همشهری جوان

پاتوق دوستداران همشهری جوان

همشهری جوان

پاتوق دوستداران همشهری جوان

منو درگیر خودت کن!



آلبوم جدید محسن یگانه دوباره او را به ستاره پر سر و صدای دنیای موسیقی تبدیل کرد، ستاره‌ای که منتقدانش می‌گویند بیش از حد جنجالی است.

اگر بتوان زندگی هنری محسن یگانه را در چند خط مرور کرد، بدون شک انتشار آلبوم «حباب» مهم‌ترین فصل از دوران هنری این خواننده است. آلبومی که به اعتقاد خودش بهترین اثر او در همه این سال‌هاست ولی تجربه نشان داده خواننده‌های پاپ داخلی، بعد از انتشار آثار قوی و آلبوم‌های پرفروش، همیشه در بهتر شدن کیفیت آثار جدید و برآورده کردن توقعات مخاطب امروزی مشکل داشته‌اند. مثال‌ها و نمونه‌های فراوانی را می‌شود در این باره نام برد که به محض انتشار یک اثر خوب و برگزاری چند اجرای زنده، خیلی زود دوران افت و نزولشان شروع شده و از آنجایی که نتوانسته‌اند کیفیت آثار خود را به میزان سلیقه مخاطبانشان بالا ببرند، محو شده‌اند و دیگر خبری از آنها نیست. اما این وسط ماجرای محسن یگانه کمی با بقیه فرق می‌کند. او نشان داده که به این راحتی‌ها قرار نیست میدان را خالی کند. یگانه در این یکی، دو سال بی‌آلبومی، با انتشار تک قطعاتی (که بسیاری از آنها در مقطعی به «هیت‌های» زمان خودشان تبدیل شدند) نشان داد که همچنان نبض بازار را در دست دارد. استقبال از برنامه‌های زنده او در تهران و شهرستان هم گواهی ست بر این ادعا.  او هفته آینده هم قرار است برای اولین بار آلبوم جدیدش «حباب» را در تهران روی صحنه ببرد و بلیت‌های این برنامه در کمترین زمان ممکن به فروش رفته تا نتیجه‌گیری در مورد موقعیت هنری این خواننده کار سختی نباشد.


اما چیزی که ما در این چهار صفحه قرار است سراغ آن برویم، دلایل استمرار موفقیت‌های این خواننده در طول این سال‌هاست. دلایلی که خیلی‌ها عواملی چون جاه‌طلبی، حاشیه‌سازی و جنجال‌آفرینی او را در خلق آن موثر می‌دانند. جنجال‌هایی که گهگداری بسیار خطرناک و پرحاشیه از آب در آمده‌اند ولی یگانه از مواجهه با آنها ابایی نداشته.

 

 

حرف‌های جنجالی محسن یگانه در باره بقیه خواننده‌ها

هر جور می‌خوای فکر کن


در سال‌های اخیر هر خبری از محسن یگانه در رسانه‌ها با واکنش‌های فراوانی رو به رو شده و خیلی‌ها اعتقاد دارند همین تنش‌های او در رسانه‌هاست که باعث شده او بتواند همچنان خودش را در سطح اول اخبار موسیقی کشور حفظ کند. همین تنش‌ها و جنجال‌ها باعث شده ولع مخاطبان موسیقی برای شنیدن محصول جدید این خواننده بیشتر شود. چند نمونه از تنش‌زا‌ترین اظهارنظرهای یگانه را بخوانید تا بیشتر و بهتر در جریان ریز این اتفاقات باشید.  



درباره محسن چاوشی:‌‌


«نشکن دلمو» از ساخته‌های من است. شاعر و گیتاریست آن کار من بودم، نه محسن چاوشی. برای پریدن به محسن چاوشی این را نمی‌گویم اما خیلی‌ها این قطعه را به نام او می‌شناسند. هیچ‌وقت این اتفاق برعکس نیفتاد که با یک‌تراک محسن یگانه معروف شود. من در مورد چاوشی هیچ‌وقت نظر مغرضانه‌ای نداشته‌ام ولی امیدوارم کسی هم مغرضانه برخورد نکند. چون دوست دارم موزیک‌های بهتری از محسن بشنوم، از او انتقاد می‌کنم. کاری هم به دوستی‌مان ندارم بلکه فقط از طرف یک طرفدار با او حرف زدم. خیلی‌ها می‌خواهند از خیلی چیز‌ها سوءاستفاده کرده و اتفاقات کوچک را بزرگ جلوه دهند.( گفت‌وگو با سایت موسیقی ما)


 پاسخ چاوشی : سکوت...



درباره بنیامین بهادری:


نمونه عینی آدم‌هایی که از خود بی‌خود شدند کسی نیست جز بنیامین بهادری. او که حتی درک درستی از هفت نت موسیقی هم ندارد، به راحتی کل جامعه هنری ایران را زیر سوال می‌برد و به آنها بی‌احترامی می‌کند. چرا ما باید لنگ یک سری افراد بی‌هنر باشیم که سر یکسری اتفاقات خاص رو آمده‌اند و فکر می‌کنند که موج‌شان ماندگار است. بفرمایید، این هم آلبوم جدید بنیامین! چرا ما باید اجازه بدهیم که یک «بچه»، یک بچه از لحاظ هنری، بیاید و در صحبت‌هایش این همه هنرمند را زیر سوال ببرد؟ آلبوم دوم همین آقا همه انسجام بازار موسیقی ما را بعد از عید از بین برد. او به شعور مردم ما توهین کرد و تازه دو قورت ونیم‌اش هم باقی است. (گفت‌وگو با مجله همشهری ماه)


پاسخ بنیامین: سکوت...



درباره فرزاد فرزین:


من واقعا با او رفیق بودم. اگر یادش نرفته باشد، می‌داند که چه کمک‌هایی به او کرده‌ام!‌ای کاش فرزاد حداقل رعایت می‌کرد. و حداقل یکی از قطعاتش بی‌اندازه شبیه «سکوت» نبود. اینقدر راحت با قطعه من بازی نمی‌شد و ملودی‌ام به سرقت نمی‌رفت. فرزاد بهتر است قاطی این بازی‌ها نشود. قاطی شدن در این جور بازی‌ها برای این دوستان دوسرش باخت است. در مورد «سکوت» یک نیمچه سرقت هنری شکل گرفت و این اصلا چیز جالبی نیست. حالا هر کس هرجوری که دلش می‌خواهد فکر کند.(گفت‌وگو با هفته نامه یکشنبه)


پاسخ فرزین: من تمایل چندانی برای صحبت در مورد این موارد ندارم و همیشه در زندگی‌ام سعی کرده‌ام که دوستی‌هایم را حفظ کنم. باز هم با وجود تمام این صحبت‌هایی که شده، سعی‌ام این است که دوستی‌ام با محسن یگانه را حفظ کنم. کسانی هم که کوچک‌ترین شناخت و درکی از موسیقی دارند، به خوبی می‌توانند تشخیص دهند که این قطعه هیچ شباهتی به هیچ قطعه‌ای ندارد. مردم بهترین قاضی‌اند که در مورد همه چیز می‌توانند نظر بدهند.

 

 

 

گفت‌وگوی اختصاصی همشهری جوان با محسن یگانه درباره آلبوم جدیدش، به خوبی شخصیت ماجراجوی او را نشان می‌دهد


بالاخره از شر این آلبوم خلاص شدم!


محسن یگانه بعد از یک دوره کاری پرتلاطم، بالاخره سومین آلبوم رسمی‌اش با نام «حباب» را منتشر کرد. این آلبوم در بدو انتشار با واکنش‌های مختلفی از طرف مخاطبان مواجه شد. ثبت بیش از ۵۰۰۰نظر در صفحه اینترنتی آقای خواننده درباره این آلبوم، آن هم تنها در کمتر از ۲۴ ساعت، نشان از اهمیت ویژه این اثر و جایگاه خاص «محسن یگانه» دارد. به همین بهانه با او گفت‌وگوی کوتاهی انجام داده‌ایم؛ گفت‌وگویی که دو روز پس از انتشار آلبوم حباب انجام شده و کمک می‌کند بیشتر یگانه و دنیای خاصش را بشناسیم.

