همشهری جوان

پاتوق دوستداران همشهری جوان

همشهری جوان

پاتوق دوستداران همشهری جوان

جوگیری یک موقعیت ویژه است که برای همه‌مان پیش می‌آید



من مست می عشقم جوگیر نخواهم شد!



همشهری جوان/شماره 354/زهرا الوندی:

هیچ اشکالی ندارد. سرتان را روی شانه دوستان بگذارید و سعی کنید گل بوسه روی موهای خودتان بکارید و با مظلوم نمایی خودتان را از جوگیرها دور نشان دهید اما بی‌فایده است. از همان گلی که کاشته‌اید معلوم است که جوگیرید. اصلا روی کره زمین اگر کسی را پیدا کردید که لااقل یک بار در عمرش جو گیر نشده باشد، بیاورید معرفی‌اش کنید و یک پورشه جایزه بگیرید. قبلش هم با او خداحافظی کنید تا او را در اختیار محققان روان‌شناسی و ژنتیک قرار دهیم. از ما می‌شنوید نگردید چون همه آدم‌ها و در هر سنی گاهی جوگیر شده‌اند. فقط بعضی‌ها جوگیری جزو ویژگی‌های بارز شخصیتی‌شان شده. اونجوری نباشید. لااقل در ظاهر.

تست روان‌شناسی- تجربی‌جوگیری؛ یا جوگیرها را چطور می‌شود شناخت؟
ته دیگ نشوید...

یک وقت‌هایی می‌شود که آدم از هول هلیم می‌افتد توی دیگ، بعد می‌بیند که تنها نیست، بلکه یکسری آدم هستند که کلا توی همین دیگ تشریف دارند و بسط نشسته‌اند؛ از بس که به صورت خودجوش جو می‌گیردشان و هول می‌زنند. بیایید با هم مرور کنیم ببینیم از کدام دسته‌ایم، جوگیرهای دور دیگ یا جوگیرهای مقیم دیگ! ضمن اینکه راهکارهای جونگیری و جوگیرشناسی را هم یادتان می‌دهیم.


از طرفتان تست جوگیری بگیرید

اگر هنوز با طرفتان تازه آشنا شده‌اید و کشفش نکرده‌اید که جوگیر هست یا نه همین الان شروع کنید از تنبلی و بی‌تحرکی‌تان حرف بزنید و اینکه هیکلتان شکل سیب‌زمینی شده و کمرتان صدای قرچ قرچ می‌دهد و مفصل‌هاتان دیگر از کار افتاده‌اند؛ این‌قدر که بلااستفاده مانده‌اند. کمی هم عضلاتتان را تکان دهید تا ببیند چقدر شل و ول است از بس که ورزش نکرده‌اید.

حالا که او هی دارد سر تکان می‌دهد و افسوس می‌خورد و رعشه به ماهیچه‌هایش انداخته و تاییدتان می‌کند، پیشنهاد بدهید از فردا هر روز صبح با هم عازم توچال شوید و عضله‌هاتان را باز یابید و آخر سال آرنولد تحویل خانواده بدهید. اگر چشم‌هایش گشاد شد و هیجان‌زده و مسخ شده گفت:«ای ول پایه‌ام.» بدانید که جوگیر شما آماده است.

 

حالا می‌توانید در دلتان لبخند شیطنت‌آمیز بزنید و سعی کنید شاخ‌های شیطانی‌تان را زیر کلاه یا روسری‌تان پنهان کنید و سر فرصت از جوگیری دوست جدیدتان لذت ببرید. جوگیرها راحت جو می‌گیردشان و تن به کارهایی می‌دهند که اگر خودشان باشند، عمرا بهش فکر هم نمی‌کنند.

 

همرنگ جماعت نشوید همیشه

در مهمانی هستید و یک عده می‌خواهند کولی‌بازی در بیاورند. شوخی‌های بامزه و بی‌مزه می‌کنند و هر هر می‌خندند. شما هم نشسته‌اید و همین‌طور فکتان از بس خندیده‌اید خشک شده. یکهو از یک جایی صدای یک ترانه آشنا می‌آید و آن دوستی که شده سردمدار مجلس و تریبون را در دست دارد، یک دفعه جیغ می‌کشد و بالا و پایین می‌پرد.

