همشهری جوان/شماره 352/سید احسان عمادی - باتشکر از سمانه فراهانی و عطیه همتی:
«بعضی هنرپیشهها، مثل لارنس اولیویه هیچ وقت ستاره نمیشوند اما همیشه بازیشان به اثر وزن و تشخص میدهد. مهدی فتحی هم اینطور بود.» این حرف را در یک بزرگداشت دانشجویی برای فتحی، از زبان احمد طالبی نژاد شنیدم. از این تیپ بازیگرها اما دور و بر خودمان زیاد نداریم. آدمهایی که همیشه هنرمندانه بازیشان را انجام میدهند، ولی آنقدر که باید دیده نمیشوند. آدمهایی مثل همین مرحوم فتحی، خدابیامرز احمد آقالو و سعید پورصمیمی.
انگار خودشان دنبال چیزی فراتر از ستاره شدن و سر زبانها بودنند. حالا اما میشود با اطمینان از حضور یکی دیگرشان سخن گفت؛ فرهاد اصلانی. بازیگری که سیمرغ بلورین امسال در برابر کارنامه پر و پیمانش، و از آن مهمتر توانایی کمنظیرش در حلول به جلد آدمهایی با شخصیتهای متضاد، واقعا ناچیز است.
مصاحبه در ادامه مطلب...
همشهری جوان/شماره 352/علی سیف الهی:
«آقای اعمال قانون» که تکیه کلامش امروز دهان به دهان میچرخد و حتی در دیالوگهایی که به گشت نامحسوس ترافیک هم ربطی ندارد کاربرد پیدا کرده، از طنزهای آیتمی مثل «پرواز سفید» مهران غفوریان، «گلهای 79» و «نیلوفرانه» هوشنگ هدایتی تا همین امروز در «خنده بازار» حضور مستمری داشته و با گروههای مختلفی کار کرده است. با سیاوش مفیدی لابهلای سر و صداهای ضبط آیتمهای سال نو خندهبازار درباره ویژگیهای این نوع طنزها گپ زدیم.
به نظر شما قویترین طنز آیتمی که تا به حال ساخته شده کدام است؟
شاید قویترین نمونهاش «ساعت خوش» باشد، چون شروع این نوع برنامه در ایران
بود. ما قبل از انقلاب برنامه «آقای مربوطه» را داشتیم که آیتمگونه بود
اما کاراکتر ثابت داشت. بعد از آن دیگر برنامهای به این شکل نداشتیم تا
اینکه ساعت خوش شروع شد. نوع بازیها و نوع ساخت آیتمهای ساعت خوش با همه
برنامههای تلویزیون فرق میکرد.
بچههایی هم که کار میکردند مستعد بودند و کارشان خوب بود و به همین دلیل آن موقع جواب داد. بعد از ساعت خوش کارهای قوی دیگر هم داشتیم، اما آنقدر تکرار شد که از بین رفت و ضعیف شد. کلا در ایران جوری است که وقتی کاری جواب میدهد، همه میخواهند عین همان را بسازند.
این افول به خاطر چه بود؟
مدیران شروع کردند به سفارش برنامههای این فرمی که بینندهها را خسته کرد.
وقتی هم زیاد بسازید، چیزی از آن نمیماند. شاید بعضی کارهایی که روی آن
فکر شده بماند اما وقتی کیفیت را فدای کمیت کنیم، همین شکلی میشود. برای
سریالهای 90 شبی هم همین اتفاق افتاد.
مهران غفوریان وقتی «این چند نفر» و «زیر آسمان شهر» را ساخت، بعد از آن هر شبکه و هر استان گفتند آقا عین همان بسازید. طنز آیتمی هم به این دلیل خراب شد. چون دیگر کسی به کیفیت فکر نمیکرد. فقط میخواستند بسازند تا بگویند ما به عنوان مدیر فلان شبکه فلان کار را ساختیم. آدمهایی که این کاره نبودند کار را خراب کردند.
این نوع طنزها چه نقاط قوتی دارند که به چشم بیننده میآیند؟
مردم کارهای جدید را دوست دارند. «حرف تو حرف» همان زمان خوب بود. هم
بازیگران خوبی داشت، هم نوع طنز خوبی. اکثر آنها هم بچههای ساعت خوش و
«39» بودند. شاید مردم 39 را دوست نداشتند اما خودم خیلی دوستش داشتم. طنز
خاص خودش و آیتمهای حرفداری داشت. نوآوری همیشه جواب میدهد. اگر قرار
باشد به تکرار بیفتیم، مخاطب پس میزند.