 

بازخورد آلبوم چطور بوده؟


خودم هنوز آلبوم را جایی نشنیده‌ام. خیلی از دوستان گفته‌اند که همه جا کارها شنیده می‌شود اما من فقط به گوش خودم اطمینان دارم! همه می‌گویند که بهتر از آلبوم قبلی بوده و همین برایم کافی است.


در یکی، دو سال اخیر حاشیه‌های زیادی داشتی. آنقدری که سر این آلبوم اذیت شدی، جواب گرفتی؟


خود این آلبوم حاشیه نداشت، بلکه «من» حاشیه داشتم. بعضی‌ها دلشان نمی‌خواست این آلبوم نتیجه بدهد. یکی از چیزهایی که الان خوشحالم می‌کند، این است که بالاخره از شر این آلبوم خلاص شدم! خیالم راحت شد.
سال ۸۷، در مصاحبه‌ای از من پرسیده شد که «فکر می‌کنی تا کِی می‌توانی کار کنی؟» دقیقاً یادم هست در پاسخ گفتم: تا ۳ آلبوم تضمین می‌دهم؛ آلبومی که درخور شأن باشد و بتوان آن را شنید. الان خوشحالم و خدا را شکر می‌کنم که توانستم پای حرفی که زدم بایستم.


به حرفت در آن مصاحبه اشاره کردی؛ اینکه گفته بودی تا سه آلبوم تضمین می‌دهم. آخرین قطعه آلبوم جدیدت هم «بیت آخر» نام دارد. حالا شاید این دلهره بین هواداران محسن یگانه ایجاد شود که «حباب» شاید آخرین آلبوم او باشد...


خودم در این آلبوم «بیت آخر» را خیلی دوست دارم. به نظرم همه چیزش خوب است. شاید «بیت آخر» آخرین قطعه‌ای باشد که در قالب آلبوم از من منتشر شده. نمی‌خواهم کسی را ناراحت کنم. هرچند در حال حاضر خسته‌ام و ممکن است گفتن این حرف عجولانه باشد، ولی شاید دیگر آلبومی منتشر نکنم. برای انجام یک کار، باید لزومش احساس شود و این خیلی مهم است. فعلا لزومی نمی‌بینم. اگر بخواهم کار بکنم شاید در قالب ریمیکس باشد.


قطعا خیلی‌ها نسبت به این تصمیم جبهه می‌گیرند؛ چراکه برایشان چندان جالب نخواهد بود. فکر می‌کنی بتوانی در مقابل آنها مقاومت کنی؟


بحث مقاومت نیست. طرفدارانم در این چند سال آن‌قدر به من لطف کرده‌اند که بار مسوولیتم سنگین شده. من هم تمام توانم را گذاشتم،نه پول، نه جایگاه و نه هیچ چیز دیگری به جز موفقیت آلبوم برایم مهم نبود.
من علاقه‌های دیگری هم دارم؛ مثلا اگر درس می‌خواندم، الان حداقل یک مدرک مهندسی گرفته بودم، ولی می‌خواستم چه کار کنم؟! یک استعدادی داشتم، حوصله هم داشتم، اینها با هم تلفیق شد، هواداران هم مرا هُل دادند و به اینجا رسیدم. می‌خواستم ادای دین کنم و فکر می‌کنم این کار را انجام دادم. دیگر بعد از این نباید از من توقعی داشته باشند. پیشنهاد می‌کنم دیگر توقع آلبوم از من نداشته باشند اما قطعا تک آهنگ منتشر خواهم کرد. کارهایی در زمینه موسیقی الکترونیک انجام داده‌ام، چند تک آهنگ عجیب‌وغریب هم دارم که همه را غافلگیر خواهد کرد.
من در زندگی فقط همین الان می‌توانم ۲۷ ساله باشم و این انرژی و توانایی را داشته باشم و ممکن است بالا رفتن سن و سالم، انرژی و کارم را تحت الشعاع قرار دهد و از این می‌ترسم. باید بنشینم و فکر کنم ببینم چه باید کرد. هنوز هیچ چیز قطعی نیست. شاید هم همین فردا به فکر تولید یک آلبوم جدید افتادم.


