همشهری تماشاگر /شماره 96/رسول بهروش:
یک سال پرحادثه دیگر در فوتبال ایران گذشت و هیاهوهای فراوانی در این عرصه به پا شد. حوادث زیادی در این بازه زمانی به وقوع پیوست که شاید خیلی از شیفتگان فوتبال در دورترین زوایای ذهنشان هم نمیتوانستند بسیاری از آنها را پیشبینی کنند.
با این وجود خیلی از این اتفاقات عجیب و غریب، از خودشان «یادگار»های جالبی به جا گذاشتند و باعث افزوده شدن واژههایی جدید به فرهنگ لغات فوتبال ایران شدند؛ اصطلاحاتی که تا قبل از سال 90 برای فوتبالدوستان ایرانی معنا و مفهوم خاصی نداشتند، اما حالا هر کدامشان یادآور یک حادثه نادر و بهیادماندنی هستند!
برای خواندن لغتنامه نودی به ادامه مطلب بروید...
دوبله سوبله
ماجرای لقبهای پرویز مظلومی بعد از پیروزیهای پی در پی او بر پرسپولیس، یکی از داستانهای ژورنالیستی و جالب سال 90 بود. مظلومی در این سال، برای دومین، سومین و چهارمین بار متوالی پرسپولیس را برد و به ترتیب به خودش لقبهایی مثل «دوبله، سوبله» و «سوبله، چوبله» داد. او در آستانه داربی 74 این دغدغه را داشت که بعد از پنجمین پیروزی پی در پی در برابر پرسپولیس، چه لقبی را دریافت خواهد کرد.
رویای پرویزخان تا دقیقه 80 این بازی کاملا محقق شده بود و او به واسطه دو گل جلو افتادن از حریف، لقب «پرویز پنج ستاره» را از آن خودش کرد، اما هتتریک 10 دقیقهای ایمون زاید همه چیز را به هم ریخت تا سرمربی استقلال از عرش به فرش برسد. پس از این حادثه نادر، در انبوه پیامکهای طنز، القابی همچون «چوبله لوله» و «سوختهپوخته» به وی اعطا شد و پرسپولیسیها هم مهاجم تیمشان را «زاید دوبله سوبله» خطاب کردند!
اختلاس
این واژه از زمانی برای اهالی فوتبال در ایران یک معنای جدید و مستقل پیدا کرد که اسپانسرهای دو تیم شاهین بوشهر و داماش گیلان، قربانی اختلاس و مفاسد اقتصادی کلان شدند. این دو تیم که به اتکای پشتیبانان مالی خودشان فصل را عالی شروع کرده بودند، بعدها با مشکلات مالی شدیدی مواجه شدند و حتی داماش به مرز واگذاری به بخش خصوصی رسید.
مدیر راهبری
سمت عجیب و غریبی بود که رویانیان به علی پروین داد. تا قبل از این در فوتبال ایران پستهای تشریفاتی فراوانی ابداع شده بود، اما «مدیر راهبری» از آن شغلهای منحصر به فرد و عجیبالخلقهای بود که عنوانش از تجربیات رویانیان در راهنمایی و رانندگی مایه میگرفت!
کارت سوخت
اگرچه این اصطلاح چند سالی هست در جامعه ایرانی به یک مفهوم کاملا مشهور و محبوب(!) تبدیل شده، اما حضور غیرمترقبه و دور از انتظار محمد رویانیان در باشگاه پرسپولیس، این ترکیب را وارد فوتبال هم کرد.
با توجه به اینکه رویانیان در قامت رییس ستاد سوخت تبدیل به یک چهره مشهور تلویزیونی شده بود، آمدنش به فوتبال باعث شد خیلیها یاد «کارت سوخت» بیفتند. برای مدتی طولانی، تیتر اول مطبوعات ورزشی بعد از بردها و باختهای پرسپولیس با کمک این اصطلاح ساخته میشد.
داستان یک شادی نامتعارف
شادی بعد از گل عجیب و تاریخی پرسپولیسیها در بازی رفت لیگ یازدهم با داماش گیلان، یکی از بزرگترین بحرانهای فوتبال ایران در سال 90 را به وجود آورد. این غائله کمسابقه که به محرومیت طولانیمدت شیث رضایی و محمد نصرتی هم منجر شد، موج بزرگی از حاشیهپردازیها را در دنیای مجازی و نیز عالم پیامکها به وجود آورد.
