی الان دیگر مسوولیت خرید هم با خانم
خانه است. زنها در بیرون از منزل کار میکنند. تحرک مکانی خانمها بیشتر
شده.
باورهای دینی هم بسیار کمرنگ شدهاند و همین مجوز ورود به خیلی از
حوزههایی است که نباید واردش شد. خیلی از حریمها شکسته میشود. علت خیانت
سست شدن باورهای دینی در جامعه است. نهادهای مذهبی ضعیف عمل کردهاند.
مسجد و خانواده و سایر نهادهای ایدئولوژیک که باید باورها را نهادینه کنند
ضعیف عمل کردهاند. تمام خائنین به خانواده اعتقادات دینیشان کم است.
طی صحبتها شما مدام درمورد حضور بیشتر خانمها در جامعه حرف زدید. یعنی علت اصلی خیانت خانمها هستند؟
نه! در جامعه سنتی پسر شغل پدر را یاد میگرفت و مدام در کنار پدر بود ولی
الان در جایی کار میکند که با خانمها همکار است. درواقع اینها برای
آقایان هم صادق است. همین اختلاط باعث همه این چیزهاست.
و میشود آماری داد که خیانت بیشتر از طرف آقایان است یا خانمها؟
چون آماری ندارم نمیتوانم بگویم. ولی به نظر در آقایان بیشتر است چون طلاق بیشتر است و اجازه طلاق با آقایان است.
قاضی خدایی معتقد است تعداد قابلتوجهی از طلاقهای توافقی که این روزها در دادگاه خانواده اتفاق میافتند ریشه خیانت دارند
آمار دقیق نداریم، احساسمان میگوید
لیلا سیف
اینجور که قاضیهای دادگاه خانواده میگویند خیلی از موردهای طلاق توافقی
ریشه خیانت دارند. چه آنهایی که هنوز دلشان پر است و توی راهروهای دادگاه
داد و بیداد میکنند و آبروی طرف را میبرند، چه آنهایی که قبلا برای اینکه
آبروریزی نکنند توافق کردهاند و فقط میشود از چشمهایشان خواند که به
طرف مقابلشان میگویند:«خوب مچتو گرفتم!» قاضی محسن خدایی سالهاست که در
دادگاه خانواده تهران این پروندهها را قضاوت میکند. پروندههایی که به
گفته او در آنها چشمهای خوانده و خواهان بیشتر از زبانشان حرف میزند.
آمار طلاقهایی که ریشهشان خیانت است نگرانکننده است؟
متاسفانه همینطور است. این را میشود بهسادگی در جامعه دید. البته آمار
دقیقی وجود ندارد که بشود از روی آن حرف زد اما این واقعیت را میشود به
راحتی حس کرد. نه فقط ما، بلکه خیلی از افراد جامعه این را حس کردهاند که
بنیان خانوادهها مخصوصا در سالهای اول زندگی مشترک به خاطر مسالهای به
نام خیانت خیلی متزلزل شده است.
افرادی هم که مثل ما از نزدیک با مشکلات مردم مواجه میشوند هم که
قاعدتا بیشتر از بقیه و زودتر از بقیه از این واقعیت اطلاع پیدا میکنند.
تعداد بسیار زیادی از زوجها که کارشان به دادگاه خانواده میرسد، از مساله
خیانت دور نبودهاند. کسانی که یا دلیل اصلیشان برای طلاق خیانت است یا
یکی از مهمترین دلایلشان.
کسانی که به خاطر خیانت جدا میشوند را دعوا میکنید یا نصیحت؟
در اکثر موارد هیچ کدام. معمولا کسانی که به اینجا میآیند کارشان از دعوا و
نصیحت گذشته. توی شوراهای حل اختلاف بهاندازه کافی نصیحت شدهاند و
احتمالا توی دادسرا هم به قدر کفایت دعوا کردهاند و دعوا شدهاند. دیگر
وقتی نوبت به دادگاه خانواده میرسد خیلی کم پیش میآید که طرفین حرف نگفته
داشته باشند. بخواهند درد و دل کنند یا راهی برای بازگشت پیدا کنند. به
خاطر همین هم دیگر نه حرفی دارند و نه حوصله نصیحت شنیدن.
یعنی وقتی دلیل طلاق خیانت است، حکم را میدهید و تمام؟
ببینید، اصلا در خیلی مواقع معلوم نیست که دلیل طرفین برای طلاق خیانت است.
این را فقط میشود از بیدلیل بودن پرونده فهمید و عصبانیت و کینهای که
طرفین نسبت به هم دارند. معمولا زیاد حرف نمیزنند، حوصله ندارند و حاضر
نیستند حرف هم را گوش کنند. در این پروندهها نه یکی از طرفین معتاد است،
نه مرد خانواده بیکار است، نه خانم از نظر ظاهری مشکل خاصی دارد. در کل
طرفین پروندهای که دلیل تشکیل دادنش خیانت است ساکتتر از بقیه هستند.