طنزهای آیتمی آن زمان چگونه خلق میشد؟
آن موقعها بیشتر طنزها آزاد بود. هر آیتمی که به نظر میآمد جذابیت داشته
باشد، میگرفت. البته همان زمان هم اگر آیتمی نمونه خارجی داشت و به یک
بازیکن، برنامه، چهره یا بازیگر معروف ارجاع میداد، برای بیننده جذابتر
بود. ساعت خوشیها کمتر این کار را میکردند. بیشتر روی آیتمهای آزاد کار
میکردند.
طنزهایی که نویسنده به ذهنش میرسید، بیشتر سوژههای اجتماعی بود. آنها
بیشتر جواب میداد. نویسنده فکر میکند که الان چه اتفاقی افتاده و به روز
است که بیننده خوشش میآید. به روز بودن همیشه جواب میدهد. بازیگران هم به
آن جان میدهد.
چرا تم کارهای 39 و آن آیتمهای آزاد با ایدههای بکرش تکرار نشد؟ ذائقه مردم را با تقلید خراب نکردیم؟
من خودم آن نوع کارها را خیلی دوست داشتم. دلیلش را نمیدانم اما شاید
مجبور بودیم بیشتر به بینندهها فکر کنیم تا برایشان جذاب باشد. گاهی هم
نظرات تهیهکننده و مدیر گروه اعمال میشود. آنها هم خواستههایی دارند که
باید برآورده شود. الان نویسندهها و کارگردانها بیشتر ترجیح میدهند به
سمت ارجاع به چهرهها و برنامهها بروند.
طنزهای این آیتمها مردم را میخنداند یا ادا درآوردن و تقلید از چهرهها؟
هر دوی اینهاست. اگر آن چهره را به صورت جدی دربیاوریم کسی نمیخندد. آن
سوژه را به تصویر میکشیم و کاریکاتورش میکنیم. پرتره آن آدم، همان چهره
میشود اما کاریکاتورش فرق میکند. البته مشخص است که این توهین نیست و در
واقع همان آدم را میکشیم اما در بعضی نقاط سوژه را اغراق میکنیم.
به نظرت چرا بعد از سالها بار دیگر یک طنز آیتمی شروع شد و گرفت؟
برای این بود که چند سال طنز آیتمی ساخته نشده بود. خودمان هم فکر
نمیکردیم بگیرد. در شیش و بش این بودیم که میگیرد یا نه. چند دلیل دیگر
هم داشت؛ بازیگرها خیلی تکراری نبودند. چون در این سالها هر چه کار طنز
ساخته شد یک عده بازیگر از این برنامه به آن برنامه رفتند. این موضوع از
لحاظ بصری روی مخاطب تاثیر دارد.
در درجه دوم مدل نوی طنزهایش بود. نوگرایی در کار بود و آیتمهای
پراکنده نداشت. همه آیتمها جهتدار و هدفدار بود و خطی را دنبال کرد. یکی
دیگر از دلیلهایش هم این بود که با شخصیتهای ملموسی که در جامعه وجود
داشتند درگیر میشد و شوخی کردن با آنها جواب داد.
ساختن این نوع طنزهای آیتمی چه سختیهایی دارد؟
متن مهمترین عنصر طنزهای آیتمی است. من همیشه گفتهام که نوشتن و ساختن یک
داستان و فیلم کوتاه سختتر از نوشتن و ساختن یک رمان و فیلم بلند است.
برای اینکه باید خیلی سریع روایتت را تعریف کنی و همه نکتهها را بگویی.
طنز آیتمی هم همین طوری است. باید اوج و فرود داشته باشد و در سه، چهار
دقیقه یک خط داستانی را دنبال کنی و اینها خندهدار هم بشود.
خوب نوشتن این متنها سختتر از بازیگری این طنزهاست. کار طنز و کار جدی
در خروجی با یکدیگر متفاوت هستند وگرنه بازیگر در هر دو گونه با جدیت کار
خود را انجام میدهد اما یقینا بازیکردن در مجموعه طنز دشوارتر است، به
خصوص طنز آیتمی؛ چراکه بازیگر مجبور است در زمان کمی در بیشتر بخشها بازی
کند.
کدام یک از شخصیتهایی که در طنزهای آیتمی بازی کردهای، بیشتر در ذهن مردم مانده؟
هر کس من را میبیند یاد «پلیس نامحسوس» میافتد. کاراکتر آشپزی که شبیه سامان گلریز است و مایلی کهن هم در یاد خیلیها مانده.