شما هم ناگهان بلند می‌شوید و بالا و پایین می‌پرید و جیغ می‌کشید؟ درست بعد از آن یک نفر؟ خجالت هم نمی‌کشید؟ اصلا واقعا این ترانه جیغ دارد؟ واقعا دارد؟ از ما می‌شنوید بهتر است بنشینید سر جایتان. فردا از این کرده تان پشیمان می‌شوید. شما که اهل این جوگیری‌ها نیستید. هستید؟ ای جوگیر بیچاره!

 

جوگیرها را اخراج کنید

دور از جان شما. مطمئنا شما دیگر این قدرها هم زود جو نمی‌گیردتان. ولی اگر چنین کسی به تورتان خورد از ما می‌شنوید، اگر حالش را دارید اول کمی نصیحتش کنید و بعد هم راهتان را بکشید و بروید. این موجود خطرناک است. جوگیرهای خطرناک را هر چه زودتر شناسایی کنید. به نفعتان است.

اگر خودتان در جمع وزنه‌ای هستید و روتان حساب می‌کنند و دوستتان دارند و حرف‌هاتان را به باد هوا نمی‌گیرند، راسا اقدام کنید. اگر نه با یکی دو تا از دیگر رفقا هماهنگ کنید و باقی را بسنجید. همین‌طور که دارید از خودتان حرف می‌زنید و اینکه آدمیزاد همین دو روز دنیا را باید خوش بگذراند و چه معنی می‌دهد که از تجربه کردن بترسد و آدم باید اهل ریسک باشد، پیشنهاد یک کار خطرناک بدهید! مثلا پیشنهاد بدهید همه‌تان یک نخ سیگار روشن کنید ببینید اصلا این سیگار چی هست. تاکید کنید که کسی با یک نخ سیگار نمرده. مرده؟ اصلا تجربه کم خطری هم هست.

 

اولین کسی که با پیشنهاد شما موافقت کرد را دستگیر و به مراکز مربوطه تحویل دهید. این آدم از آن جوگیرهای خطرناک است که در جوگیری هر کار خطرناکی را انجام می‌دهد. هیچ بعید نیست این آدم را دو روز دیگر در جوب پیدا کنید. این جوگیرها اگر در جو بمانند، می‌توانند خطرهای جدی برای خودشان و حتی جامعه داشته باشند. بنابراین اول از همه شفاف‌سازی کنید که ماجرا فقط یک بازی روان‌شناسی بوده و می‌خواستید امتحانشان کنید. البته طرف برای اینکه ضایع نشود و به شما اثبات کند جوگیر نشده، ممکن است واقعا برود سیگار بخرد و بکشد و همین طور هی بکشد!

 

وقتی جوگیر می‌شویم چه کار می‌کنیم؟
یا چه کار کنیم وقتی جوگیر می‌شویم  سوتی ندهیم؟
من و مسعود شصتچی...

کارگردان انتهای خیابان هشتم، نشسته بود در برنامه هفت که بگوید منظورش از ساختن این فیلم چی بوده؛ استاد فرمود من می‌خواستم نشان بدهم آدم‌های معمول و معقول وقتی در شرایطی متفاوت و اغلب سخت قرار می‌گیرند، کارهایی می‌کنند که عمرا بشود فکرش را کرد.

ما می‌خواهیم این ایده را این‌جور مصادره کنیم که: آدم‌ها وقتی جوگیر می‌شوند چه کارهایی می‌کنند که بعدا از گوش خود و دماغ دیگران بیرون می‌آید. بیشتر اگر بخواهید بدانید، سعید بی‌نیاز در مورد افسردگی قبل و پس از خرید برایتان خواهد گفت که پس از خریدش همین بحث ماست. برویم ببینیم جوگیری چطوری است.

 

کلاه‌تان را قاضی کنید

می‌گویند تصمیم گرفته‌اید بروید خارجه. خوب است قبل از حرف زدن در این باره بروید یک صندوقچه بخرید با قفل رمزدار و کارنامه‌های تحصیلی‌تان را در آن بگذارید و هفت قفله‌اش کنید. آن وقت می‌توانید به جای معدل کل 12 ممیز دو صفرتان ادعای درس و مشق کنید و دم از این بزنید که این‌ور دنیا چیزی برای عرضه به شما ندارد و باید بروید تحصیلتان را آن طرف ادامه بدهید.