به خاطر اینکه آبروریزی نشود؟
هم به خاطر آبروریزی و هم به خاطر اینکه میدانند تعریف کردن قصهشان در
اینجا دیگر به حل کردن مشکل کمکی نمیکند. وقتی یک پرونده توافقی تشکیل
میشود، حتی اگر یکی از طرفین توافق نداشته باشد، دادگاه وظیفه ندارد به
حلوفصل آن کمک کند. چون تلاش برای حلوفصل ماجرا خیلی قبلتر و در واحد
مشاوره انجام شده و احتمالا بیتاثیر هم بوده.
معمولا کدام طرف بیشتر آبروداری میکند؟ مردها یا زنها؟
این خیلی طبیعی است که مردها بیشتر آبروداری میکنند. معمولا کمتر پیش
میآید که مساله خیانت از طرف خانم اتفاق افتاده باشد و ماجرا علنی شده
باشد. البته در مقایسه با مردها کمتر پیش میآید. ولی به هر حال برای مردها
ساده نیست که بیایند و فریاد بزنند همسرم به من خیانت کرده. در این شرایط
خانمها همه مهریهشان را میبخشند و از حق و حقوقشان میگذرند. آقا هم اگر
نخواهد شکایت کند، فقط طلاق میدهد و تمام اما در مورد خانمها اینطور
نیست.
بالاخره خانمها احساساتیترند و حتی در آخرین لحظات هم از یادآوری
اینکه به آنها خیانت شده بر افروخته و عصبانی میشوند. گاهی اوقات همین جا
هم داد و بیداد میکنند. در حالی که شکایتی در این مورد نداشتهاند و حتما
سر گرفتن مهریه یا خانه یا حضانت بچهها توافق کردهاند که از خیر شکایت
گذشتهاند.
آدمها در این شرایط و با این همه عصبانیت چطور از خیر شکایت کردن میگذرند؟
البته همه هم از خیر شکایت نمیگذرند. خیلیهایشان اول میروند دادسرا و
شکایت میکنند اما روال قانونی برای اثبات خیانت خیلی سخت است. بالاخره
باید مدارک درست و حسابی وجود داشته باشد که ثابت شود قضیه یک شک یا شیطنت و
امثال این نیست و واقعا با یک خیانت تمام عیار طرف هستیم. معمولا تعداد
خیلی کمی از شاکیها میتوانند حکمی که دلشان میخواهد را بگیرند، به خاطر
همین ترجیح میدهند که با هم توافق کنند و کار را به دادسرا نکشند.
یعنی میشود اینطوری گفت که بعضی طلاقهای توافقی ریشه خیانت دارند؟
همه طلاقهای توافقی دلیلشان خیانت نیست اما در سالهای اخیر خیانت یکی از
مهمترین دلایل زوجها برای طلاق است. شاید خیلی از طرفین بتوانند با شرایط
سخت زندگی، بد اخلاقی، فقر یا حتی اعتیاد بسازند اما هیچکسی نمیتواند در
برابر خیانت مقاومت کند. معمولا این زوجها خیلی زود دچار طلاق عاطفی
میشوند و بعد از آن هم به طور رسمی از هم جدا میشوند.
یعنی خانمها بدون هیچ گذشتی زندگی خوب و خوششان را به خاطر اولین اشتباه همسرشان به هم میریزند؟
اولا کسانی که راه حل طلاق را انتخاب میکنند، کارشان از اولین اشتباه و
دومین اشتباه و حتی دهمین اشتباه هم گذشته. اتفاقا خانمها خیلی هم تلاش
میکنند که شوهرهاشان را از دست رقیب بیرون بیاورند و زندگیشان را حفظ
کنند. برایشان مثل یک مسابقه است و نمیخواهند به این زودیها کوتاه
بیایند. همه تلاششان را هم میکنند و گذشت میکنند اما وقتی احساس کنند
دیگر امیدی به اصلاح نیست، خیلی راحت جدا میشوند؛ راحتتر از کسانی که
دلیلشان برای طلاق اعتیاد و فقر و ...است.
واقعا دلیل تحملشان به خاطر مساله برد و باخت است؟
یکی از مهمترین دلایل این است. مساله بعدی هم وضعیت مالی مرد
است. معمولا خانمها اگر خودشان وضعیت مالی مناسب داشته باشند و بتوانند
تنها زندگی کنند، حتما خیلی زود جدا میشوند. اگر هم بدانند با این آتویی
که از شوهرشان گرفتهاند میتوانند هزینههای تنها زندگی کردن را تامین
کنند، باز هم جدا میشوند.
خیلی وقتها خانمها چون نمیدانند بعد از جدایی باید چکار کنند و احساس میکنند که همه زندگیشان را باختهاند، حاضر به ادامه زندگی میشوند که در این مورد هم طلاق عاطفی بین زوجین اتفاق میافتد که تبعاتش کمتر از طلاق رسمی نیست و شاید هم بیشتر باشد.