 

 نسخه کامل این مصاحبه جنجالی و یادداشت‌هایی از برادر محسن یگانه و بابک ریاحی‌پور

به همراه چند روایت درباره این خواننده خبرساز در شماره 382 همشهری جوان

معروف هم بشیم باز در خیابان ساز می‌زنیم




این روزها تعداد جوان‌هایی که در خیابان موسیقی زنده اجرا می‌کنند زیاد شده است، جوان‌هایی که خیلی‌هایشان تحصیل کرده هستند و برای درآوردن خرج زندگی این کار را می‌کنند.

پیدا کردنشان سخت نبود. بردیا را می‌شد در خیابان ونک پیدا کرد و عارف را در خیابان جمهوری. از هر مغازه‌داری در ونک سراغ پسری که گیتار می‌زند را بگیری، آدرسش را نشانت می‌دهند. همه او را دیده‌اند، می‌شناسند، می‌دانند کجا می‌نشیند و کی می‌آید. هوا که کمی تاریک می‌شود ساززن‌های خیابانی هم کم‌کم پیدایشان می‌شود. علی و بردیا این روزها هم در دانشگاه درس و مشقشان را ادامه می‌دهند و هم کف خیابان موسیقی اجرا می‌کنند. از این جوان‌ها این روزها در خیابان‌های پایتخت زیاد پیدا می‌شود. در بساطشان هم همه جور سازی می‌بینی. از سنتور زن و ویولن زن دارند تا نوازنده ساکسیفون و سه تار! جوان هایی که سلیقه شنوندگان پیاده رویی را از موسیقی های بی کیفیت متکدیان به سطح موسیقی های کلاسیک و مدرن روز با کیفیت ارتقا داده اند. جوان هایی که ادعا می کنند اگر امکانات داشته باشند،می توانند هم سطح بزرگترین ستاره های پاپ ایران برای خودشان طرفدار جمع کنند و تنها دلیل برای اثبات این ادعایشان هم همین مشتری های کف خیابانی است که البته تعداد شان هم کم نیست.


بردیا گیتار دستش می‌گیرد و در گوشه‌ای می‌نشیند؛ می‌زند و می‌خواند. می‌گوید خیلی با ساززن‌های دوره‌گرد فرق دارد؛ هم کار بلدتر است و هم به قول معروف کلاس کارش با بقیه نمی‌خواند. عارف هم با دوستش محمد هر چند روز یک بار در خیابان جمهوری گیتارهایشان را به دست می‌گیرند و با هم می‌زنند. خودشان می‌گویند این قدر کارشان گرفته که مردم حتی بستنی می‌خرند و می‌نشینند به تماشای آنها. بعد هم ۵ هزار تومانی‌ها و ۱۰ هزار تومانی‌هایی که می‌ریزند توی کاور گیتار آنها.

 


بردیا و عارف را بشناسید


۲۵ ساله است و دانشجوی موسیقی آکادمی هنر دانشگاه تهران است، موسیقی جهان می‌خواند، البته مانند همسن و سال‌های خودش جویای کار هم هست اما تا الان کاری پیدا نکرده. دو سال است برای گرفتن مجوز آلبومش به ارشاد می‌رود و می‌آید اما هنوز نتوانسته مجوز بگیرد. البته عاشق ساز زدن در خیابان هم هست، بردیا می‌گوید حتی اگر مجوز آلبومش را بگیرد، باز هم تک‌تک ترک‌هایش را در خیابان برای «همین مردم نازنین» می‌خواند. عارف هم ۲۳ ساله و سرباز است، از ۱۰ سال پیش کار حرفه‌ای با گیتار را شروع کرده. محمد، همراه همیشگی عارف، دانشجوی حسابداری است و دو سالی می‌شود که این کار را با هم شروع کرده‌اند. آنها بیشتر برای درآوردن خرج دانشگاه محمد کار می‌کنند. عارف آن‌قدرها به پول این کار نیاز ندارد. می‌خواهد وقتی سربازیش تمام شد، موسیقی بخواند و آموزشگاه موسیقی راه بیندازد. پدر و مادر هر دوی آنها با کارشان مشکل ندارند و فقط سفارش کرده‌اند که در کنار این به فکر آب باریکه ای باشند با این مشخصات «بی دردسر و کمی بهتر از این کاری که انجام می‌دهند.»