پیش قاضی و معلق بازی؟ با همه این‌طور با ما هم همان‌طور؟ ما که می‌دانیم رضا و ساناز و سمیه و رسول را دیده‌اید که رفته‌اند و دلتان به تاپ تاپ افتاده وگرنه اینجا قطعا جواب آن‌قدری که شما فسفر می‌سوزانید را می‌دهد. انصافا غیر اینکه دچار جوگیری شده‌اید و می‌خواهید از کسی کم نیاورید چه دلیلی دارید برای رفتن؟ شما فعلا همین کلاهت را محکم بچسب. جوگیرها به بهشت نمی‌روند‌ها!


بگویید به من چه!

شپش در جیبتان شلنگ تخته می‌اندازد، بعد در فروشگاه‌های بنتون و آدیداس و پوما مشاهده می‌شوید؟ حالا گیرم که رفیقتان آمده و کفش‌هایش را نشانتان داده که مارک فلان است و راحت است و اصلا پول به لباس غیر مارک نمی‌دهد و آدم خوب است خوب بپوشد و این حرف‌ها. شاید مایه‌دار است یا ذات خودش بی‌مایه است که برای ظاهر این همه ارزش قائل است. احتمالا اصلا معنی، نه همین لباس زیباست نشان آدمیت را هم نمی‌فهمد.

آن وقت شما روز بعدش راه افتاده‌اید یکی یکی مغازه‌های گران را نشان کرده و پدر خود و خانواده محترم را در آورده‌اید که جلوی رفیقتان ضایع نشوید که مانتوتان 20 هزار تومنی است و شلوار جینتان از منوچهری خریداری شده؟ به شما چه که فلان لباس مد است و بهمان رنگ، رنگ سال است. تا دیروز که لباس‌هایتان را با قیچی ریز ریز نکرده بودید اصلا حواستان به این چیزها نبود و ناراحتی هم نمی‌کردید. حالا به لباس دیگران ایراد می‌گیرید؟ بروید مایه‌تان را زیاد کنید و یک فکری به حال خودتان بکنید!

 

دو زیست نباشید

زندگی واقعا چیز مفتضحی است. اصلا به چه امیدی زنده‌ایم؟ اینجا کجاست که زندگی می‌کنیم؛ اعتراف کنید که از دیشب تا به حال چه شده که از این حرف‌های قلمبه می‌زنید و اصلا نمی‌خواهید از اتاقتان بیرون بیایید. اتاق را تاریک کرده‌اید و نشسته‌اید قمبرک زده‌اید یک گوشه و تریپ افسرده برداشته‌اید. حرف زدن با اهل خانه را هم تعطیل کرده‌اید. مطمئن شده‌اید که هیچ‌کس شما را نمی‌فهمد؟ لابد جز همان رفقایی که نشسته‌اند در اتاق تاریکشان و سیگار دود می‌کنند و آه می‌کشند و لبخند تمسخرآمیزی به لب دارند و جهان و جهانیان را مسخره می‌کنند.

 

اینها گاهی که حوصله‌شان سر می‌رود زنگ می‌زنند به شما که کمی در باب پوچی جهان سخن برانند اما همین شما، ممکن است ییهو، بزنید توی خط جاز! همین شما رفته‌اید در یک جمع خوشحال که اتفاقا آدم‌های باکلاسی هم هستند و با پاراگلایدر می‌پرند و هر هفته دور هم بساط دارند و لباس‌های خوشحال می‌پوشند و با موزیک دست می‌زنند و یک راه هم از میان موهاشان باز کرده‌اند. این است که شما هم دارید دست می‌زنید و ماشین ریش تراش را گرفته‌اید سرتان و تا ته زده‌ایدش. تبریک عجب جوگیر اسمی هستید شما!


به عاقبت‌تان فکر کنید

ادعا می‌خواهید بکنید خب بکنید. جوگیر می‌خواهید بشوید، بشوید اما حواستان باشد کجا و کی تا چه وقت. گاهی ماندن در جوگیری هزینه‌های زیادی برایتان دارد. موقعیت‌ها که از دست برود دیگر رفته. نمی‌توانید مثل مسعود شصتچی بگویید من فقط جوگیر شدم و توقع داشته باشید همه چیز به روال سابقش برگردد. گیرم که دوستانتان ادعا می‌کنند که تا اخر عمر نمی‌خواهند ازدواج کنند.

