این روزها تعداد جوانهایی که در خیابان موسیقی زنده اجرا میکنند زیاد شده است، جوانهایی که خیلیهایشان تحصیل کرده هستند و برای درآوردن خرج زندگی این کار را میکنند.
پیدا کردنشان سخت نبود. بردیا را میشد در خیابان ونک پیدا کرد و عارف را در خیابان جمهوری. از هر مغازهداری در ونک سراغ پسری که گیتار میزند را بگیری، آدرسش را نشانت میدهند. همه او را دیدهاند، میشناسند، میدانند کجا مینشیند و کی میآید. هوا که کمی تاریک میشود ساززنهای خیابانی هم کمکم پیدایشان میشود. علی و بردیا این روزها هم در دانشگاه درس و مشقشان را ادامه میدهند و هم کف خیابان موسیقی اجرا میکنند. از این جوانها این روزها در خیابانهای پایتخت زیاد پیدا میشود. در بساطشان هم همه جور سازی میبینی. از سنتور زن و ویولن زن دارند تا نوازنده ساکسیفون و سه تار! جوان هایی که سلیقه شنوندگان پیاده رویی را از موسیقی های بی کیفیت متکدیان به سطح موسیقی های کلاسیک و مدرن روز با کیفیت ارتقا داده اند. جوان هایی که ادعا می کنند اگر امکانات داشته باشند،می توانند هم سطح بزرگترین ستاره های پاپ ایران برای خودشان طرفدار جمع کنند و تنها دلیل برای اثبات این ادعایشان هم همین مشتری های کف خیابانی است که البته تعداد شان هم کم نیست.
بردیا گیتار دستش میگیرد و در گوشهای مینشیند؛ میزند و میخواند. میگوید خیلی با ساززنهای دورهگرد فرق دارد؛ هم کار بلدتر است و هم به قول معروف کلاس کارش با بقیه نمیخواند. عارف هم با دوستش محمد هر چند روز یک بار در خیابان جمهوری گیتارهایشان را به دست میگیرند و با هم میزنند. خودشان میگویند این قدر کارشان گرفته که مردم حتی بستنی میخرند و مینشینند به تماشای آنها. بعد هم ۵ هزار تومانیها و ۱۰ هزار تومانیهایی که میریزند توی کاور گیتار آنها.
بردیا و عارف را بشناسید
۲۵ ساله است و دانشجوی موسیقی آکادمی هنر دانشگاه تهران است، موسیقی
جهان میخواند، البته مانند همسن و سالهای خودش جویای کار هم هست اما تا
الان کاری پیدا نکرده. دو سال است برای گرفتن مجوز آلبومش به ارشاد میرود و
میآید اما هنوز نتوانسته مجوز بگیرد. البته عاشق ساز زدن در خیابان هم
هست، بردیا میگوید حتی اگر مجوز آلبومش را بگیرد، باز هم تکتک ترکهایش
را در خیابان برای «همین مردم نازنین» میخواند. عارف هم ۲۳ ساله و سرباز
است، از ۱۰ سال پیش کار حرفهای با گیتار را شروع کرده. محمد، همراه همیشگی
عارف، دانشجوی حسابداری است و دو سالی میشود که این کار را با هم شروع
کردهاند. آنها بیشتر برای درآوردن خرج دانشگاه محمد کار میکنند. عارف
آنقدرها به پول این کار نیاز ندارد. میخواهد وقتی سربازیش تمام شد،
موسیقی بخواند و آموزشگاه موسیقی راه بیندازد. پدر و مادر هر دوی آنها با
کارشان مشکل ندارند و فقط سفارش کردهاند که در کنار این به فکر آب باریکه
ای باشند با این مشخصات «بی دردسر و کمی بهتر از این کاری که انجام
میدهند.»
اولین بار مشکل مالی داشتم
عارف قبل از اینکه ساز زدن در خیابان را تجربه کند، چند سال به
ساختن آهنگ و کار در استودیو مشغول بوده اما بالاخره روزی میرسد که کفگیر
به ته دیگ میخورد، جوری که حتی پول رفتن به خانه را هم نداشته: «اولین
بار، به مشکل مالی برخورده بودم و شرایط بدی داشتم. حتی پول نداشتم خانه
بروم. سمت مترو صادقیه بودم. همیشه میدیدم یک نفر کنار ایستگاه مترو ساز
میزند. شب بود، با کلی خجالت نشستم، کاور گیتار را جلویم گذاشتم، چشمهایم
را بستم و شروع کردم به زدن. یک ساعت زدم و خواندم و در همان مدت ۳۰ هزار
تومان درآوردم! فقط همین یک بار بود که به خاطر فشار مشکلات مالی این کار
را کردم و تا مدتها سمتش هم نرفتم.»
اما بردیا از همان ابتدا که تصمیم میگیرد کنار خیابان ساز بزند با
انگیزه کسب درآمد این کار را میکند. میگوید آنقدر این کار را دوست داشته
که حتی دوستانش را هم ترغیب کرده تا او را همراهی کنند: «اولین بار اعتماد
به نفسش را داشتم. البته کمی استرس هم طبیعی بود. اوایل بهار امسال برای
اولین بار کنار خیابان ساز به دست گرفتم. از چند سال پیش هم خیلی دوست
داشتم این کار را بکنم اما شرایطش پیش نیامد. به همدورههای خودم میگفتم
آنها موافق نبودند و اعتقاد داشتند ما دانشجوی موسیقی هستیم و در شان ما
نیست. جسارت نباشد اما برای من مجلس عروسی رفتن خیلی زشت است. اولین بار در
خیابان ونک ساز زدم. سه نفر بودیم. هنوز هم تنها نیستم. پیش بیاید چند
نفری میرویم.»
پولش میچسبد
درآمدشان بد نیست؛ عارف میگوید شده روزی ۳۰۰ هزار تومان هم در
بیاورند و ظاهرا این پول حسابی به آنها مزه کرده. میگویند مردم از پولی که
میدهند راضی هستند:«پولش حلال است. مردم وقتی به ما پول میدهند راضی
هستند چون خودشان هم لذت میبرند. من هم کسی را ببینم این کار را میکند،
از هنرش لذت میبرم و به خاطر لذت بردن از هنرش، تا جایی که بتوانم به او
کمک میکنم.» بردیا هم درآمد بدی ندارد و از پولی که از این راه درمیآورد
راضی است. هر شبی که گیتارش را روی دوشش میاندازد، تا وقتی که به خانه
میرود دست خالی برنمیگردد. حتی شبهایی شده ۱۰۰ تا ۲۰۰ هزار تومان درآمده
داشته. البته اصرار دارد که بنویسیم همیشه اوضاع این قدرها هم خوب نیست.
تا ما آمدیم دست زیاد شد
هر دوی این ساززنهای خیابانی میگویند تا قبل از آنها کسی در تهران
به این صورت ساز نمیزد، اما از وقتی آنها این کار را شروع کردند، دست
زیاد شده. عارف اینطور تعریف میکند: «ما جزو اولین کسانی بودیم که سمت
هفت حوض این کار را میکردیم. بعد از ما هم یک بنده خدایی با سنتور آمد و
مردم هم کمک میکردند. واقعا نیاز داشت. یک بار با او صحبت کردم و گفت
تنهاست و حتی خانه ندارد. گفت پول پیش خانه جمع میکند. شماره یکی از
دوستانم را دادم که در پانسیون زندگی میکرد. با اینکه دانشجویی است اما
کسانی که دانشجو نیستند و پول پیش ندارند را هم اسکان میدهند. الان حداقل
جا دارد. کمی آن طرفتر از ما هم فرد مسنی که چهره خوبی داشت یک میکروفن به
دست میگرفت و میخواند، بدون ساز میخواند. کمی پایینتر دوتا از دوستان
خودمان سه تایی میزدند بدون اینکه بخوانند. اما الان دست خیلی زیاد شده!»
آرزو دارم معروف شوم
بردیا آرزو زیاد دارد: «در هنر باید معروف شوی و باید برای آن تلاش
کنید. در این دو سال که ارشاد میرفتم و میآمد، صرفا وقتم را روی موزیک
میگذاشتم و آن پولی که خرج کردم را برای موزیک هزینه میکردم.» بردیا و
عارف اینقدر این کار را دوست دارند و با عشق و علاقه در خیابان ساز میزنند
که میگویند اگر معروف هم بشوند، باز هم این کار را انجام میدهند: « من
حتی کسانی را میشناسم که معروف هستند. اینجا اسم نمیبرم اما گیتاریست و
ویولنیست معروفی هستند. با این حال کلاه میگذارند و کنار خیابان ساز
میزنند.» عارف با بردیا هم عقیده میشود و میگوید: «من حتی اگر کنسرت هم
برگزار کنم و توی کنسرتم ۲۰۰۰ نفر بلیت ۵۰ هزار تومانی بخرند، وقتی بیایم
بیرون، میروم میدان صنعت و آنجا ساز میزنم.»
عکس العملهای دوست و فامیل
یکی از مهمترین دغدغههایی که شاید ساززنهای خیابانی با آن مشکل
داشته باشند، دیده شدن از سوی دوست و فامیل است که البته عرف و بردیا چندان
با این موضوع مشکلی ندارند. عارف میگوید: «اولین بار که پدرم ما را دید،
عید بود توی میدان هفتحوض. او یک ۱۰ هزار تومانی برای ما انداخت اما من
متوجه نشدم. خانه که رفتم پدرم برگشت گفت «امروز خوش گذشت؟ این پولها
خوردن ندارد و نکن این کارها رو.» همیشه به من میگوید به این کار به چشم
یک شغل ثابت نگاه نکن. برای همین باید بعد از ازدواج به دنبال کار بهتری
باشم. سربازیم که تمام شد ،مدرک که گرفتم، یک موسسه موسیقی میزنم.» بردیا
هم چندان با این موضوع مشکلی ندارد: « چند بار شده که توی میدان هفتتیر
دوستانم من را دیده باشند. آشناها هم ببینند، من احساس بدی ندارم. یک بار
یکی از دوستهای قدیمام من را دید و خواست خودش را به ندیدن بزند چون
احساس کرد اگر او را ببینم احساس خجالت میکشم اما خودم صدایش کردم و کلی
با هم خوش و بش کردیم. پدر و مادرم اوایل مخالفت میکردند اما چون میدانند
به چشم شغل به آن نگاه نمیکنم، زیاد از این بابت از من دلخوری ندارند.
کلا نباید کارهای هنری را به چشم شغل دید. پدرم خودش سالها انگلیس زندگی
کرده بود و به من میگوید این کار برای پول درآوردن بد نیست اما برای آینده
زیاد نمیتوان روی آن حساب کرد. من تا زنده هستم این کار را میکنم اما به
آن به چشم تفریح نگاه میکنم نه کار حرفهای و شغلی که درآمد زندگیام را
با آن تامین کنم..»
ادامه گزارش و گپ و گفت بیشتر با جوانانی که دستی در این کار دارند در همشهری جوان ۳۸۱
آزاده باقری