همشهری جوان

پاتوق دوستداران همشهری جوان

همشهری جوان

پاتوق دوستداران همشهری جوان

اسب حیوان عجیبی است




سوارکاری


«5 هزار تومان !» دم در بزرگی که بین کارخانه‌های غرب تهران قرار گرفته و بر فرازش نوشته « مجموعه سوارکاری نوروزآباد»، چند نفر قبض به دست ایستاده‌اند. نفری 5 هزار تومان می‌گیرند، دفترچه مسابقات اسبدوانی را تحویل می‌دهند و می‌گذارند تا ماشین‌ها وارد محوطه شوند. در دفترچه‌ها، اسب‌های شرکت کننده در هر دور کورس پاییزه، زمان برگزاری، صاحب، مربی، سوارکار و جنسیتشان مشخص شده و نحوه شرکت در مسابقات شرط‌بندی یا همان پیش‌بینی! را توضیح داده است.
ده‌ها نفر هم با پای پیاده دارند وارد می‌شوند. همه جور آدمی پیدا می‌شود. از جوان‌های سرخوش و مجرد تا جمع‌های خانوادگی در مسیری که بین درختان قدیمی پیچ می‌خورد و جلو می‌رود. نوروز آباد، شبیه مجموعه ورزشگاه آزادی است جایی بزرگ و پت و پهن که کهنه، یغور و قدرنادیده به نظر می‌رسد. کم کم بوی پهن تازه و شیهه اسب به گوش می‌رسد و از لابه‌لای جمعیت هم اسب‌های لاغر را به این سو و آن سو می‌برند. فضا در بعضی جاها خانوادگی‌است؛ حتی می‌شود زیر چند درخت، بساط چادر و پیک نیک را هم دید و بوی کتلت و برنجی که به مشام می‌رسد. هیجان و شلوغی در سمت چپ مسیر بیشتر است؛ جایی که چند ساختمان و دکه قرار گرفته و ده‌ها نفر با کاغذ و خودکار و اسکناس به دست، دورش حلقه زده‌اند. اینجا محل برگزاری مسابقات کورس است اما در سمت راست، آرامش و سکوت بیشتری دیده می‌شود؛ جایی که از میان چند اصطبل و زمین خاکی تمرین اسب سواری به سمت مانژ مسابقات پرش می‌رود


وقتی تهران، گنبد شد

روی سکوهایی که رو به پیست کورس است، غوغایی است. پسران جوان که اکثرا قیافه‌هایشان به مشهدی و‌ ترکمن می‌زند، با لباس‌هایی ساده روی سکوها نشسته‌اند، بحث می‌کنند و با دقت روی دفترچه علامت می‌گذارند. مردی میانسال روبه‌روی سکوها ایستاده و در حالی‌که یک دستش پر از‌ تراول است نعره می‌کشد : « شهلا... هشتصد ... یک ... هشتصد ... دو ... شهلا....نهصد ... یک... شهلا...یک میلیون .» با شنیدن عدد یک میلیون که معنایش رسیدن شرط‌بندی روی اسب شهلا به یک میلیون تومان است، همه فریاد می‌کشند.‌تراول و اسکناس‌ها دست به دست می‌چرخند اما چند قدم دورتر از سکوها و شرط‌بندی‌های غیرقانونی، باجه‌های شرط‌بندی قانونی هم شلوغند؛ جایی که مطمئن‌تر به نظر می‌رسد. اینجا براساس مبلغ پرداختی، شماره اسب، دور مسابقه و نوع پیش‌بینی (اول، دوم یا سوم)، پول‌ها دریافت و اسامی ثبت می‌شود و رسید می‌دهند. هر کس هر تعداد برگه که بخواهد می‌تواند بخرد. در همهمه و شلوغی سکوها و باجه‌ها، اسب‌های لاغر همراه با مربی و سوارکارشان وارد میدان می‌شوند و جلوی جایگاه، دوری می‌زنند. لاغری اسب‌ها، آدم را یاد دوندگان لاغر آفریقایی که استاد دوی استقامتند، می‌اندازد. سوارکاران اکثرا جوان و سبک وزنند. گوینده پیست که پیرمردی ‌ترکمن است با لهجه و پرهیجان اسب‌ها را معرفی می‌کند و اصلا هم رسمی حرف نمی‌زند. هم به فامیل‌هایش در گنبد، سلام می‌کند و هم برد تیم ملی با گل نکونام را تبریک می‌گوید! این مسابقات آخرین روز مسابقات کورس پاییزه است که در تهران برگزار می‌شود و یک ماه دیگر همین مسابقات با همین اسب‌ها در کورس پاییزه گنبد برگزار می‌شود. درواقع مسابقات کورس، دو فصل بهار و پاییز دارد که در هر فصل، مسابقات یک ماه در تهران و یک ماه هم در گنبد برگزار می‌شود. در کورس بهاره، مسابقات اول در گنبد برگزار می‌شود بعد اسب‌ها و سوارکاران به تهران می‌آیند و مسابقه می‌دهند اما در کورس پاییز، اول تهران میزبان است و بعد به گنبد می‌روند. این وضعیت برای این است که اسب‌ها مدام بین دو شهر جابه‌جا نشوند. اسب‌ها، پشت خط استارت منظم می‌ایستند. هیچ‌کس در جایگاه روی پایش بند نیست. همه، نیم‌خیز شده‌اند. سکوت عجیبی پیست را فرا گرفته. قلب‌ها تند می‌زند و لب‌ها زیر فشار دندان‌ها، کبود می‌شوند. ناگهان، اسب‌ها به راه می‌افتند. همان اول سواری از روی اسبش می‌افتد اما اسب انگار نه انگار همراه با بقیه همتایانش می‌دود. تماشاگران باچشمان گرد شده پیست را نگاه می‌کنند. کسی کاری به حرف‌های گوینده ندارد. اسب‌ها یک دور می‌زنند و اسب بی‌سوار اول می‌شود که البته قهرمانی‌اش حساب نمی‌شود. تماشاچی‌ها در لیست‌ها می‌گردند. عده‌ای می‌خندند. بعضی‌ها اعصاب ندارند و ولو شده‌اند. بعضی‌ها به سمت باجه‌ها می‌روند تا برگه دور بعد را بگیرند. دوری که نیم ساعت دیگر برگزار می‌شود.

حجم واقعی هارد کمتر از مقداری است که روی آن نوشته شده




این کامپیوترهای زبان‌نفهم



اگر یک آی‌تی باز قدیمی باشید، حتما هاردهای بیست، ده و حتی دو گیگابایتی را یادتان هست. حتما این را هم یادتان هست که وقتی این هاردها را روی سیستم‌تان نصب می‌کردید، مقداری که سیستم نشان می‌داد کمی کمتر از حجمی بود که روی خود هارد نوشته شده بود. این روزها دیگر خبری از هاردهای ده و بیست گیگابایتی نیست و هاردهای پانصد گیگابایتی، یک ترابایتی و حتی دو ترابایتی جای آنها را گرفته‌اند. اما اختلاف عددی که روی هارد نوشته شده و چیزی که سیستم به شما نشان می‌دهد، تبدیل به چند ده گیگابایت شده که گاهی ممکن است به صد گیگابایت هم برسد!  سوال اینجاست که چرا این طور است؟ از اینجا به بعد را کمی با دقت و حوصله بخوانید! مهم‌ترین دلیل برای این موضوع این است که کامپیوترها تنها صفر و یک را می‌شناسند و برای حساب کتاب کردن تنها از همین دو رقم استفاده می‌کنند. برعکس ما که برای این کار از رقم‌های صفر تا نه و سیستم شمارش ده‌دهی استفاده می‌کنیم. (اگر توضیح ریاضی‌اش یادتان نیست، قضیه مبناها و قرار گرفتن اعداد در مبنای دو را سرچ کنید). همین موضوع است که باعث می‌شود یک کیلوبایت برای ما 1000 بایت باشد و برای کامپیوتر 1024 بایت. بنابراین یک کیلوبایت ما برای کامپیوتر کمی کمتر از یک کیلوبایت است. این مقدار اختلاف در عددهای کوچک قابل چشمپوشی است و می‌شود 10 یا 20گیگابایت خودمان و کامپیوتر را یکی در نظر گرفت و از مقدار اختلاف بین این دو چشمپوشی کرد. اگر کمی به ریاضیات پناه ببریم، متوجه خواهیم شد که هر گیگابایت ما حدود 70 مگابایت کمتر از یک گیگابایت کامپیوتر است. بنابراین یک هارد یک ترابایتی (یا هزار گیگابایتی)، برای کامپیوتر حدود 70 گیگابایت (70 هزار مگابایت) کمتر از یک ترابایت است! یعنی یک هارد یک ترابایتی، به جای اینکه هزار گیگابایت فضای ذخیره‌سازی داشته باشد، عملا نهصد و سی گیگابایت فضا دارد! اختلاف قابل توجهی است، نه؟
در نسخه‌های جدید سیستم‌عامل‌های اوبونتو و مک راهی برای یکی کردن زبان کامپیوتر و زبان انسان وجود دارد که می‌توانید با یک جست‌وجوی کوچک گوگل این راه را پیدا کنید. اما در ویندوز فعلا چنین امکانی وجود ندارد و باید این زبان دوگانه را تحمل کنید. بنابراین اگر 1000 گیگابایت اطلاعات داشته باشید، نمی‌توانید آن را روی یک هارد یک ترابایتی ذخیره کنید و باید به دنبال هاردی با حجم 1/1 ترابایت بگردید!