اولین بار مشکل مالی داشتم


عارف قبل از اینکه ساز زدن در خیابان را تجربه کند، چند سال به ساختن آهنگ و کار در استودیو مشغول بوده اما بالاخره روزی می‌رسد که کفگیر به ته دیگ می‌خورد، جوری که حتی پول رفتن به خانه را هم نداشته: «اولین بار، به مشکل مالی برخورده بودم و شرایط بدی داشتم. حتی پول نداشتم خانه بروم. سمت مترو صادقیه بودم. همیشه می‌دیدم یک نفر کنار ایستگاه مترو ساز می‌زند. شب بود، با کلی خجالت نشستم، کاور گیتار را جلویم گذاشتم، چشم‌هایم را بستم و شروع کردم به زدن. یک ساعت زدم و خواندم و در همان مدت ۳۰ هزار تومان درآوردم! فقط همین یک بار بود که به خاطر فشار مشکلات مالی این کار را کردم و تا مدت‌ها سمتش هم نرفتم.»


اما بردیا از همان ابتدا که تصمیم می‌گیرد کنار خیابان ساز بزند با انگیزه کسب درآمد این کار را می‌کند. می‌گوید آن‌قدر این کار را دوست داشته که حتی دوستانش را هم ترغیب کرده تا او را همراهی کنند: «اولین بار اعتماد به نفسش را داشتم. البته کمی استرس هم طبیعی بود. اوایل بهار امسال برای اولین بار کنار خیابان ساز به دست گرفتم. از چند سال پیش هم خیلی دوست داشتم این کار را بکنم اما شرایطش پیش نیامد. به همدوره‌های خودم می‌گفتم آنها موافق نبودند و اعتقاد داشتند ما دانشجوی موسیقی هستیم و در شان ما نیست. جسارت نباشد اما برای من مجلس عروسی رفتن خیلی زشت است. اولین بار در خیابان ونک ساز زدم. سه نفر بودیم. هنوز هم تنها نیستم. پیش بیاید چند نفری می‌رویم.»



پولش می‌چسبد


درآمدشان بد نیست؛ عارف می‌گوید شده روزی ۳۰۰ هزار تومان هم در بیاورند و ظاهرا این پول حسابی به آنها مزه کرده. می‌گویند مردم از پولی که می‌دهند راضی هستند:«پولش حلال است. مردم وقتی به ما پول می‌دهند راضی هستند چون خودشان هم لذت می‌برند. من هم کسی را ببینم این کار را می‌کند، از هنرش لذت می‌برم و به خاطر لذت بردن از هنرش، تا جایی که بتوانم به او کمک می‌کنم.» بردیا هم درآمد بدی ندارد و از پولی که از این راه درمی‌آورد راضی است. هر شبی که گیتارش را روی دوشش می‌اندازد، تا وقتی که به خانه می‌رود دست خالی برنمی‌گردد. حتی شب‌هایی شده ۱۰۰ تا ۲۰۰ هزار تومان درآمده داشته. البته اصرار دارد که بنویسیم همیشه اوضاع این قدر‌ها هم خوب نیست.

 


تا ما آمدیم دست زیاد شد


هر دوی این ساززن‌های خیابانی می‌گویند تا قبل از آنها کسی در تهران به این صورت ساز نمی‌زد، اما از وقتی آنها این کار را شروع کردند، دست زیاد شده. عارف این‌طور تعریف می‌کند: «ما جزو اولین کسانی بودیم که سمت هفت حوض این کار را می‌کردیم. بعد از ما هم یک بنده خدایی با سنتور آمد و مردم هم کمک می‌کردند. واقعا نیاز داشت. یک بار با او صحبت کردم و گفت تنهاست و حتی خانه ندارد. گفت پول پیش خانه جمع می‌کند. شماره یکی از دوستانم را دادم که در پانسیون زندگی می‌کرد. با اینکه دانشجویی است اما کسانی که دانشجو نیستند و پول پیش ندارند را هم اسکان می‌دهند. الان حداقل جا دارد. کمی آن طرف‌تر از ما هم فرد مسنی که چهره خوبی داشت یک میکروفن به دست می‌گرفت و می‌خواند، بدون ساز می‌خواند. کمی پایین‌تر دوتا از دوستان خودمان سه تایی می‌زدند بدون اینکه بخوانند. اما الان دست خیلی زیاد شده!»