فوتبال پادگانی
اصطلاحی بود که بعد از غائله مربوط به کوتاه کردن اجباری موهای میلاد فخرالدینی قبل از بازی مس و راه آهن بر سر زبانها افتاد و عادل فردوسیپور مانور زیادی روی آن داد. استفاده مجری نود از این اصطلاح و نیز ترکیب «سلمانی صحرایی» حسابی عزیزمحمدی را عصبانی کرده بود. عادل همچنین در حاشیه این ماجرا چند مرتبه هم از لفظ «دیکتاتوری» استفاده کرد که این مساله خشم شدید رییس سازمان لیگ را به دنبال آورد.
فخرالدینی دقایقی قبل از بازی تیمش با راهآهن به شکلی عجیب و دبستانی مجبور شد موهای بلندش را در کنار زمین کوتاه کند و بعد به میدان برود. وقوع این اتفاق، یک بار دیگر به حرف و حدیثها در مورد منشور اخلاقی و محتوای آن در فوتبال ایران دامن زد.
پاچه خواری
در شب عجیب درگیری عادل فردوسیپور و حمید استیلی، وقتی سرمربی سابق پرسپولیسیها در مقام دفاع از مدیرعامل باشگاه ظاهر شد، مجری نود علنا وی را به «پاچهخواری» متهم کرد. استفاده صریح از این کلمه در عرف گفتوگوهای رادیویی و تلویزیونی ایران چنان کمنظیر بود که باعث حیرت بینندگان برنامه شد.
فردوسیپور هفته بعد از این غائله مجبور شد به خاطر استفاده از این کلمه و نیز بر زبان آوردن جمله زشت و دور از انتظار«اگر میخواستیم، میتوانستیم همان روزهای اول پرونده شما را ببندیم» خطاب به حمید استیلی، از وی و بینندگان نود عذرخواهی کند.
فتل
در جریان پخش حواشی داربی حذفی تهران در برنامه نود، یکی از هواداران بسیار خوشحال استقلال از مدیرعامل باشگاه محبوبش با عنوان نامتعارف «حاج فتل» یاد کرد. بعد از این آیتم، فردوسیپور موضوع را با فتحا...زاده در میان گذاشت و مدیرعامل استقلال هم مدعی شد هواداران هر جوری دوست داشته باشند میتوانند او را صدا بزنند. بعدها این عبارت هرچه بیشتر سر زبانها افتاد، اما فتحا...زاده که روی خط برنامه زنده تلویزیونی آنقدر روشنفکرانه با موضوع برخورد کرده بود، طی چند تماس تلفنی از برخی از روزنامهها خواست از این عنوان برای او استفاده نکنند!
کپیرایت
این کلمه بعد از آن به یکی از کلید واژههای فوتبال ایران تبدیل شد که ماجرای ترجمه شدن کتاب «فوتبال علیه دشمن» توسط عادل فردوسیپور، بدون کسب اجازه از صاحب این اثر به رسانهها راه پیدا کرد. سایمون کوپر حتی مدعی شد برای گرفتن حقش به ایران خواهد آمد، اما عادل ادعا میکرد کسب این اجازه، برعهده ناشر ایرانی بوده است، نه خود وی! شاید اگر این حادثه در فوتبال ایران رخ میداد، فردوسیپور از فرد خاطی سوال میکرد «کجای دنیا چنین اتفاقی میافتد؟» و حالا ما باید از خود او بپرسیم کجای دنیا مترجم بدون اجازه صاحب اثر، کتاب او را ترجمه میکند و به بازار میفرستد؟ واقعا نمیشد با چند خط ایمیل، این تکلیف اخلاقی را مراعات کرد؟
ابومسلم
نام یکی از مردمیترین تیمهای تاریخ ایران، امسال با گذشت چند دهه از فعالیت این باشگاه مشهدی مورد تردید قرار گرفت. دبیر ستاد منشور اخلاقی مدعی بود «ابومسلم» یک فرد خونخوار بوده و به همین دلیل باید نام این تیم عوض شود، اما این ادعای علیپور، گذشته از موج انتقادها در درون ورزش، با فوجی از حملات در میان تاریخنویسان هم مواجه شد. بسیاری از مورخان، نسبت به این مساله هشدار دادند (از جمله خسرومعتضد در گفتوگو با تماشاگر»ـو ابومسلم را یکی از ایرانیان دلاور و وطنپرست دانستند.