بازی بزرگان




واکنش علی دایی نسبت به تمسخرکنندگانش

روزی از علی دایی در یک کنفرانس مطبوعاتی پرسیدند نظرتان در مورد شخصی که در تلویزیون ادای شما را در می‌آورد چیست؟ (قضیه کاملا جدی و منابعش هم موجود است)، شهریار پاسخ داد: «به هر حال بزرگ بودن چنین تبعاتی هم دارد. من اگر وقتم را برای حرف آدم‌های احمق و لوده صرف کنم، از زندگی می‌مانم. اگر وارد زندگی شخصی این آدم شویم می‌بینیم که وجودش برای جامعه ضرر است. او سرباز فراری است. وقتی نیروی انتظامی نمی‌تواند این آقا را به خدمت بگیرد، من علی دایی چه کار می‌توانم بکنم؟». از آن‌جایی که این نوع از پاسخگویی بسیار هوشمندانه و نوعی فرار به جلو محسوب می‌شود و در عین حال به طرز جوانمردانه‌ای نقاط خاصی از زندگی شخصی منتقدان را نشانه می‌رود، بر آن شدیم تا واکنش دیگر افراد را در برابر وقایع اتفاقیه این‌چنینی پیش‌بینی کنیم.


حسین کعبی (در پاسخ علی پروین که در مورد او گفته بود: «این بچه با کاپشن پنجاه کیلو هم نمی‌شه»): «به هر حال کوچک بودن چنین تبعاتی هم دارد و من جانم را بر سر تبعات سرشاخ شدن با انسان‌های وزین نمی‌گذارم. وقتی وارد زندگی علی آقا می‌شویم، می‌بینیم که روزی یک دست کَلَپچ می‌زند و سرشار از انرژی‌های اشباع شده است. فلذا بهتر است من سکوت اختیار کنم.»


علی کریمی (در پاسخ به صحبت‌های عمو رویان مبنی بر اینکه بعضی از بازیکنان «شومن» هستند): «طبعا شومن بودن مضراتی دارد و ممکن است آدم ممنوع‌التصویر شده و سر از پرونده‌های همشهری جوانی در بیاورد. من حرفی نمی‌زنم، چون از اعمال قانون شدن می‌هراسم.»


احسان عمادی و مهران باقی (در پاسخ به انتقادات سردبیر در مورد اِعمال کردن سلایق شخصی در رویدادها): «رویداد نویسی کلا تبعات دارد، ولی ایشان به هر تقدیر سردبیر هستند و احترام‌شان واجب است و ما نباید وقت‌مان را صرف آجر نمودن نان خودمان نماییم. اصلا ما گیلاسیم و هیچ اعتراضی هم نداریم.»