یکی از ماندگارترین آثار سینمای جنگ که البته مثل اکثر کارهای تبریزی کم حاشیه نداشت. اسم این فیلم اول قرار بود «رویای صادق» باشد که با توجه به نام شخصیت اصلی فیلم –صادق مشکینی- عنوان بامسمایی بود. صادق (پرویز پرستویی) فیلمبردار تلویزیون بود که برای گرفتن وام، راهی جبهه میشود تا مسوولان صندوق قرضالحسنه محلشان را تحت تاثیر قرار دهد. موضوعی جذاب که سیمرغ بهترین فیلمنامه جشنواره چهاردهم را به ویترین افتخار نویسندگانش (تبریزی و رضا مقصودی) آورد. بازی خیرهکننده پرستویی هم هر چند برایش سیمرغ نداشت، اما او را به ستارهای تبدیل کرد که دو سال بعد با «آژانس شیشهای» تثبیت شد. محمود عزیزی هم در نقش «کمالی» -رئیس و همراه ِ دو روی صادق در داستان- چنان بازی خوبی از خود نشان داد که سیمرغ را به خانه برد. شخصیتی که البته در اکران و بعدا نمایش تلویزیونی فیلم، تعدیلی اساسی شد و وجهریاکارانهاش را در چند نوبتِ اولِ پخش از سیما، تقریبا به طور کامل حذف کردند. «لیلی با من است» در اکران سال 75 با بلیت 125 تومانی، 105 میلیون تومان فروخت و بعد از «خواهران غریب» پوراحمد در جدول اکران در جای دوم قرار گرفت. تبریزی پنج سال بعد در «گاهی به آسمان نگاه کن» هم نقش کمدی ِ یک بسیجی مفقودالاثر را به «اصغر نقیزاده» سپرد که خوب از آب درآمده بود.
بعد از موفقیت «لیلی با من است» انگار راه برای ساخت اثر کمدی جنگی باز شد. یک سال بعد، شبکه اول سریال «بهترین تابستان من» را چهارشنبهها روی آنتن فرستاد. در این سریال هشت قسمتی که اولین بازی علی صادقی 15 ساله بود، او نقش نوجوانی یزدی را داشت که در تعطیلات تابستانی راهی جبهه میشد. پخش این سریال در موقع اوج گرفتن شبکه سه، درخشش تیم ملی فوتبال ایران در جام ملتها و شش تایی شدن کره جنوبی باعث شد چندان دیده نشود اما به هر حال نقطه عطف کارنامه بازیگری علی صادقی بود و اصلا از آنجا بود که او را شناختیم.
یک دهه قبل این سریال نوروزی با آهنگﹾ تیتراژ راننده کامیونیاش، کلی خواهان پیدا کرد. تقی (محمد کاسبی)، جانش برای کامیون دافِ «خوشرکاب»ش در میرفت. اما از شانس بد، همراه با شاگرد گیج و گولش عزت (مجید صالحی) برای بردن کمکهای مردمی راهی جبهه شده بود. احوال و اخلاق لاتی و لوطی تقی و بلاهت عزت در کنار ریتم خوب سریال، آن را تبدیل به موضوع داغ عید دیدنیها کرد. اقبال عمومی باعث شد تا سال بعد، شاهحاتمی سری دوم را به اسم «خوش غیرت» بسازد که البته اصلا به پای خوشرکاب نرسید و حتی خاطره خوش آن را مخدوش کرد.
اولین تجربه سینمایی بلند دهنمکی که جنجال ساخت و البته 5/1میلیارد تومان در زمان خودش فروخت. دهنمکی در «اخراجیها» ماجرای «مجید سوزوکی»، جوان جنوبشهری و لاتی را روایت میکرد که همراه با رفقایش به جبهه میروند تا آدم بشوند. استفاده از بعضی شوخیهای اساماسی و خارج از ادب مرسوم -مثل تشبیه بوی گاز شیمیایی به بوی باقالی و غیره(!)- و همینطور نمایش آدمهایی غیرمتعارف (در واقع اراذل و اوباش!) در جبهههای نبرد حق علیه باطل، فیلم پربازیگر ده نمکی را زیر تیغ نقد برد. دهنمکی البته با هوشمندی از این فضا استفاده کرد تا فیلمش بفروشد و دیده شود و اینطوری، اولین سه گانه جنگی سینمای ایران کلید بخورد. اخراجیها 1، نامزد بهترین فیلم اول از جشنواره فجر شد و سیمرغ بهترین فیلم از نگاه تماشاگران را گرفت.
فروش خوب اخراجیها باعث شد تا این فیلم سه سال بعد از ساخت، روی پرده برود تا تحت تاثیر موج اخراجیها بفروشد که البته چندان موفق نبود. سهراب (علی صادقی) جوانی روستایی بود که در پشت جبهه مسوولیت نگهداری حیوانات را به عهده داشت که ناگهان سر از خط مقدم در میآورد. «پیکنیک در میدان جنگ،» تلفیقی از واقعیت و خیال بود که ریتم مناسبی هم نداشت و به شدت وابسته به طنز کلامی صادقی بود.
پرفروشترین فیلم تاریخ سینمای ایران. فروش 5/8میلیارد تومانی قسمت دوم اخراجیها در حالی بود که به اعتقاد بعضیها، نسبت به فیلم قبلی دهنمکی کیفیت پایینتری داشت. اخراجیها 2، ادامه قسمت قبلی بود و به ماجرای اسیر شدن دوستان مجید سوزوکی و وضع اردوگاه اسرا میپرداخت. دُز شعارهای فیلم در میانه طنزهای کلامی آن به شدت به چشم میآمد و صدای اعتراض تعدادی از آزادگان را هم درآورد. بار کمدی این فیلم -مثل فیلم قبلی دهنمکی- بر دوش اکبر عبدی (بایرام لودر)، ارژنگ امیر فضلی (امیر دودو) و امین حیایی (بیژن بزغاله) بود. دهنمکی با این فروش خیره کننده، خیز بلندی برداشت و قسمت سوم فیلمش را کلید زد که البته دیگر کاری به فضای جبهه و جنگ نداشت.