 


آرزو دارم معروف شوم


بردیا آرزو زیاد دارد: «در هنر باید معروف شوی و باید برای آن تلاش کنید. در این دو سال که ارشاد می‌رفتم و می‌آمد، صرفا وقتم را روی موزیک می‌گذاشتم و آن پولی که خرج کردم را برای موزیک هزینه می‌کردم.» بردیا و عارف اینقدر این کار را دوست دارند و با عشق و علاقه در خیابان ساز می‌زنند که می‌گویند اگر معروف هم بشوند، باز هم این کار را انجام می‌دهند: « من حتی کسانی را می‌شناسم که معروف هستند. اینجا اسم نمی‌برم اما گیتاریست و ویولنیست معروفی هستند. با این حال کلاه می‌گذارند و کنار خیابان ساز می‌زنند.» عارف با بردیا هم عقیده می‌شود و می‌گوید: «من حتی اگر کنسرت هم برگزار کنم و توی کنسرتم ۲۰۰۰ نفر بلیت ۵۰ هزار تومانی بخرند، وقتی بیایم بیرون، می‌روم میدان صنعت و آنجا ساز می‌زنم.»

 


عکس العمل‌های دوست و فامیل


یکی از مهم‌ترین دغدغه‌هایی که شاید ساززن‌های خیابانی با آن مشکل داشته باشند، دیده شدن از سوی دوست و فامیل است که البته عرف و بردیا چندان با این موضوع مشکلی ندارند. عارف می‌گوید: «اولین بار که پدرم ما را دید، عید بود توی میدان هفت‌حوض. او یک ۱۰ هزار تومانی برای ما انداخت اما من متوجه نشدم. خانه که رفتم پدرم برگشت گفت «امروز خوش گذشت؟ این پول‌ها خوردن ندارد و نکن این کارها رو.» همیشه به من می‌گوید به این کار به چشم یک شغل ثابت نگاه نکن. برای همین باید بعد از ازدواج به دنبال کار بهتری باشم. سربازیم که تمام شد ،مدرک که گرفتم، یک موسسه موسیقی می‌زنم.» بردیا هم چندان با این موضوع مشکلی ندارد: « چند بار شده که توی میدان هفت‌تیر دوستانم من را دیده باشند. آشناها هم ببینند، من احساس بدی ندارم. یک بار یکی از دوست‌های قدیم‌ام من را دید و خواست خودش را به ندیدن بزند چون احساس کرد اگر او را ببینم احساس خجالت می‌کشم اما خودم صدایش کردم و کلی با هم خوش و بش کردیم. پدر و مادرم اوایل مخالفت می‌کردند اما چون می‌دانند به چشم شغل به آن نگاه نمی‌کنم، زیاد از این بابت از من دلخوری ندارند. کلا نباید کارهای هنری را به چشم شغل دید. پدرم خودش سال‌ها انگلیس زندگی کرده بود و به من می‌گوید این کار برای پول درآوردن بد نیست اما برای آینده زیاد نمی‌توان روی آن حساب کرد. من تا زنده هستم این کار را می‌کنم اما به آن به چشم تفریح نگاه می‌کنم نه کار حرفه‌ای و شغلی که درآمد زندگی‌ام را با آن تامین کنم..»