می‌گویند چه معنی می‌دهد آدم خودش را درگیر مسؤولیت و تعهد و این جور چیزها کند. حالا شما هم دیگر قید ازدواج را زده‌اید و می‌خواهید برای خودتان باشید. باشید. کسی زورتان نکرده و پاشنه در را از جا نکنده. ولی یادتان باشد همیشه 25ساله نمی‌مانید. بعد هم از دانشگاه که بیایید بیرون، دیگر آدم‌های دوروبرتان کم می‌شوند و موهاتان شروع می‌کند به ریختن.

 

حالا آن رفقاتان هم دانه به دانه و یواشکی عاشق شده‌اند و رفته‌اند پی زندگی‌شان و ازشان اگر بپرسی می‌گویند همین امروز و فرداست که تیم فوتبالشان را هم در خانه راه بیندازند. شما مانده‌اید با سر کچل و خطوط زیر چشم و شب‌های تنهایی که کسی نیست دو کلمه باهاتان گپ بزند؟ همین است دیگر. کاسه داغ‌تر از آش شدید و جوگیر ادعاهای مردم.

حالا باید عینک ته استکانی بزنید و با دقت بگردید دوروبرتان ببینید جنس مونث یا مذکر مجردی پیدا می‌شود که کمی، فقط کمی به شما بخورد. تازه باید دعا کنید که او هم از جو درآمده باشد و برایتان کمین کرده باشد. در غیر این صورت باید متوسل به آگهی ازدواج شوید و اهالی فامیل را بسیج کنید براتان پی همسر بگردند.حالا بخندید. آن وقتی که مثل سنجاب‌ها هی بی‌تاب خودتان را به در و دیوار می‌زدید می‌بینیمتان.


به گذشته‌تان فکر کنید

فانکشن زندگی‌تان عوض شده و آدم‌های دوروبرتان در حد و اندازه‌تان نیستند. همه «بورینگ» شده‌اند؟ دخترخاله‌تان دو کلمه حرف حساب هم نمی‌تواند بزند و نمی‌فهمد «ایتز نات گانا ورک» یعنی چه؟ دو کلاس رفته‌ای زبان خوانده‌ای و گیرم حالا به کتاب آبی ‌رسیده‌ای، دیگر فارسی حرف زدن برایت سخت شده؟ دیگر کلمه‌های فارسی در زبانت نمی‌چرخد؟ می‌خندی؟ کلاس فرانسه، ایتالیایی و آلمانی را هم کلید زده‌ای؟ شما که این همه با کمالاتی اصلا می‌فهمی الینه شدن یعنی چه؟ نمی‌فهمی دیگر. به خودت بخند دوست عزیز. you just got carried away عزیزم.

 

نکته 1
همه جوگیرها آدم‌های بی‌اعتماد به نفسی نیستند. اصلا در همین جوگیری آدم‌ها می‌توانند در جمعی در راس قرار بگیرند و در عالم جوگیری اعتماد به نفسشان بترکاند و خودشان بشوند کسی که می‌تواند جوی ایجاد کند که دیگران را بگیرد. سردسته بعضی کارهای عجیب‌وغریب و مسخره خودشان اول جوگیرهای جزء بوده‌اند و آن‌قدر در جوگیریشان مانده‌اند و استواری نشان داده‌اند و تقویتش کرده‌اند که برای خودشان نوچه پیدا کرده‌اند.
رفتارشناس‌ها به حالت‌های هیجانی می‌گویند جوزدگی. جوگیری هم در واقع نفوذ اجتماعی است یعنی فرد یا گروهی تحت تاثیر شرایط و محیط قرار می‌گیرند. در این شرایط فرد در یک فضایی قرار می‌گیرد که نمی‌تواند مقابلش مقاومت کند. اصطلاح روان‌شناسی‌اش به جای جوزدگی می‌شود هیسترویونیک. آدم‌های جو گیر معمولا دلشان می‌خواهد جلب توجه کنند یا محبت دیگران را به خودشان جلب کنند. برای همین زود با جماعت همرنگ می‌شوند. راحت ظاهرشان عوض می‌شود و رفتارشان هم.


