ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
در «سایههای تیره» تیم برتون که تازگیها اکران شده، باز هم جانی دپ نقش اول است. هشتمین کار مشترک دو دیوانهای که اسم هر کدام، دیگری را به یاد میآورد
گاهی همکاری یک بازیگر با فیلمسازی خاص، با تکرار زیاد به سطحی فراتر از یک همکاری معمولی میرود و آن بازیگر را به شمایل و نماد سینمای آقای کارگردان تبدیل میکند. این پیوند معمولا خجسته است، اما ریسکی بزرگی هم با خود دارد که شاید یکی از دو طرف هرگز نتواند موفقیت سینماییاش را بدون آن دیگری تکرار کند. «سایههای تاریک» که چند هفتهای است روی پرده سینماهای دنیا رفته، هشتمین همکاری مشترک تیم برتون و جانی دپ به حساب میآید. غیر از «ماهی بزرگ» و «بتمن»، دپ در تمام فیلمهای مهم برتون نقش اصلی بوده؛ هر چند با نقشهایی مثل «مرد مرده» جیم جارموش یا «دزدان دریایی کارائیب» توانسته تصویر دیگری هم از خودش بسازد. با این حال عمق و تاثیر این همکاری چنان است که با شنیدن اسم هر کدام از این دو نفر، ناخودآگاه یاد آن یکی میافتیم. گرچه این همکاری هنوز برای هیچکدامشان اسکاری به ارمغان نیاورده!
به همین بهانه، مروری بر کارنامه مشترک همکاریشان داشتهایم و در کنارش نگاه مختصری کردهایم به بازیگرانی که به خاطر همکاری متعددشان با یک فیلمساز، به شمایلی از سینمای او بدل شدهاند. فقط ذکر این نکته ضروری است که به خاطر کمبود حجم، مجبور شدیم از خیلی زوجها مثل «فدریکو فلینی – مارچلو ماستریانی»، «میکل آنجلو آنتونیونی – مونیکا ویتی»، «ورنر هرتسوگ – کلاوس کینسکی» یا «اینگمار برگمان – لیو اولمن» چشم بپوشیم.
دنیای سینما، دنیای ایجاز است؛ کارگردان، وقت لفت و لیس ندارد و باید در کوتاهترین مدت، بیشترین حس و حال را منتقل و مخاطب را خلع سلاح کند. با چنین تلقیای هر فیلمی تبدیل به یک میدان نبرد میشود و عوامل فیلم میشوند سربازان وظیفهشناسی که در جنگ باید از همیشهشان فرزتر عمل کنند. مایه دلگرمی کارگردان در چنین عرصهای، بازیگری است که میتواند به بهترین نحو ایدههای او را تحقق بخشد؛ بازیگری که روی تکتک حرکات و سکناتش بشود حساب باز کرد. جانی دپ برای برتون فراتر از یک بازیگر است: یک جور مدیوم، یک راه میانبُر به دنیای مالیخولیایی این کارگردان. با حضور او، برتون دیگر احتیاج به مقدمهچینی و حاشیهپردازی چندانی برای معرفی شخصیتهای غریب فیلمش ندارد؛ همین که جانی دپ دارد نقش آن شخصیت -گیریم «اد وود» باشد یا ویلی وونکای «چارلی و کارخانه شکلاتسازی»- را ایفا میکند، انگار گویاتر از هر چیز و کارآمدتر از هر گونه شخصیتپردازی است.
جانی دپ در مصاحبهای میگوید: «اگه زندگیم به شکل الانشه، قطعا همهش از صدقه سری تیمه» و کسانی که در جریان فعالیتهای سالهای آغازین دپ باشند، میدانند که این حرف بیراه نیست. این برتون بود که هنگام انتخاب بازیگر برای نقش «ادوارد دست قیچی»، او را به تام کروز ترجیح داد (حتی با وجود اینکه به گفته برتون، کروز از نقش خوشش آمده بوده و دائم در مورد شخصیت ادوارد سوالهایی میکرده). برتون زمانی این ریسک را کرد که دپ در سینما سابقه چندانی نداشت و عمده شهرت او مانند جرج کلونی در اوایل کارش، به خاطر بازی در سریالهای تلویزیونی بود؛ سریالهایی که در مجموع برای او چیز دندانگیری نداشتند و کمکم کلافه و بیزارش میکردند (مهمترین نقش سینمایی که دپ تا آن زمان ایفا کرده بود، نقش یکی از قربانیان فردی کروگر، قاتل «کابوس در خیابان الم» و «کرای - بیبی» جان واترز بود).
از همان میانههای فیلمبرداری «ادوارد»، برتون میفهمد که درست زده توی خال. از خلال کتاب «برتون به روایت برتون» (معتبرترین مصاحبه صورت گرفته با برتون) که رگ و ریشههای روانکاوانه دارد، میبینیم برتون همواره عاشق شخصیتهای منزوی، به حاشیه رانده شده و طرد شده از جامعه است و سر «ادوارد دست قیچی» متوجه میشود چقدر دپ با دنیای حزنآلود چنین شخصیتهایی عجین و هماهنگ است: «از داشتن جانی دپ احساس خوشبختی میکردم، زیرا او با خودش تمهای فراوانی را به داخل فیلم آورد؛ هنگامی که با جانی وارد گفتوگو شدم، دریافت که این تمها با زندگی شخصی وی قرابت دارند... حالا میتوانستم به جانی نگاه کنم و دنیای ادوارد را ترسیم کنم».
از همین نقطه است که یکی از پربارترین رابطههای میان بازیگرها و کارگردانها در هالیوود سالیان اخیر شکل میگیرد. کسی که از عهده بازی در نقش موجودی فوق منزوی با دستهایی قیچیوار یعنی «ادوارد» -که الان پس از گذر سالها تبدیل به نمونهایترین شخصیت کارنامه فیلمسازی برتون شده- برآمده، لاجرم از پس نقشهای دیگر فیلمنامه های برتون هم برمیآید. دیگر اد وود (کارگردانی درجه چندم که توسط دیگران درک نمیشود)، ویلی وونکا (صاحب کارخانه شکلاتی که خودش را در کارخانهاش حبس کرده)، سویینی تاد (رانده شدهای که میخواهد حسابش را با جامعه صاف کند) و همین بارناباس کالینز «سایههای تیره» (خون آشامی که بعد از 200 سال برمیگردد سر خانه و کاشانهاش) که جای خود دارند. غیر از این فضای مضمونی که معمولا با چاشنی یکجور طنز سیاه و گروتسک بیان میشود، صورت جانی دپ هم در این میان نقش تعیین کنندهای دارد؛ این برتون است که میتواند صورت دپ را فیلم به فیلم، رنگ پریده و رنگ پریدهتر تصور کند. صورت دپ در «ادوارد» و «اسلیپی هالو» را به یاد بیاورید و پله به پله جلو بیایید و برسید به سیمای شبحگون او در «چارلی و کارخانه شکلاتسازی» یا «سویینی تاد».
خویشاوندی روحی تیم برتون و جانی دپ را از خلال خاطرهای که دپ تعریف میکند هم میشود فهمید؛ «یک بار من و تیم قبل از اینکه برای فیلمبرداری آماده شویم، داشتیم گپ میزدیم. چیزی نگذشت که یکی از اعضای گروه فنی آمد جلو؛ حیرتزده و گیج بهم گفت: «من توی این 15 دقیقه، فقط رفته بودم تو نخ تو و تیم.» بهش گفتم: «خب که چی؟» جواب داد: «یک کلمه هم از حرفاتون نفهمیدم!»
میبینید؟ کار از این حرفها گذشته است!
ادامه گزارش را میتوانید در شماره 362 همشهری جوان بخوانید.
علی بهپژوه/ همشهری جوان 362
سلام ببخشید سر نزدم به خاطر امتحانا و کلاسا گرفتار بودم
منتظر نظر های زیبات هستم