همه فکر میکنند کار هرچه سختتر و جدیتر باشد، کارگران خستهتر و بیحوصلهترند! اما همین نزدیکیها، زیرِ زمین پایتخت، عدهای هستند که این تصور را تغییر دادهاند. اگر باورتان نمیشود سری به تونل صدر نیایش بزنید؛ جایی که مهندس و کارگر ندارد؛ همه در حالی که با زبان روزه کار میکنند، نه تنها لبخند از لبهایشان دور نمیشود بلکه شوخیهای زیر و بالای ۱۸ سال هم نمک شیفتهای کاریشان شده است. شروع کار تونل صدر-نیایش دو سال پیش زده شد؛ پروژهای که از همان ابتدا در آن ۳هزار جوان کارشان را شروع کردند و امروز گفته میشود که حدود یک سال از زمان بندی خودش هم جلوتر است؛ همین موضوع باعث شد تا شهردار تهران از سازندگان آن با نام نخبگان حفاری کشور نام ببرد. ما هم وقتی خبرهای هیجان انگیز بزرگترین تونل شهری کشور را شنیدیم، در روزهای آخر ماه مبارک رمضان قرار گذاشتیم تا برویم این نخبگان عمدتا جوان که با زبان روزه در سه شیفت کار میکنند را از نزدیک ببینیم. همین شد که پیش از رسیدن وقت اذان مغرب از میان کوچههای تو در توی زیر پل صدر پرسان پرسان، به ورودی تونل رسیدیم؛ تونلی که همان اول کاری هیبت و قد و قوارهاش را بدجوری به رخت میکشد.
درها به روی غریبهها بسته است. چون آنها ممکن است هم در کار ساخت خلل ایجاد کنند و هم در محیط تونل جانشان به خطر بیفتد. همین است که مامور حراست کارگاه جلوی ورود ما را میگیرد. با میزبانمان که مدیر داخلی کارگاه است، تماس میگیریم و بالاخره مجوز ورود صادر میشود. موقع ورود صدای اسماء جلاله از رادیو پخش میشود؛ یعنی اذان مغرب نزدیک است و باید به سمت غذا خوری کارگاه برویم، برای رسیدن به آنجا سطح شیب داری را پشت سر میگذاریم که صدای نفسهایمان را در میآورد. همان موقع خودمان را برای یک سفر سخت آماده میکنیم. در ناهار خوری سه ردیف میز چیده شده و روی میزها پر است از ظرفهای بامیه، خرما، نان و پنیر و خوردنیهایی که معمولا بر سفرههای افطار میگذارند؛ مهندسان و کارگرها گوش تا گوش سالن نشستهاند. به گفته حدادپور-مدیر رستوران کارگاه نونهالان تونل صدر به نیایش- بیشتر آنهایی که اینجا هستند شیفت کاریشان تمام شده و برای استراحت میروند. با این همه یک عالم شور و انرژی اینجا موج میزند. انگار نه انگار که این گروه ساعتها گرسنگی و تشنگی را در محیط تونل تحمل کرده و با دقت کار کردهاند. در گوشه ای از آشپزخانه یک پنجره به حیاط باز میشود که بسیاری از کارگران پشت آن صف کشیدهاند و به نوبت جلو میآیند و افطاری به دست از صف خارج میشوند.
سه تفنگدار به پیش
سه نفر هستند و همگی جوان. سعید ۲۰ ساله، رضا ۲۹ ساله و حمید ۲۳ ساله. سعید لباس کار سبز و زردی به تن دارد. به تازگی نامزد کرده و نامزدش در گچساران چشم انتظار اوست. همین دلتنگی شده دستمایه شوخی بچهها. آنها ۲۲ روز کار میکنند و هشت روز به مرخصی میروند. رضا که چند سالی است متاهل شده بیشتر از همه سر به سر هم خانهاش حمید میگذارد. حمید میگوید: «ما در زنجان دشت لالههای واژگون داریم» اما -رضا میخندد و در برابر هیجان حمید با خونسردی و لبخند میگوید:«گمون کنم لالههای واژگون را از منطقه ما بردین و پیوند زدین!» همه میخندند حتی حمید هم میخندد. انگار نان و نمکی که در این دو سه ساله با هم خوردهاند شوخیهای بینشان را عمیقتر کرده است؛ بین همین شوخیها حمید میرود. خداحافظی میکند تا با دوستان دیگرش برود دربند. بهمن ۲۵ ساله که تمام مدت به فکر گرسنه نماندن گربههاست و از گوشه بشقاب همه غذایی برای آنها کنار میگذارد، برقکار است. میگویند دو روز بدون سحری و در شرایط سخت کاری روزه بوده است. از خودش که میپرسم فقط لبخند میزند و انگار گرد خجالت روی صورتش پاشیده میشود. میگوید:«بحث روزه بمونه اما بعد از دو روز بدون اینکه برق قطع بشه و کار معطل بمونه مشکل کابلها رو برطرف کردیم.»بهمن از دختر مورد علاقهاش جواب رد گرفته. انگار که همشهری جوان خوان باشد، آرام میگوید:«اگه بنویسید شاید بخونه و جواب مثبت بده!» در ناهارخوری کارگاه با یک جوان دیروز که جوانترها دوستش دارند، همکلام میشویم. مردی که ۷۲ سال دارد و با لهجه شیرین آذری با لبخند و هیجان از جوانها حرف میزند. پرویزآقازاده از اینکه جوانترها همیشه احترامش را در کار نگه داشتهاند راضی به نظر میرسد و جوانهایی که دورش حلقه زدهاند میگویند که «جای پدرمونه!» صدایی هم از میان جمع شنیده میشود که در وصف آقا پرویز میگوید:«ماشالا دلش جوونه!»
تونل بدون نشتی آب
«ورود به تونل بدون تجهیزات ایمنی ممنوع است.» این را مهندس علی حافظی سرپرست شب کارگاه میگوید و ما را میبرد به کانکسی که پر است از چکمه، جلیقه و کلاه ایمنی. چکمههایی که به پا کردیم، چکمه ایمنی بود و سنگین. یک جفت کلاه سبز که مخصوص مهمانان بود را هم بر سر گذاشتیم و البته جلیقه هم پوشیدیم. ماسک فیلتر داری هم به صورت زدیم و راهی تونل شدیم. از همان ابتدای تونل مهندس حافظی توضیح داد حفاری تونل تقریبا به پایان رسیده و مرحله لاینینگ نیز ۸۰ درصدش تمام شده. به گفته او تمیزکاری، آسفالت و راهاندازی تونل باقی مانده است.
افسر اچ اس ای در حالیکه لایتر قرمز رنگی را برای هشدار در دست دارد، پیشاپیش ما حرکت میکند. همین که پا به ابتدای تونل جنوبی نونهالان میگذاریم آلماتورها را میبینیم و دستگاه برش آنها را. ماشینهای سنگین، میکسرها و دستگاهی که بتن را بر دیوارهها میپاشید. دیوارهای تونل نیایش سفید و صیقلی اند که ظاهری شکیل و زیبا به تونل میدهد. به گفته مهندسان حاضر، این تونل نشتی آب ندارد، چون به گونهای طراحی شده که در محور شرقی - غربیاحداث شود و در مسیر قناتهای تهران نباشد.
مهندس حافظی با دست به مسیر تونلهایی که قرار است بین دو تونل رفت و برگشت احداث شود اشاره میکند. تنها بخشی که از حفاری باقی مانده همین تونلهای رابط است. گفته میشود یکی از ویژگیهای تونل نیایش این است که از تونل شرقی یا غربیمی توان تغییر مسیر داد و وارد سایر شبکههای بزرگراهی تهران شد. اتفاقی که در میان تونلهای کشور بینظیر است. با همه این تفاسیر جای تونل نیایش بین ۲۰ تونل طویل جادهای دنیاست. از میان گل و میلگردها پا بر سکو میگذاریم و از روی الوار باریکی به جهت مقابل تونل میرویم. کارگران با کلاههای زرد مشغول کار هستند. قرار است ساعت سه پس از نیمه شب دو قالب را حرکت دهند تا به هم برسند. در بخشی از تونل که هنوز در آن حفاری انجام میشود، گرد وخاک بیداد میکند. اینجاست که ضرورت ماسکهای فیلتردار خودش را نشان میدهد. به گفته فخرالدین چهرآزاد که از کارکنان امداد و نجات کارگاه است، اینجا همان جایی است که ممکن است افراد بر اثر خفگی بمیرند.
جوان اما کاری
همینطوری اگر توی خیابان ببینیاش و بخواهی نظر بدهی، با ارفاق به نظر ۱۸ ساله میرسد اما خودش میگوید ۲۲ سال دارد. تازه مدرک مهندسیاش را گرفته و جذب بازار کار شده. آرش اسدی جوانترین مهندس این کارگاه است. دلیلش سن کم او باشد یا اخلاق خوشش، همه با او شوخی میکنند. برزوعربپور مسئول حراست کارگاه وقتی او را معرفی میکند میگوید:«این فنچ کارگاه است!» و با این حرف بقیه از خنده منفجر میشوند. آرش همانجا اعلام میکند که مشکلی با انتشار این موضوع ندارد. به همراه امین رحمانی مهندس دیگری که همسن و سال اوست، جلوی دوربین ژست میگیرند و بعد هر دوتایشان از جذابیت کار در تونل تعریف میکنند. رحمانی میگوید:«اینجا هر روزش برابری میکنه با چهار سالی که در دانشگاه بودیم. آرزوم بود توی پروژه ای به این عظمت کارکنم. کار خیلی جدیه اما خب این شوخیها لازمه» اسدی اما روایت دیگری از روابط درون کارگاه دارد:«اینجا مهندس و کارگر نداره همه با هم برادریم و همین کمک میکنه تا کار زودتر پیش بره.» یکی دیگر از مهندسها که در کنار گروه سرپرستهای بخشهای متفاوت کارگاه ایستاده از روحیه بسیجی بچهها میگوید. پیادهروی چند ساعته کار خودش را کرده است. پاهای عکاس توی چکمه ایمنی تاول زده. زیر جلیقه و کلاه و ماسک از عرق خیس شدهایم و برای خروج از ورودی گل آذین تونل، پا در گل میگذاریم. وقتی قدم برداشتن در گل و لای سخت میشود تازه میفهمیم مهندسان و کارگران ایرانی زیرِزمین تهران برای ساخت تونلی با این عظمت عجب گلی کاشتهاند.ساعت نزدیکیهای ۱۲-۱۱شب شهر کم کم به خواب میرود اما آنهایی که در تلاشند تونل نیایش در دهه فجر امسال افتتاح شود بیدارند. اصلا تونل نیایش خواب ندارد. روز افتتاح زیاد دور نیست. شاید به زودی سوار بر خودرو از این تونل عبور کنید، آن روز یادی هم از هزاران مهندس و کارگر جوان هموطنی بکنید که در سه شیفت، به صورت شبانه روزی این تونل را به سرانجام رساندند.
ادامه گزارش را همراه با عکسها و تصاویر بیشتر میتوانید در همشهری جوان ۳۷۳ بخوانید
مریم نظری