همشهری جوان

پاتوق دوستداران همشهری جوان

همشهری جوان

پاتوق دوستداران همشهری جوان

برگهای برنده فرهاد اصلانی در نقش عبیدالله بن زیاد



در فیلم هر چی خدا بخواد (نوید میهن‌دوست با فیلمنامه و به تهیه‌کنندگی پرویز شهبازی، 1389) ول گشتن‌های بی‌هدف چند شخصیت اصلی در دل جزیره کیش، بناست بهانه‌ای برای بازنمایی ظواهر و تفریحات مرسوم و مشهور آن منطقه فراهم کند. مصالح داستانی اولیه، البته مهیا هستند و نقطه تلاقی این پرسه‌های باطل، تلاش برای گرفتن جسد پدر دو پسر (حامد کمیلی و پوریا پورسرخ) و دختر (ترانه علیدوستی) است. اما فیلم در این روند به‌ندرت می‌تواند به تناسب اهداف کمیک خود، موقعیتی جذاب و شیرین و مفرح برای تماشاگر یا شوخی‌های موثری برای شخصیت‌ها بیافریند. لابه‌لای گذر پراکنده شخصیت‌ها از گوشه و کنارهای جزیره، دو شخصیت بومی که با هم برادرند و رفتار و خشم و اقتدار مشابهی هم دارند، مانند دو خان محلی، ناگهان تنها دقایق نمکین فیلم را خلق می‌کنند و از تضاد‌ها و شباهت‌هایشان تا اختلاف دیرینه‌ای که با هم دارند تا رفتار تند و کمیکی که از خود بروز می‌دهند، همه چیز در بهترین حالت برای خلق موقعیت و شخصیت کمدی درست قرار می‌گیرد. بدیهی است در فیلمی که فیلمنامه و کارگردانی‌اش در اغلب دقایق از خلق لحظه‌های اثربخش ناتوان است، چنین دقایقی تنها به یمن و مدد حضور بازیگران این دو نقش از بقیه فیلم جدا می‌ایستد و در یاد می‌ماند و در این مورد به‌خصوص، دو بازیگر نقش دو برادر بومی، یکی است: فرهاد اصلانی.
این دستاورد یعنی چیزی شبیه به نجات یک اثر متوسط یا زیر متوسط در دقایق حضور یک بازیگر، به همان میزان که می‌تواند کاستی کل کار به حساب آید، می‌تواند امتیاز فوق‌العاده بازیگر باشد. به این شکل که او دارد نقشی فراتر از وظیفه استاندارد و معمول خود را ایفا می‌کند و عملا بخشی از بار ضعف‌های ساختاری فیلمنامه یا مشکلات تکنیکی کارگردانی را یک‌تنه به دوش می‌کشد و فیلم را در دقایقی به پیش می‌برد. واقعیت این است که سینمای ایران به‌دلیل محدودیت توانایی‌های خلاقه، بارها از حضور بازیگران قابل و شاخص خود، چنین بهره‌ای برده است اما میان بازیگرانی که در گذشته تجربه‌های خود، نقش‌های مکمل را به‌عهده داشته‌اند، کمتر می‌توان این توانایی اضافه بر وظیفه را سراغ گرفت. اصلانی در بسیاری از تجربه‌های تلویزیونی خود، دقیقا همین شرایطی را برای صحنه‌های حضورش رقم زده که در در فیلم هر چی خدا بخواد وصف کردم؛ یعنی تنها خاطره‌های تامل‌برانگیز کار را شکل داده است. نقش ماموری که او در مجموعه تلویزیونی وفا (محمدحسین لطیفی، 1385) بازی می‌کرد، نقش منفی مشهورش در مجموعه راه بی‌پایان (همایون اسعدیان، 1386) و کوشش به یادماندنی‌اش در کار با لهجه و ویژگی‌های طنزآمیز نقشش در آشپزباشی (محمدرضا هنرمند، 1388) ، تنها چند نمونه‌اند. در مورد خاص آشپزباشی با وجود ویژگی‌های قابل اعتنای دیگر کار مانند ایده اصلی و کلی یا بازی و نقش سیدمهرداد ضیایی، می‌توان به این نکته اشاره کرد که اصلانی چگونه بدون اصرار در بیشتر به چشم آمدن نقش و بازی‌اش می‌توانست موقعیت و ادعاها و اعتیاد و انفعال شخصیت شوهرخواهر پرویز پرستویی را طوری شیرین و با تنوع اجرا کند که بیننده حتی انتظار حضور دوباره او را بر صفحه تلویزیون می‌کشید.
اصلانی در تمام نقش‌هایی که یاد کردم و نیز در نقش‌های بیشتر دیده شده‌اش در بهترین فیلم تاریخ سینمای جنگ ما سفر به چزابه (رسول ملاقلی پور، 1374) یا سریال گاوصندوق (مازیار میری، 1388) همواره می‌کوشد کلیشه‌های نقش‌آفرینی در آن نوع نقش را بشکند و با افزودن لایه‌ای از واقعیات عینی و ظاهرا بداهه پردازانه، نقش را به میزانی بیش از آن که در ابتدا لازم به چشم می‌آید، به طبیعت‌گرایی محض نزدیک می‌کند. جالب اینجاست که حتی در نقش تاریخی مشهورش که این روزها بیش از همیشه او را در خاطره بصری تماشاگر معمولا کم‌حافظه ایرانی ماندگار کرده یعنی ابن زیاد مجموعه مختارنامه (داوود میرباقری، 89-1380) ، او به‌لحاظ سبکی دقیقا همین کار را می‌کند. اصلانی می‌کوشد آن ابهت کم‌وبیش آلوده به تصنع را که معمولا در ایفای نقش خوانین و حاکمان زورمدار در آثار تاریخی سینما و تلویزیون ما رایج بوده، درهم بشکند و وجهی خاکی، زمینی، ملموس و دارای ضرباهنگ زندگی به ابن زیاد ببخشد. نمونه‌های دیگری از همین نوع ایفای نقش شاهان و حکام را می‌توان در کار عزت‌الله انتظامی به نقش ناصرالدین شاه در کمال الملک (زنده‌یاد علی حاتمی، 1363) یا در کارهای دیگر خود میرباقری، داریوش فرهنگ به نقش همین ابن‌زیاد در معصومیت از دست رفته (1382) را هم دید اما تمایز کار اصلانی در آن است که طبیعت و عینیت نقش را نه با تلاش مرئی و محسوسی برای طبیعی به نظر رسیدن بلکه با هرچه بیشتر پرهیز کردن از نمایشگری – حتی نمایش طبیعی بودن که خود جریان مرسومی است- به اجرا درمی‌آورد.
از سوی دیگر، در نمونه از یادنرفتنی بازی او در نقش اصلی نمایش سمفونی درد (حسین پاکدل، 1384)، درست در نقطه مقابل تصویری که به‌عنوان بازیگر متبحر در افزایش وجوه کمیک و نمکین نقش‌ها از او شکل گرفته، به شدت سیاه و تلخ و عصبی بازی می‌کند و رنج‌های شخصیت را به روش عمدا دردآوری به بیننده انتقال می‌دهد. این را از این حیث مثال می‌زنم که بگویم تکرار آن شیوه‌های عینیت‌گرا در کار اصلانی، نه بابت محدودیت توانایی‌ها و ویژگی‌های او بلکه به‌دلیل تناسب و اقتضای نقش‌هاست. وگرنه، از رنج‌های شخصیت در سمفونی درد تا آن خنده‌های جنون‌آمیز کارگردانی که او در عشق فیلم (ابراهیم وحیدزاده، 1381)، می‌توان حتی شیوه‌های اجرایی متفاوت را در کار او تشخیص داد.
فرهاد اصلانی به مدد صدا و بیان پرورش‌یافته، نگاه کنترل شده و دارای نفوذ و تاثیر و تسلط در به‌کارگیری زبان بدن و میمیک چهره، همچنان جای جلوه‌گری بیشتر در عرصه بازیگری هنرهای نمایشی ما را دارد. امسال کنجکاو حضور او در نقشی لهجه‌دار در فیلم یک حبه قند (رضا میرکریمی، 1389) هم هستیم و این کنجکاوی بی‌تردید به آن توقعاتی که خود او در همه ما پدید آورد، بازمی‌گردد.

گزارشی خواندنی از گریم های سه بعدی ماندگار در مختارنامه




گیرنده‌هایشان زمان می‌گذراندند، گذشته. الان همه می‌دانند که هیچ معیاری به اندازه یک گریم خوب به فیلم اعتبار و ارزش نمی‌بخشد.



برای همین است که گریمورها گاهی اوقات آن‌قدر روی گریم‌ها وقت می‌گذارند که حتی رگ دست و پاها هم واقعی به نظر می‌آید. در سریال «مختارنامه»، بهترین گریمورهای ایران کنار هم قرار گرفتند و آن‌قدر خوب از عهده کارشان برآمدند که جای هیچ حرف و حدیثی باقی نمانده است. عبدالله اسکندری، خالق ماسک‌های سه‌بعدی‌ای است که توهمات مختار را به تصویر می‌کشد.




اسکندری در مختارنامه مسؤول اجرای گریم‌های سه بعدی است. او درباره تفاوت گریم سه بعدی و معمولی در گفت‌وگوی کوتاهی که داشتیم، گفت: «در این نوع گریم به قطعه چسباندن احتیاج است.



کسی که گریم سه بعدی انجام می‌دهد، باید مجسمه‌سازی بلد باشد. باید به مسائل لابراتواری شیمیایی مسلط باشد اما گریم معمولی به این چیزها نیازی ندارد. در کار مختارنامه گریمور کار، استاد ولدبیگی هستند، ایشان مسؤول انجام گریم‌های معمولی بودند و در گریم‌های اسپشال افکت و سه بعدی هم من کمکشان کردم. در این کار قسمتی مربوط به تخیلاتی است که مختار در ذهن دارد. ساخت و به تصویر کشیدن این تخیلات بعضا ترسناک را که شبیه اشباح بود، من برعهده داشتم.



بعضی از این قسمت‌ها را باید می‌ساختیم و بعضی از بازیگران را توانستیم با گریم‌های متفاوت و سنگین به تصویری که می‌خواستیم نزدیک کنیم.» مسعود ولدبیگی که گریم‌های مختارنامه را برعهده داشت، در میانه کار اسکندری که در پروژه دیگری مشغول به کار بود، به مختارنامه پیوست و به عنوان مشاور کارگردان و مدیر گریم‌های سه‌بعدی مشغول به کار شد.



یکی از گریم‌هایی که خود اسکندری آن را طراحی و اجرا کرد، گریم محمد حنیفه با بازی محمدرضا شریفی‌نیاست که هر روز حدود شش یا هفت ساعت طول می‌کشید. علاوه بر این، بینی متفاوت رضا کیانیان با آن کش و قوس جالبی که دارد، هم حاصل کار اسکندری است و او خودش آن را برای عبدالله بن زبیر طراحی کرده است.



گریم این بازیگر هم تقریبا سه تا چهار ساعت طول می‌کشید. یکی دیگر از گریم‌هایی که دست‌پروده اسکندری است، زخم چشم مختار ثقفی بود. سر کار وقتی ولدبیگی کارش را تمام می‌کرد، اسکندری با صرف وقتی یک یا دو ساعته روی چشم مختار کار می‌کرد تا زخم چشم او آن‌طور که می‌خواهد از آب دربیاید. سال اول از ریش‌های خود عرب نیا استفاده می‌شد اما ‌بعدا برایش ریش طراحی کردند تا سختی کار کمتر شود.




فخیم‌زاده هم در مختارنامه گریم جالبی داشت. لنزهای رنگی او خیلی خوب انتخاب شده بود و قیافه جذابی به کاراکتر عمر سعد داده بود.

پیامک در مورد مختارنامه



این جمعه ها که ختم به مختار می شود بد جور دلم طالب دیدار می شود

ای منتقم بیا که به عالم خبر دهیم شیعه عزیز است و دشمن او خار می شود

*****
جاریست هنوز در زمین، خون خدا خونی که خروشان شده از کرب و بلا

ای فرصت انتقام، کی می آیی؟ مختار شده دلخوشی جمعه ما