پمپ بنزین
نام پمپ بنزین از زمانی به فرهنگ واژگان فوتبال ایران افزوده شد که حمید غمزه کمک داور دوم مسابقه تراکتورسازی و نفت تهران، ادعا کرد هنگام بازگشت از تبریز در یکی از جایگاههای سوختگیری این شهر مورد ضرب و شتم قرار گرفته است. ظاهرا تراکتوریها بر این باور بودهاند که یکی از گلهای نفت آفساید بوده.
بعدها تبریزیها ادعا کردند تصاویر ضبط شده در پمپ بنزین مربوطه، هیچ نوع ضرب و شتمی را به ثبت نرسانده است، با این وجود از آن به بعد اصطلاح «پمپ بنزین» به عنوان سمبل فشار علیه داوران لیگی به ادبیات ژورنالیستی فوتبال ایران راه پیدا کرد. ناظر داوری آن مسابقه نیز از اعتراض شدید قلعهنویی به این کمک داور خبر داد و حتی مدعی شد سرمربی تراکتورسازی، غمزه را «جوجه» نامیده است!
تو، تو، تو
شاهبیت دعوای کم سابقه تلفنی علی فتحا... زاده و محمد مایلیکهن بود. مدیرعامل استقلال به عنوان میهمان حضوری به برنامه ورزش و مردم دعوت شده بود که ناگهان با حضور مایلیکهن روی خط مواجه شد. مربی همیشه عصبانی هم خیلی زود بحث را به تخصص و تحصیلات مدیران فوتبال ایران کشید و مدیرعامل استقلال را مورد انتقاد قرار داد. بحث تند شده بود و فتحا...زاده برای خطاب قرار دادن مایلیکهن از ضمیر «تو» استفاده می کرد.
مایلیکهن از وی خواست به او «تو» نگوید، اما مدیرعامل آبیها لج کرد و چند بار پشت سر هم گفت: «تو، تو، تو»! این بخش از مجادله این دو نفر که انعکاس گستردهای هم در فضای مجازی داشت، درگیری بچههای دبستانی را در اذهان تداعی میکرد!
جزیره اختصاصی
این اصطلاح مربوط میشود که گزارشی که رسانهها اواسط سال گذشته در مورد جزیره اختصاصی کارلوس کیروش در زادگاهش منتشر کردند. نشریه فوکوس در سال 2009 افشا کرد جزیره وامیزی در موزامبیک متعلق به کارلوس کیروش است. ظاهرا این جزیره در سال 2006 در پی سرمایهگذاری کیروش در بخش گردشگری، توریستی، شکار و ماهیگیری در موزامبیک از سوی او خریداری شد.
سواحل زیبا، جنگلهای متراکم، دریاچهها و تالابها، رودخانه آب شور، گونههای جانوری منحصر به فرد و البته وجود نهنگ در سواحل این جزیره، باعث شده وامیزی به مکانی رویایی برای گردشگران تبدیل شود.
منافق
این واژه را سال گذشته علی کفاشیان در مورد آن دسته از منتقدانش در فوتبال ایران به کار برد که اطلاعات این حوزه را به مراجع اثرگذار خارجی مثل فیفا و AFC مخابره میکنند. در آن مقطع زمانی عدهای به گوش فیفا رسانده بودند که دولت در امور فوتبال ایران دخالت میکند و همین مساله، بیم تعلیق دوباره فوتبال ایران را به وجود آورده بود. این حمله عجیب کفاشیان به منتقدانش، یکی از تندترین مواضع دفاعی او در چهار سال گذشته بود که نشان از اوجگیری فشارها علیه او داشت.
نطفه و لقمه
کلیدواژههای یکی از بحث برانگیزترین حملات امیر قلعهنویی به خبرنگاران بود. او هرگز بابت به کارگیری این ادبیات عذرخواهی نکرد و البته مورد سوال مقامات به اصطلاح مسئول در فدراسیون فوتبال هم قرار نگرفت. در حاشیه این جنجال، جای خالی نهادهای حامی خبرنگاران نیز یک بار دیگر حس شد.
فینال زودگذر
گاف استثنایی مدیرعامل استقلال؛ او که در یک برنامه زنده تلویزیونی حاضر شده بود، در توصیف حساسیت تقابل سرخابیها در داربی جام حذفی، از این مسابقه به عنوان «فینال زودگذر» یاد کرد و البته واضح است که منظور جناب فتح ا...زاده، فینال «زودرس» بوده است! او ید طولایی در انجام چنین اشتباهاتی دارد و حتی یکی از سوتیهای مثبت هجده سالش در مورد شیوههای درآمدزایی باشگاه استقلال، مدتهاست که نقل محافل ورزشی است.
علییی دایی
این سبک از تشویق علی دایی در اماکن ورزشی و غیرورزشی، در سال 90 تبدیل به سمبل اعتراض ایرانیها شد. بعد از برکناری علی دایی از باشگاه پرسپولیس در شرایطی که عمده مردم آن را «غیرمنصفانه» تلقی میکردند، این شیوه خاص از تشویق شهریار در کشورمان به شدت فراگیر شد. پرسپولیسیها از دقیقه 40 اولین بازی لیگ یازدهم پایه این «دایی» گفتنها را گذاشتند و البته بقیه فوتبالدوستان ایرانی هم خیلی زود این مدل را مورد تقلید قرار دادند.
دامنه تشویق دایی به محل برگزاری مسابقات چوگان، کشتی و پرورش اندام هم کشید و حتی در خلال برگزاری جشنواره فیلم فجر هم نام کاپیتان اسبق تیم ملی کشورمان به گوش رسید! دایی بارها اعلام کرد دوست ندارد نماد اعتراض باشد و از این قبیل فریادها –که در بسیاری از موارد رنگ شوخی هم به خودشان گرفته بودند- دل خوشی ندارد.
تیام
نام دختر فرهاد مجیدی بود که با جدایی غیرمنتظره او از استقلال، به کرات مورد استفاده رسانههای ورزشی قرار گرفت. مسئولان باشگاه استقلال اعلام کرد دلتنگیهای مجیدی برای تیامش باعث این جدایی شده، اما چنین مسالهای هرگز مورد تایید و اشاره خود مجیدی قرار نگرفت.
سرانجام هم در حالی که بسیاری از فوتبالدوستان ایرانی منتظر حضور کاپیتان استقلال در دوبی و پیوستنش به تیام بودند، او به عضویت الغرافه قطر درآمد تا بیش از پیش روشن شود ماجرای غربت دختر مجیدی، تنها یک بهانه بوده است.
بازیکن پروازی
در فوتبال ایران، مربی یا مدیر پروازی داشتهایم و خارج از این حوزه، حتی اسم استاد پروازی هم به گوشمان رسیده بود. با این حال علی فتحا...زاده امسال یک عنصر دیگر به نام «بازیکن پروازی» را به این مجموعه اضافه کرد تا خدمتی به ادبیات فوتبال ایران کرده باشد! او از این اصطلاح زمانی استفاده کرد که داشت پیشنهادات باشگاه استقلال به مجیدی را برای باقی ماندن در ایران تشریح میکرد و مدعی بود از کاپیتان تیمش خواسته برای تمرینات در تهران نماند و فقط برای مسابقات به ایران بیاید، اما مجیدی حتی این پیشنهاد تاریخی و نامتعارف را هم نپذیرفته است!
رادیو پرسپولیس
اگرچه در اختیار داشتن شبکههای رادیویی و تلویزیونی برای باشگاههای فوتبال در سراسر جهان یک امر کاملا رایج و متداول است، اما با توجه به فقدان صداوسیمای خصوصی در ایران، چنین مسالهای کاملا بیسابقه بوده است.
با این وجود محمد رویانیان سنت شکنی کرد و برای اولین بار در تاریخ فوتبال ایران، یک برنامه سی دقیقهای با سه نوبت پخش در هفته را از رادیو تهران برای پرسپولیس خرید. اواخر سال هم حرف و حدیثهایی در مورد تلاش رویانیان برای خرید برنامه تلویزیونی باشگاه پرسپولیس در محافل ورزشی منتشر شد.
روبینکازان
این باشگاه روسی در دنیای فوتبال زمانی به شهرت رسید که موفق شد در مرحله گروهی لیگ قهرمانان دو سال قبل، بارسلونا را در نوکمپ شکست بدهد. با این وجود مطرح شدن نام روبینکازان در ایران سال 90، به خاطر پیوستن علیرضا حقیقی به این باشگاه بود.
وقتی خبر پیشنهاد تیم روسی برای جذب سنگربان نهچندان مطمئن پرسپولیس به ایران مخابره شد، خیلیها آن را باور نکردند و حتی موضوع تایید یا تکذیب آن، به محل مناقشه شدید و بیسابقه دو خبرگزاری مهم دولتی تبدیل شد، اما در نهایت علیرضا به کازان رفت تا برای تیم مشهور این شهر توپ بزند.
شرطبندها
نام این عده که همیشه حضور پررنگی در دنیای فوتبال دارند، زمانی سر زبانها افتاد که مهدوی مهدویکیا در اتفاقی نادر و شگفتانگیز، در بازی داماش و نفت تهران هو شد. امیر عابدینی معتقد بود این اتفاق، کار شرطبندها و آن دسته از قماربازهایی است که با باخت تیم، منافع مالیشان به خطر افتاده و سعی کردند عقدههایشان را بر سر یکی از محبوبترین و محجوبترین بازیکنان فوتبال ایران خالی کنند.
پیشنهاد استعفا
از آن دست ابداعات عجیب و فوقالعاده فوتبال ایران بود. وقتی هیات مدیره جدید باشگاههای پرسپولیس و استقلال معرفی شدند، رسانهها و به ویژه برنامه نود، سیاسی بودن آرایش آنها را به شدت مورد انتقاد قرار دادند.
تحت همین فشارها، امیدوار رضایی که به عضویت در هیات مدیره باشگاه استقلال درآمده بود، اعلام کرد به وزیر ورزش «پیشنهاد استعفا» داده است تا اگر او راضی بود، وی از سمتش کنار برود! کاملا طبیعی بود که عباسی، با پیشنهاد استعفای کسی که یک هفته قبل او را منصوب کرده بود موافقت نکند. به همین خاطر هم در نهایت امیدوار رضایی در استقلال باقی ماند و صرفا یک اصطلاح جدید و محیرالعقول دیگر را به فرهنگ واژگان فوتبال ایران اضافه کرد!
دوربین مداربسته
محمد رویانیان که در فرایندی غیرمنتظره به مدیرعاملی پرسپولیس رسیده بود، در اولین روزهای کارش نشان میداد چندان سررشتهای از دنیای فوتبال ندارد. او در همین مقطع، در اظهارنظری حیرتانگیز مدعی شد در ورزشگاه آزادی دوربینهای مداربسته تعبیه خواهد کرد تا کسانی را که علیه باشگاه شعار میدهند، شناسایی کند! این اقدام که نافی اساسیترین و پیش پاافتادهترین حقوق و آزادیهای هواداران فوتبال به شمار میآمد، با استخدام دنیزلی و از میان رفتن بخش عمدهای از اصل نارضایتیها، مسکوت باقی ماند.
مالیات
از آن اسمهایی بود که سال گذشته زیاد شنیدیم. بعد از آنکه شایعاتی مربوط به ممنوعالخروجی و نیز ممنوعالورودی افشین قطبی به خاطر پرداخت نشدن مالیاتش به گوش رسید و بعدها گفته شد وی بدهیاش را داده، در آخرین روزهای بهمن ماه کاشف به عمل آمد برانکو ایوانکوویچ هم یک بدهکار مالیاتی است! در شرایطی که خیلی از اهالی فوتبال ایران انتظار حضور الاتفاق و سرمربی نامآشنایش را در ایران میکشیدند، برانکو به خاطر بدهی 500 میلیون تومانیاش نتوانست به کشورمان سفر کند.
او که بعد از صعود دادن تیم ملی به جام جهانی، تا مرز دریافت نشان «شهروندی افتخاری» ایران هم پیش رفته بود، با نیامدنش به کشوری که او را به درجه سرمربیگری رساند، بسیاری از رسانهها را برای برگزاری یک مصاحبه نوستالژیک حسرت به دل گذاشت!
فلان بازار
ماجرای شوخی با علی دایی در برنامه خندهبازار، از آن دست حاشیههای فراموش نشدنی فوتبال ایران در یک سال گذشته بود. در شرایطی که انجام چنین شوخیهایی در سراسر جهان کاملا رایج و متداول است، دایی به شدت از این اتفاق آزرده شد و در چند مرحله، شدیدا مسئولان مربوطه را مورد انتقاد قرار داد.
دایی در حملات کلامیاش اسم این برنامه را «فلان بازار» گذاشت و حتی وقتی یک گروه تئاتر فرانسوی نام او را روی یکی از اسبهای نمایش گذاشتند، ادعا کرد: «اگر مسئولان با برنامه فلان بازار برخورد قاطع میکردند، دیگر خارجیها به خودشان اجازه نمیدادند اینطور رفتار کنند.» در شرایطی که بسیاری از اهالی فوتبال از قبیل کاشانی و حتی مصطفی دنیزلی با این قضیه به راحتی کنار آمده بودند، دایی واکنش تندی به این داستان نشان داد. استدلال او هم غالبا فقط یک نکته بود: «اگر راست میگویند با سیاستمداران از این شوخیها بکنند.»
مزایده
یکی از معمولترین شیوههای درآمدزایی در فوتبال جهان که در کشورمان به ندرت سابقه داشته است. پرسپولیسیها بعد از داربی 74 لباسهای ایمون زاید در این مسابقه را به حراج گذاشتند که در نهایت به مبلغ 12 میلیون تومان به فروش رسید.
فرمژه
یک وسیله آرایشی معروف است، اما ورود غیرمنتظرهاش به دنیای فوتبال مربوط به یکی از شبهایی میشود که علی فتحا...زاده میهمان تلفنی برنامه نود بود. او برای اینکه طبق معمول سر شوخی را با عادل فردوسیپور باز کند، از یک شوخی عجیب استفاده کرد و از مجری برنامه پرسید: «ببینم شما موهایت را فرمژه کردی؟!» این ماجرا خیلی زود در رسانههای ورزشی گل انداخت و مدیرعامل استقلال هم هفته بعدش سعی کرد وانمود کند از عمد چنین گافی داده است. او برای عوض کردن فضا، از فردوسیپور هم خواست تصویری را که هنگام مصاحبههای او پای صفحه تلویزیون درج میشود، تغییر بدهد، چون زیادی قدیمی شده است!
آقای خاله
یکی از سلسله القابی که محمد مایلیکهن در بحبوحه کشمکشهایش با علی دایی به وی داد. او همچنین دشمن قدیمیاش را با صفاتی مثل آقای پولپرستی (در مقابل آقای پرسپولیسی)، آقای خودشیفته و آقاقلدره خطاب کرده بود. درگیری کهنه این دو نفر، در سال 90 از سر گرفته شد و به مرزهای بیسابقهای رسید. با پیگیری شکایت حقوقی دایی از مایلیکهن، هیچ بعید نیست در سال 91 شاهد برخورد قضایی دیگری با مدیرفنی مستعفی سرخپوشان باشیم.
مجروح
تعبیر منحصر به فرد محمد رویانیان از بازیکنان مصدوم! او که نشان داده تعلق خاطر فراوانی به دنیای نظامیگری دارد، در مورد آمادگی تیمش قبل از داربی 74 گفت: «این بار مصدوم و محروم و مجروح و اسیر(!) نداریم.» او همچنین یک بار هم در مورد میثاق معمارزاده گفته بود: «این دروازهبان از بازی با ملوان تحت تعقیب کمیته انضباطی ما بود!»