«زبان» وسیلهای برای ارتباط بین آدمها و انتقال معانی است. زبان، به خاطر همین کارکردش پدیدهای است در حال تغییر. چون هر لحظه ممکن است نیاز به انتقال یک مفهوم جدید باشد که تا قبل از آن، وجود خارجی نداشت یا اگر هم داشت، گویندگان آن زبان از وجودش خبری نداشتند. برای همین است که زبان مدام در حال تغییر است. این تغییرات هم به شکل نامتقارنی انجام میشود. به این معنا که ورودیها به صورت لحظهای و آنی وارد زبان میشوند ولی برای خارج شدن هر کدامشان، سالها و شاید هم قرنها زمان لازم باشد. مثلا واحد پولی «صنّار» به معنای صد دینار که معادل دوشاهی یا یکدهم ریال میشود، تقریبا یک قرن است که از مبادلات مالی و تجاری ایران حذف شده، اما هنوز هم این لغت در زبان ما کاربرد دارد و معمولا موقع توصیه به «به همین خیال بودن»، طرف را به پرداخت همین مبلغ برای آش هم حواله میدهند.
حالا این تغییرات زبان باید در چه محدودهای باشد؟ برخلاف کسانی که اصرار دارند باید تمام لغات و اصطلاحات جدید را از زبان فارسی ساخت، باید بدانیم که زبان خالص هرگز وجود نداشته و ندارد. یعنی ما نه فارسی خالص داریم، نه عربی خالص، نه انگلیسی خالص، … زبانها دایم با هم در حال داد و ستد هستند. توی همان مثال قبلی، هر دو واحد رسمی و غیررسمی پول امروز ما، یعنی «ریال» و «تومان» ریشه و اصل غیرفارسی دارند. یکی از زبان اسپانیایی آمده و یکی از زبان مغولی. پس تعصب روی این نکته هم چیز بیهودهای است. اگر کسی اصرار به زبان خالص داشته باشد، احتمالا باید از زبان ایما و اشاره استفاده بکند. این هم اصل دوم.
سومین نکتهای که زبانشناسان به ما یاد میدهند، این است که زبان در سطوح مختلفی تغییر میکند. یک سطح، سطح کلمات است و واژگان. یعنی همان سطحی که فرهنگستان بیشترین وقت و دقتش را برای رصد تغییرات آن گذاشته. اما زبان حداقل سه سطح دیگر هم دارد: سطح آوایی (همان که فیالمثل عربها گ ژ پ چ ندارند یا ما آوایی دقیقا برابر th انگلیسی نداریم)، سطح صرفی (نحوه ساخت کلمات، مثلا ساخته شدن کوهنورد از کوه به علاوه بن مضارع فعل نوردیدن) و سطح نحوی (نحوه ساخت جملات، یعنی جای فعل و فاعل و مبتدا و خبر و از این قبیل). تغییرات زبان توی هر چهار سطح صورت میگیرد. اگر هر سطحی را ثابت و بیتغییر نگه داریم، شدت تغییر توی سطوح دیگر بیشتر میشود و اگر هر چهار سطح را ثابت بکنیم، زبان دیگر بروز و کارآمد نخواهد شد و در نتیجه خواهد مرد.
توی چهار سطح بالا، برخلاف چیزی که تصور میشود، مهمترین سطوح، دو بخش نحوی و آوایی هستند. اینکه در «والضالین» گوینده، ض را متفاوت با ز بشنویم یا شکل عجیبی از همان ز، معلوم میکند طرف فارسی زبان است یا عربی زبان. یکی هم نحوه ساختن جملات و جملهبندیهایمان. در واقع ساختارها تعیینکنندهتر هستند تا واژگان. بنابراین، ساخت اصطلاحات و واژگان جدید، تا جایی که به دستور زبان لطمه نزند، نمیتواند موضوع نگرانی باشد. برخی اصطلاحاتی که در این دو صفحه دیدیم، مربوط به همین سطح واژگانی بودند. حتی بسیاری از این تغییرات که نگرانی ایجاد کرده فقط تغییر در شیوه نوشتن است، نه در هیچ یک از سطوح زبان. مثلا در «پ نه پ» تکرار تاکیدی (در اینجا تکرار پ) در فارسی رایج است و چیز جدیدی نیست. استفاده از مخفف پس نه برای «پس گمان کردهای نه» هم رایج بوده. چیزی که تغییر کرده، شیوه نوشتن این عبارت است که به تلفظش نزدیکتر شده.