 

ادامه گزارش و گپ و گفت بیشتر با جوانانی که دستی در این کار دارند در همشهری جوان ۳۸۱

آزاده باقری


همشهری جوان، پنج سال پیش




ایمان جلیلی مرد شماره یک این شماره بود؛ هم پرونده جمع‌وجور و هیجان‌انگیز جلد را نوشته بود، هم گزارش اختصاصی مجله از مراسم افطاری جوان‌ها با رهبر انقلاب. گزارشی که جلیلی خاطره بامزه‌ای هم درباره پشت صحنه آن دارد: «تازه وقتی متوجه جدی بودن ماجرا شدم که رنو پنج فریدالدین حداد عادل پیچید توی خیابان پاستور. از دو روز پیش‌ترش توی تحریریه بحث تهیه یک گزارش متفاوت از دیدار رهبری با دانشجوها و مراسم افطاری دانشجویی مطرح شده بود اما همه فکر می‌کردند این سوژه هم مثل خیلی از بلند پروازی‌هایمان به مطلب تبدیل نخواهد شد. مقصد اول دفتری بود چند کوچه پایین‌تر از بیت. جایی که مردی میانسال و خوش برخورد به استقبالمان آمد. بعد از یک گشت کوتاه و آشنایی با فضا سری به آشپزخانه زدیم. جایی که بوی زرشک پلو با مرغ آدم گرسنه را حسابی گیج می‌کرد. همزمان چند تا جوان مشغول چیدن سفره افطاری بودند. سختی کار از جایی شروع شد که از عکاس‌ها خواهش کردم از مراحل آماده‌سازی افطار عکس بگیرند. برایشان کمی عجیب بود این کار. زیر بار نمی‌رفتند. اما آخر سر رضایت دادند چند فریم برای مجله عکس پشت صحنه بگیرند. مراسم که شروع شد، بقیه بچه‌های مجله هم کم کم رسیدند. من اما ماموریت داشتم هر از گاهی بلند شوم و سری به سرسرای آن پشت بزنم و از مراحل آماده کردن سفره گزارش بگیرم. هر بار باید از بین آدم مهم‌هایی که به ردیف کنار دیوار نشسته بودند رد می‌شدم. آن آقای مهربان مجوز عبورم بود. بنده خدا هر بار که من اشاره می‌کردم خودش را می‌رساند این ور سالن و من را یک جوری که کسی عصبانی نشود می‌برد آن طرف. احساس عجیبی بود. آن آقا را همه می‌شناختند، آدم یک جورهایی احساس مهم بودن می‌کرد!»
   

به صحنه جرم خوش آمدید
یک کارآگاه ایرانی برای اینکه راز یک جنایت را کشف و فاش کند، از چه ابزار پیشرفته‌ای استفاده می‌کند؟ این لباس شخصی‌ها چه اطلاعاتی دارند؟ در اتاق‌های تنگ و تاریک بازجویی چه می‌گذرد؟ در پرونده‌ای چهار صفحه‌ای رفته بودیم سراغ جواب این سوال‌ها که هرکدام جزئیات شنیدنی داشت. از مراحل بررسی صحنه جرم و زیر و بم کار مرکز تشخیص هویت پلیس آگاهی تا آزمایشگاه‌های مخصوص این کار و گفت‌وگو با رئیس پلیس آگاهی کشور. اگر به این شماره سر بزنید، راه و رسم پوآرو شدن هم دست‌تان می‌آید.

 

 

آخ که این عشق چه می‌کند
مرد مسن جاافتاده عاشق دختر خوش آب و رنگ شده و گیر افتاده بود. قصه «حاج یونس» هر چقدر بیشتر پیش می‌رفت، بیننده‌های بیشتری درگیرش می‌شدند. سریال «میوه ممنوعه» با این داستان داغش حسابی پربیننده‌ شده بود و بحث‌های زیادی بر سرش راه افتاده بود. ما هم رفته بودیم سراغ حسن فتحی که می‌گفت «این یکی از مذهبی‌ترین سریال‌هایی است که من ساخته‌ام» و گفت‌وگوی مفصلی را با او تدارک دیده بودیم. در ادامه این پرونده شش صفحه‌ای سید احسان عمادی درباره همه «حاج‌ یونس»‌های سینمای ایران نوشته بود. از شیخ صنعان‌هایی که درگیر عشق و هوس می‌شوند.