انگشتنگاری
اگرچه این مساله سالهاست به عنوان یکی از مشکلات ورزش ایران در قبال کاروانهای اعزامی به بعضی از کشورهای خارجی مطرح بوده، اما بهمنماه سال گذشته این موضوع وارد فاز تازهای شد، چرا که هنگام ورود کاروان الاتفاق عربستان به ایران برای بازی با استقلال، برای نخستین بار در کشورمان از بازیکنان این تیم «انگشتنگاری» به عمل آمد تا طرف ایرانی به نوعی مقابله به مثل کرده باشد. در سفرهای سالیان اخیر تیمهای ایرانی به کشور عربستان، اعراب مشکلات بسیار زیادی را برای ورزشکاران ما به وجود آورده بودند.
معروفترین اظهارنظرهای سال90
جنجال جملهها!
محمد مایلیکهن: این آقا برای هر کسی دایی باشد، برای ما «خاله» است!
حسین هدایتی: کسر این 12امتیاز، هدیه دوست و بچهمحل خوبم آقای پروین بود!
فتحا...زاده: مربی خوب با این تیم دو جام میگیرد؛ مظلومی یک جام را باید بگیرد!
علی دایی: اگر نتوانم در مملکتم حرفم را بزنم، از اینجا میروم.
خداداد عزیزی: پرسپولیس با جذب دنیزلی، پولهایش را دور میریزد.
قلعهنویی: لابد باید به ایمون زاید میگفتم تو را به خدا به استقلال گل نزن.
مصطفی دنیزلی: پیروزی در داربی74، مخلوطی از معجزه و واقعیت بود.
پرویز مظلومی: من ژنرال داربیها هستم.
حمید استیلی: مینویسم و امضا میکنم که داربی را میبرم.
علی دایی در طعنه به کاشانی: مهر ماه شده، معلمها بفرمایند سر کلاس.
کارلوس کیروش: آنهایی که صبر ندارند، بروند بازار صبر بخرند.
رویانیان: آقایان پشت پرده برای جام حذفی با هم بسته بودند.
فتحا...زاده: آقای رویانیان! میخواهید اسم بازیکن دوپینگی پرسپولیس را بگویم؟
محمود یاوری: بازیکن استیلآذین میرفت تخلیه میکرد، میآمد به بدنساز تیم میگفت مرا بساز!
فیروز کریمی: با این وضعیت زمینهایمان، AFC به جای پلیآف، ما را میفرستد دور لحاف!
میروسلاو بلاژویچ: مهرداد پولادی جنایتکار ورزشی است!
علی کریمی خطاب به معمارزاده: بیا، پیراهن فونیکهسی را ببر و یادگاری نگه دار!
اصغر شرفی: بازیکنان جدید مس سرچشمه را دلالها به ما انداختند!
دبیر کمیته آموزش فدراسیون فوتبال: از نظر ما وقت بازنشستگی فرگوسن رسیده و او باید از منچستر برود!
امیرآبادی: عادل اشک مادر مرا درآورد، دوست دارم گریه مادرش را ببینم!
محمد رویانیان: نصرتی و شیث، دو بازیکن ارزشمند ما بودند که یکی در دفاع و دیگری در خط هافبک و حمله به پرسپولیس کمک میکردند!
مهدی رحمتی: با این وضعیت فشردگی مسابقات، باید از پسرخالهها و پسرعموهایمان بخواهیم بیایند برایمان بازی کنند.
علی کریمی: اگر چیزهایی را که در مورد عزیز محمدی میدانم بگویم، او باید از فوتبال برود.
حسین هدایتی هنگام روی خط آمدن فرزین در برنامه نود: آرش جان! ارادت!
علی کفاشیان: در راهپیمایی مردم به من میگفتند: «بخند دیگر، چرا نمیخندی؟!»
آتیلا حجازی قبل از داربی74: پرسپولیس با دنیزلی افت کرده و بدتر شده!
حبیب کاشانی: مگر لیدر پرسپولیس «مجید دلبندم» بوده که از فاصله دور به صورت دایی مشت بزند؟
محمد نصرتی: ماجرای من و شیث، پرونده اختلاس را به حاشیه برد.
بهزاد غلامپور: خاک بر سر فوتبالی که تارتار سرمربی آن است.
علی فتحا...زاده: عادل جان! موهایت را «فرمژه» کردی؟
ناصر حجازی: من آن گلبرگ مغرورم که میمیرد ز بیآبی، ولی با خفت و خواری پی شبنم نمیگردد.