هیچ عجیب نیست که از جوگیرها سوءاستفاده شود. همه نوچه پرورها دارند از همین ویژگی جوگیری آدم‌ها استفاده می‌کنند. این سوءاستفاده از جوگیرها فقط از طرف آدم‌های شریر و بد و شاخدار نیست. گاهی دولت‌ها هم زیاد از این ویژگی آدم‌ها استفاده می‌کنند. مثلا همین دولت آمریکا کلی از سربازانش را برای اعزام به عراق از بین جوگیرها و به سادگی آب خوردن جمع کرد. می‌شود البته از جوگیرها در کارهای مثبت هم استفاده کرد.

بنابراین حالا که شما خودتان را به عنوان یک جوگیر حرفه‌ای شناسایی کرده‌اید بهتر است اول از همه سروکله‌تان را از جاهایی که ممکن است ازتان سوءاستفاده شود دور نگه دارید. بعد هم سعی کنید با آدم‌ها و جمع‌هایی معاشرت کنید که معقول‌اند و کارهای مثبت می‌کنند.

مثلا اگر اتفاقی وارد جمع‌هایی شوید که کارهای خیریه می‌کنند به طرزی جوگیرانه شما هم می‌توانید آدم خیری شوید که البته خوب است اما در کل روی شما خیلی نمی‌شود حساب کرد. در مورد جوگیرها باید مدام مراقبشان بود که گروه اجتماعی دیگری یا رفتار اجتماعی دیگری آنها را جو زده نکند. جوگیرها امروز هستند و فردا نه. پس بهتر است از این شغل جوگیری استعفا داده و فکر دیگری برای خودمان بکنیم. چون دستمان زود برای دیگران رو می‌شود و کسی رویمان حسابی ‌باز نمی‌کند.

 

نکته 2

چرا جو گیر می‌شوم؟
دستت را بده تا فالت ببینم.‌ها! زندگی پر شر و شوری داری. کف دستت می‌گوید بالا و پایین زندگی‌ات زیاد است. شانس در زندگی‌ات حرف اول را می‌زند. چه آشنا! بله تو هم که آدم جوگیری هستی. آدمی هستی که بین خود واقعی‌ات و خود ایده‌آل‌ات فاصله است و نمی‌دانی چطور به خود ایده‌آل‌‌ات برسی. برای همین است که راه‌های میانبر را انتخاب می‌کنی به امید رسیدن به آن خود ایده‌آل.

می‌خواهی ملت بگویند عجب آدم با حالی، می‌روی دنبال ادای آدم باحال جمع را در آوردن. می‌خواهی قبولت کنند ولی احساس می‌کنی چیزی در چنته نداری. پس می‌روی سراغ دنباله روی از آدم‌های پذیرفته شده در جمع و شکل آنها می‌شوی. نه به زبانت نمی‌آید اما حواست باشد که چوبش را می‌خوری. به «نه» پشت نکن. یادت باشد توانایی‌ها و قابلیت‌های تو چیز دیگری است.

 

چه کنیم که جوگیر نشویم؟
بگو نه! بگو. ترس ندارد. بگو.... آهان. حالا شد. حالا این‌قدر جلوی آینه بگو نه که خوب شیر فهم شوی که نه. آن وقت تمرین کن محض خنده هم که شده به دیگران هم بگویی نه. آن وقت کم‌کم دستت می‌آید کجاها باید از آن استفاده کنی. آنجاها که وسوسه‌ها ربطی به تو ندارد بگو نه. آنجاها که مغزت کار نمی‌کند بگو نه. تا یکی گفت نان از کیشمیش ذوق زده نشو و نگو اَ آره. اصلا بر فرض که نانی از کشمش درست شود شما آدم خوردن آن نان هستی؟ اگر در تنهایی خودت می‌دانی که نه، خب پس ذوق بیخود نشان نده و راحت قبول نکن.

مغزت را به روی افکار تازه همین‌طور بی‌در و پیکر نگذار. ببین واقعا با آن فکر، کار، رفتار موافقی یا نه. منطقی است یا نه. به کارت می‌آید، سنگی از پیش پایت می‌دارد یا نه. آن وقت عمل کن. جیغ بکش. برو کوه. لباس خوشحال بخر یا برو موهایت را کچل کن. پدر و مادرت را هم کمی سرزنش کن که بهت نه گفتن و تصمیم گرفتن را یاد نداده‌اند. شروع کن. حالا کافی است/ سرزنش دیگر بس است. راست می‌گویی خودت آدم حسابی‌باش و آن گل را به سرت بزن.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد