همشهری جوان

پاتوق دوستداران همشهری جوان

همشهری جوان

پاتوق دوستداران همشهری جوان

«هوگو» نامه‌‌ عاشقانه‌ استاد به معشوق تمام این سال‌هایش




در چشم ماه


همشهری جوان/شماره 351/متین ایزدی:

باید ساده باشیم که بخواهیم وجوه سینمای یکی از برجسته‌ترین کارگردانان معاصر را در یک متن چند صد کلمه‌ای بازگو و موشکافی کنیم؛ در این ‌باره کتاب‌ها نوشته‌اند. بررسی سینمای استاد مارتین اسکورسیزی در چنین قالب ژورنالیستی‌ای قطعا خنده‌دار می‌شود. از کدامین وجه باید گفت؟ ظهور و سقوط رویای آمریکایی در «گاو خشمگین»؟ تنهایی و تبعات اجتماعی جنگ در «راننده تاکسی»؟ زدایش آلودگی از چهره‌ مافیا در «رفقای خوب»؟ روان‌شناسی و بازتاب اجتماعی آن در «جزیره‌ شاتر»؟ سوالات و انگاره‌های مذهبی در «آخرین وسوسه‌ مسیح»؟ یا آن همه فیلم مستند استاد؟ می‌بینید، خنده‌دار است! پس همین ابتدا باید روشن کنیم که این متن قصد ندارد به بررسی سینمای اسکورسیزی در دو صفحه بپردازد! «هوگو» آخرین فیلم استاد، در جشنواره‌ فیلم فجر امسال آن هم به‌ شیوه‌ سه‌بعدی به نمایش درآمد که متاسفانه موفق به دیدنش نشدم.

نشر افق در سال جاری کتاب «اختراع هوگو کابره» به قلم برایان سلزنیک را منتشر کرد که آن را خوانده‌ام و بالاخره فیلم استاد را در صبحی که مراسم اسکار در جریان بود دیدم. فیلمی که به شکل عجیبی درباره‌ سینما و ادای دین به آن، از زبان کارگردانی است که در سال 1975 گفته بود: «من عاشق فیلم هستم. این زندگی من است. نقطه تمام!»


هوگو پسری است که حوالی سال‌های 1930 در ایستگاه قطار پاریس در میان دیوارها زندگی می‌کند و وظیفه‌اش سر زدن به ساعت‌های ایستگاه است. پدر او قبل از مرگ برایش یک روبات جادویی به جا گذاشته. پسر در تلاش است تا با دزدیدن قطعات فلزی لازم از یک اسباب‌بازی فروشی در ایستگاه، روبات را تعمیر کند که آرام‌آرام وارد زندگی پیرمرد اسباب‌بازی فروش می‌شود (و اگر فیلم را هنوز ندیده‌اید همین‌جا این نشریه را زمین گذاشته و بروید فیلم را ببینید چون داستان لو می‌رود!) و می‌فهمد که پیرمرد اسباب‌بازی فروش (با بازی بسیار خوب بن کینگزلی) ژرژ ملی‌یس افسانه‌ای است!


دیوید بوردول در کتاب «تاریخ سینما» که درباره‌ سال‌های اولیه‌ پیدایش سینما توضیح داده، می‌نویسد: «ملی‌یس در اواخر عمر اسباب‌بازی فروش شد و...» این جمله به تنهایی بسیار غمگین است. رویای سینمایی یکی از بنیانگذاران سینمای روایی به فروش اسباب‌بازی در ایستگاه قطار پاریس ختم شده است. ملی‌یس را پدر تروکاژ و حقه‌های سینمایی می‌دانند؛ آنچه که امروز زیربنای سینمای هالیوود است.

ملی‌یس به زعم بسیاری از فیلم‌سازان و روزنامه‌نگاران دهه‌ 1920 و 1930 که تلاش می‌کردند جایگاه از دست رفته او را دوباره در آن سال‌ها و در اواخر عمر انزواطلبانه‌اش احیا کنند، اولین رویاپرداز سینما بوده است. کسی که به ما آموخت می‌توان با سینما جادو کرد و با موشکی به درون چشم ماه رفت. کتاب سلزنیک و فیلم اسکورسیزی پاسخی به این گزاره‌ تلخ است. ملی‌یس که بود؟ در سینما چه کرد؟ چرا سینما را کنار گذاشت؟ اینها سوالاتی هستند که بستر مناسبی را برای ادای دین استاد به تاریخ سینما در هوگو فراهم می‌آورند.


سروکله‌ اسکورسیزی اینجا پیدا می‌شود. حالا او می‌تواند در مقام کارگردان با این مضامین بازی کند و فیلم جدیدش یکی از ده‌ها فیلم بدی باشد که بیهوده به تلاش برای بزرگداشت مقوله‌ سینما می‌پردازند اما او از این کار پرهیز می‌کند و در سن پیری و پختگی کامل (جایی که چند گونه‌ سینمایی را به کمال رسانده و برایشان ده‌ها جایزه‌ بزرگ درو کرده است) به قصه‌گویی رو می‌آورد. قصه‌ای ساده درباره دو کودک، تنهایی، عشق و سینما! استاد به ما یادآور می‌شود که احمقانه است اگر فیلمی درباره‌ ملی‌یس، استاد قصه‌گویی تخیلی در سینما، قصه‌گو نباشد.

روبر برسون کارگردان فقید فرانسوی جایی گفته است: «دو نوع سادگی وجود دارد؛ نوع بد: سادگی در آغاز کار که زودتر از موعد به دست آمده و خام است و نوع خوب: سادگی در نهایت که پاداش سال‌ها تلاش و پختگی است» و فیلم آخر اسکورسیزی از جنس سادگی نوع دوم است.

 

استاد از همه‌ دغدغه‌های اجتماعی، روانی، مذهبی‌اش در این سنین پیری فاصله گرفته است و چون ملی‌یس به بازی با اسباب‌بازی‌های سینمایی می‌پردازد. او فیلمی درباره‌ یک عاشق و شکست‌خورده‌ تاریخ سینما را که مملو است از فیلم‌های صامت چند ثانیه‌ای، به شیوه سه‌بعدی (اسباب‌بازی این روزهای سینمای جهان) می‌سازد و چون کودکی که با سینمای ملی‌یس دنیاهای خیالی را کشف می‌کند، انگار که دوباره سینما را کشف می‌کند.

اسکورسیزی سینمای کلاسیک صامت را به مدرن‌ترین شیوه‌ بیان سینمایی یعنی سینمای سه‌بعدی پیوند می‌زند و در این عرض ارادت استاد به مقوله‌ای چون سینما، همه‌چیز آنچنان عاشقانه و ساده است که مخاطب با تمام وجودش آن را هضم کرده و هرکس که حتی عاشق سینما هم نباشد و ملی‌یس را نشناسد و تاریخ سینمای بوردول را هم نخوانده باشد، باز هم با فیلم همراه می‌شود.


این غافلگیری که «این پیرمرد اسباب‌بازی فروشه، ژرژ ملی‌یس معروفه!» در میانه‌ فیلم آنچنان مشت محکمی به صورت مخاطب علاقه‌مند به سینما می‌کوبد که تا پایان فیلم او را گیج و غرق در لذت رویاگونه‌ای نگه می‌دارد. با آشکار شدن این کشف مهم دو کودک، فیلم وارد دنیای جدیدی می‌شود که دنیای سینما نام دارد. اگر هر فیلمساز دیگری بود می‌شد با لحنی روشنفکرمآبانه و دستی زیر چانه گفت (لطفا با لحن احمقانه بخوانید!): «فاصله گرفتن فیلم‌نامه از مضامین اولیه‌اش در پرده‌ دوم، سردرگمی‌ای را در پیرنگ و عناصر اصلی آن ایجاد می‌کند که...» اما این حرف‌ها پشیزی ارزش ندارد! فیلم ادای دین یک دیوانه‌ سینما به سینماست.

 چنان عاشقانه است که اصلا نمی‌توان چنین نقدهای تکنیکی و بیهوده‌ای را به آن وارد کرد. کارل تئودور درایر بزرگ جایی گفته بود: «نکته‌ مهم فنون و شگردهای سینمایی نیست، گرترود [یکی از مهم‌ترین فیلم‌هایش] را با دلم ساختم.» و هوگو نیز با دل اسکورسیزی ساخته شده است.


در هوگو همه‌ وجوه سینمایی در خدمت قصه‌گویی و ادای دین به سینماست. همین الان که این‌ها را می‌نویسم، هوگو اسکارهای بهترین فیلم‌برداری، بهترین کارگردانی هنری، بهترین صداگذاری و بهترین جلوه‌های ویژه سال 2012 را برده است و این خود شاهدی بر این مدعا است که همه‌چیز فیلم در خدمت متن است. آدم باورش نمی‌شود اسکورسیزی، وودی آلن، استیون اسپیلبرگ و حتی جورج لوکاس در سال‌های پیری چنین فیلم‌هایی بسازند.

فارغ از هر غصه‌ای، شاداب و همچون کودکانی به دنبال کشف سینما، کشف پاریس، کشف تن‌تن و کشف دوباره‌ جنگ ستارگان سه‌بعدی. تمایل این اساتید به سینمای قصه‌گو ستودنی است و با این کار جمله‌ اسکورسیزی را یادمان می‌آورند که گفته است: «قطعا پشت دوربینم خواهم مُرد!»


پیدا کردن مضامین تکرارشونده و موتیف‌های سینمای اسکورسیزی در هوگو نیز کار سختی نیست. پیرنگ «اوج گرفتن و سقوط یک مرد» را همچنان می‌توان بازشناسی کرد. با این تفاوت که این ‌بار قهرمان نیست که از اوج به قعر می‌آید بلکه پیرمرد قصه و نقش فرعی داستان است. در شیوه‌ دکوپاژ و قاب‌بندی نیز همه‌ چیز همانند فیلم‌های قبلی اسکورسیزی است.

فصل افتتاحیه‌ هوگو بی‌نظیر است و با برداشتی بلند، برداشت‌های بلند استاد در فیلم‌هایی چون راننده تاکسی و رفقای خوب را به یاد می‌آورد. شلوغی ایستگاه و پرداختن به تمام شخصیت‌های حاضر در آن و خرده‌روایت‌هایشان نیز چیزی است که در «کازینو» یا «دار و دسته‌های نیویورکی» هم قابل ردگیری است و در رمان سلزنیک وجود ندارد و اسکورسیزی آن‌ها را به فیلم اضافه کرده است. تصاویر آرشیوی از جنگ جهانی نیز اضافات استاد به رمان سلزنیک و دلیلی برای شایعه مرگ ملی‌یس در جنگی خانمان‌سوز هستند.

 

در همین لحظه که این متن تمام شد جایزه‌ اسکار بهترین فیلم امسال که هوگو هم نامزد دریافت آن بود، به فیلم «هنرمند» رسید. فیلمی صامت به شیوه‌ دوران پیشین سینما درباره‌ یک قهرمان فیلم‌های صامت. انگار که پس از این ‌همه سال ما هنوز مسحور سینمای کلاسیک هستیم. مسحور ورود یک قطار به ایستگاه، مسحور کابویی که رو به دوربین هفت‌تیر می‌کشد و مسحور موشکی که در چشم ماه فرو رفته است.

 

درباره‌ کتاب «اختراع هوگو کابره» 
اختراع مارتی

«اختراع هوگو کابره» را برایان سلزنیک نوشته است. تصویرساز و نویسنده‌ آمریکایی که البته به اعتقاد خودش هوگو کابره را به جای نوشتن، «تراشیده»! در واقع او با تصویر‌سازی‌هایش در کتاب، همچون یک مجسمه‌ساز اول آن را تراشیده و سپس منتشر کرده است. این تصویرسازی‌ها در اثر سلزنیک -برخلاف تصور آشنای ما از تصویرسازی ِکتاب‌ها که بیشتر در جهت فضاسازی به کار می‌روند - باری روایی به دوش دارند. جاهایی در کتاب، متن قطع می‌شود و روایت‌گری به دوش تصویر گذاشته می‌شود. این تلفیق تصویر و متن در کتاب بسیار دیدنی است و ایده‌های بصری بی‌نظیری دارد.