به علاوه که ما در این مورد باید اقتضائات زبانی را هم در نظر بگیریم. ما وقتی از زبانی به اسم «فارسی» حرف میزنیم، از یک طیف زبانی حرف میزنیم. به این معنا که فارسی حرف زدن افراد و گروههای مختلف، دقیقا یکی نیست و بسته به موقعیتشان تفاوت میکند. مثلا زبان کسانی که با دستگاه پرس و در محیط پر سر و صدا کار میکنند، صحبتهایشان در محیط کار احتمالا خیلی کوتاه و سریع است، آواهای نرم ندارد یا کم دارد، تعداد کلمات در جمله اغلب یک یا دو کلمه است، کلمهها به لحاظ دلالت واضح و قاطع هستند، اغلب جمله شرطی، فعل مرکب، فعل مجهول، صفت، قید و متمم ندارند. حالا همین زبان را با زبانی که در یک مهد کودک استفاده می شود مقایسه بکنید. احتمالا در مهد کودک مورد نظر، صداها آرام است، آواها همگی نرم، بدون مصوتهای ق و خ و چ، کلمات مدام تکرار میشوند. جملهها طولانیتر هستند و نسبت جملههای سوالی به امری و اخباری بسیار بیشتر از زبان کارگران دستگاه پرس است. هر دوی این زبانها هم در محدوده زبان فارسی میگنجند.
در سال گذشته، بعضی از اساتید ادبیات و زبان شناسی در برابر زبان اینترنتی موضع گرفتند. اما حرف اصلی را دکتر پورجوادی زد که گفت: سایتهای اینترنتی به خصوص شبکههای اجتماعی، زبان و خط فارسی را نابود میکنند.
اقتضائات، زبان ما را در موقعیتهای مختلف تغییر میدهد. کسی که در جواب یک پیامک می نویسد «bash 5» و با همین ۵ کاراکتر میگوید که «قرارمان ساعت ۵ باشد»، اگر در صحبت تلفنی بخواهد با همان دوست قرار ساعت ۵ را نهایی بکند، دیگر اینطور حرف نخواهد زد و حداقل قبل و بعد از تعیین ساعت قرار، سلام و خداحافظی مفصلی هم خواهد داشت. دلیل پیدایش اصطلاحی مثل «پ نه پ» چه بسا ضرورت تایپ سریعتر مطلب و نیز محدودیت کاراکتر بوده. همینطور است بسیاری از اصطلاحات دیگری که در این دو صفحه میبینیم.
یک نکته دیگر هم که باید توی این بحث مورد توجه قرار بگیرد، لزوم فرق
گذاشتن بین اتفاقهای ماندگار و گذرا است. هر کدام ما اگر به حافظهمان
رجوع بکنیم، انبوهی از اصطلاحات و تکیهکلامهای اینچنینی را سراغ خواهیم
کرد که زمانی مد شده بودند و حالا اصلا از آنها خبری نیست. قدیمیترها
احتمالا به یاد میآورند که در دهه ۶۰ بین جوانها اصطلاح «علیتو» رایج بود
به معنای اغراق در تعریف از مخاطب، مثل اینکه بگویی «علیتوووو! لباس مارک
فلانش رو ببین». آن اصطلاح امروز کجاست؟ یا دمت گرم که اوایل دهه ۸۰،
جوانترها «دمت قیژ» هم میگفتند. از این اصطلاح هم دیگر خبری نیست. مهران
مدیری در سریالهایش حتی در سطوح دیگر زبانی هم تغییر میداد. یک دوره
اصطلاح «ایییینه» مد شده بود که در آن استرس کلمه چند برابر معمول کشیدگی
داشت تا تاکید بیش از حد را برساند. دورهای هم گویش بررهای و بخصوص
اصطلاح «پول وَده» به جای «بده» رایج شده بود که حتی در صحن علنی مجلس هم
شنیده شد. اما این مدها و شوخیها هم گذرا بودند و الان اثری از آثارشان
نیست. همان زمان برخی از اساتید نسبت به همین گویش بررهای هم واکنش نشان
داده بودند، اما دیدیم که در نهایت آن گویش که حتی دستور زبان و آثار ادبی
(شعر) هم برای خودش داشت، چیزی بیشتر از یک شوخی گذرا نبود.
برگردیم به همان حرف اولمان و لزوم تغییرات زبانی. هر زبانی برای تغییر
بهتر یا رشد، نیاز به واژهها و اصطلاحات پخته و فکرشدهای دارد. اما این
واژهها و اصطلاحات از کجا باید بیایند؟ منطقی ترش این است که یک مجموعه
پیشنهاد در اختیار داشته باشیم تا از بین آنها بتوانیم با دست باز انتخاب
بکنیم. معمولا در کنار نهادها و افراد متخصص، همین چهرههای غیررسمی زبان
هم گاهی بخشی از این پیشنهادها را ارایه میکنند. اگر به این پیشنهادها
توجه نمیکردیم، هنوز باید میگفتیم در زمستان از آسمان «وفره» میبارد و
فلان دارو «تخل» است و «گـَوسـِپند» زنده موجود است. ولی همین پیشنهادهای
غیررسمی بود که این کلمات را ساده کرد. آیا این زبان اینترنتی جوانانه،
نمیتواند یکی از منابع همین پیشنهادها باشد؟
احسان رضایی/ همشهری جوان ۳۵۲ www.h-j.ir