وقتی برای مثال فیلم «2001: اودیسه فضایی» را می‌بینیم، متوجه می‌شویم که کوبریک فقید روح بصری حاکم بر رمان‌های آرتور سی‌.کلارک را درک و بازنمایی کرده است؛ عظمت اشیا غریب، لوکیشن‌های بزرگ بدون حضور انسان و... اما اسکورسیزی به کتاب سلزنیک از منظر بصری هم وفادار بوده و هم نبوده است. از یکسو فیلم رنگارنگ است اما تصویرهای کتاب به عمد سیاه و سفید هستند. اما از سوی دیگر بسیاری از قاب‌بندی‌ها و میزانسن‌های تصاویر کتاب را می‌توان در فیلم نیز پیدا کرد.


آنچه که مهم است، درک و تسلط ستودنی استاد بر مضامین، فضاهای بصری و شیوه‌ کارگردانی مورد علاقه‌اش است که می‌تواند آنها را در ادبیات کشف کرده و به راحتی به سینما منتقل کند. کاری بسیار بسیار سخت که سختی‌اش را فقط فیلمسازان می‌دانند!
پی‌نوشت: ناشر داخلی کتاب در ایران، رویش نوشته است «سینما - رمان» و من فکر کردم این هم یک ژانگولر انتشاراتی برای فروش بیشتر است؛ مثل کتاب‌های جیبی «گوسفند اینا»، «پ نه پ» یا «این‌همه کتاب داری اینم روش». اما وقتی کتاب را خواندم، این اقدام ناشر را ستودم. قطع کتاب و چاپ آن کاملا در خدمت مضمون اثر بود.

 

هوگو، اولین اکران سه‌بعدی سینمای ایران 
اکران سه‌بعدی

باورکردنی نبود که فیلم «هوگو» در جشنواره‌ نسبتا بی‌بار امسال تقریبا کمی بعد از اکران جهانی‌اش آن هم به شیوه‌ سه‌بعدی اکران شود. حتی اکران فیلم‌های روز خارجی هم برای علاقه‌مندان به سینما در اینجا بیشتر به رویایی شبیه است، چه رسد به اکران سه‌بعدی! باوجود اینکه فیلم در روز نخست اکران با مشکلات عدیده‌ صداگذاری و دوبله روبه‌رو و کل سانس‌هایش حذف شد، اما روز دوم صف علاقه‌مندان برای دیدن هوگوی سه‌بعدی پشت درهای بسته‌ «ایوان شمس» (تالار «حرکت» که در تقاطع اتوبان‌های جلال آل‌احمد و کردستان واقع است) تا خیابان‌های اطراف کشیده شده بود.

قیمت بلیت ده هزار تومانی فیلم و خیل علاقه‌مندان، به دست‌اندرکاران سینما ثابت می‌کرد که اکران خوب (فیلم خوب به اضافه‌ کیفیت اکران خوب) محدودیت‌های قیمتی را برداشته و علاقه‌مندان را به سینما می‌کشاند. لازم نیست بلیت نیم‌بها باشد تا ما بیشتر به سینما برویم بلکه فیلم‌ها باید خوب باشند!


نخستین تجهیزات سه‌بعدی که به ایران وارد شد، برای سینمای آزادی و در سال 1388 بود که به سیستم Passive Glass 3D مجهز شده است. به‌طوری که با یک دستگاه و پرده معمولی قادر به تماشای فیلم سه‌بعدی خواهیم بود. همچنین عینک ویژه‌ای با شیشه‌های مخصوص وجود دارد که تصاویر توسط آن پلاریزه می‌شوند. بعد از سینما آزادی دو سینمای دیگر نیز به فناوری سه‌بعدی مجهز شده‌اند؛ مجموعه‌ باغ موزه‌ دفاع مقدس و ایوان شمس.

در این سالن‌ها سری دوم سینمای دیجیتال با فرمت K2 تعبیه شده است که تفاوت آن با اولی در DND Source تشکیل تصویر دیجیتال است که باعث می‌شود کیفیت تصویر بالاتری داشته باشیم. فناوری جدید دربرگیرنده سیستم XPAND Active Glass است و همچون قبلی با همان پرده معمولی نیز قابل نمایش است و نیازی به پرده‌ سیلور برای پخش وجود ندارد.
فکر می‌کنم آرزوی همه‌ علاقه‌مندان این است که این اکران‌ها محدود به جشنواره نشوند و قول‌های دست‌اندرکاران برای اکران دیگر فیلم‌های روز جهان به صورت سه‌بعدی، در طول دوره عمر ما محقق شود!


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد