همشهری جوان/شماره 355/لیداهادی:
سفر استانی محمود احمدینژاد به استان هرمزگان پرخبر بود. رئیس جمهور در آخرین سفر استانیاش دست به حرکتی زد که تا پیش از این از هیچ رئیس دولتی سر نزده بود. او اولین مقام عالی ایران بود که به جزیره ابوموسی سفر میکرد. سفری که در نهایت دوباره به سر باز کردن زخم کهنه امارات و باقی کشورهای عربی منجر شد. این بار آنها با واکنشی تند و البته با بد اخلاقیهای سیاسی جنجال درست کردند.
یک روز بعد از سفر رئیس جمهور به ابوموسی و سخنرانی تند وتیزش در میان ایرانیهای جزیره عبداللهبنزاید آل نهیان وزیر امور خارجه امارات سفیرش را از تهران فراخواند و بعد در یک مصاحبه تلویزیونی مدعی شد که «ایران به خاک ما تعرض کرده!» اماراتیها حتی زیر قول بازی فوتبال دوستانهشان هم زدند. البته این داستان سر درازی دارد. سالهاست که کار اماراتیها همین است. هوچیگری و بلوا سر جزیرههایی که هیچ ربطی به مرزهای آنها ندارد. داستان جزیرههای ایرانی و ماجرای حاکمیت ایران واقعیت را برملا میکند. شاید بد نباشد یک بار دیگر این داستان را مرور کنیم.
از زمانی که ایران و سرزمین فارس بوده، جزایر تنب و ابوموسی هم برای ایران بودهاند. این ادعا یک بلوف سیاسی یا صرفا حرفی از روی میهن پرستی نیست. این را خود عربها هم میدانند. اینکه از زمانی که اولین تاریخ مکتوب ایران وجود داشته، نه فقط جزایر تنب و ابوموسی بلکه تمامی جزایرخلیجفارس و سواحل جنوبی آن مانند عمان، امارات متحده عربی، قطر، بحرین و سواحل شرقی عربستان سعودی تحت حاکمیت ایران بودهاند. از زمان آمدن انگلیسیها به خلیجفارس بود که اوضاع کمی تغییر کرد و سیطره ایران به مرزهای جنوبیاش کمرنگتر از قبل شد.
جزایر تنب و ابوموسی در زمان گسترش دامنه استعمار انگلیس در خلیجفارس جزو فرمانداری خودمختار شاخهای از قاسمیهای بندر لنگه بود. این طایفه از اعراب به نام قواسم یا قاسمیها که سالها پیش به تابعیت ایران در آمده بودند حکومت منطقه را به مبلغ 200 تومان از خوانین بشک در استان فارس اجاره کردند.
با این اوصاف جزایر ابوموسی، تنب بزرگ و کوچک از توابع بندر لنگه محسوب میشدند که در اجاره قاسمیان بودند. کسی هم هیچ ادعایی روی آنها نداشت. جزیرهها مال ایران بود و در اجاره عده ای عرب که در بندر لنگه ساکن بودند و اختیار ابوموسی و باقی جزیرهها را در دست داشتند. جریان از زمانی کمی پیچیده شد که در سال 1885 میلادی دولت ایران تصمیم گرفت تقسیمات کشوری را که از دوران صفویه به جا مانده بود، تغییر بدهد. ایران 27 استان پیدا کرد و همه بنادر و جزیرههای خلیجفارس هم ضمیمه استان بیست و ششم شدند.
در همان سال اتفاق دیگری هم افتاد. شیخ یوسف القاسمی حاکم بندر لنگه به دست برادرزادهاش کشته شد. آقای برادرزاده نه فقط حکومت لنگه را غصب کرد که حتی از تهرانیها خواست برای انتقال حکومت برایش حکم رسمی بفرستند. در آن سال کسی به حرف حاکم تازه لنگه توجهی نکرد اما دو سال بعد امینالسلطان که فرماندار استان بیست و ششم و همه جزیرههای دور و برش بود نخست وزیر ایران شد و دستور داد شیخ غاصب قاسمی در بندرلنگه به دلیل قتل عمویش و غصب حکومت دستگیر و روانه تهران شود .
اختیار بندر لنگه هم بعد از آن به دست یکی از نمایندههای امین السلطان افتاد. این طوری بود که حکومت خودمختار قاسمیهای لنگه در سال 1887 میلادی برچیده شد و فرمانداری این منطقه که جزایر تنب و ابوموسی هم همراهش بودند به طور مستقیم زیر نظر استان بیست و ششم قرار گرفت. از آن زمان بود که دیگر فرمانداری گماشته از خود ایرانیها اداره منطقه را به دست گرفت.
مبادا روسها بیایند
بساط قاسمیهای بندر لنگه که برچیده شد، بهانه گیریهای وزیر مختار
انگلستان هم شروع شد که جزایر تنب و ابوموسی و سیری مال قاسمیهای شارجه
است و نباید از آنها پس گرفته شود. او مدعی بود که قاسمیان بندر لنگه این
جزیرهها را به عنوان حکومت موروثی اداره میکردند، نه به عنوان گماشتگان
دولت ایران. بماند که همه کارگزاران انگلیس در خلیجفارس همیشه بر حاکمیت
ایران روی این جزیرههااعتراف میکردند.
سردنیس رایت سفیر سابق انگلستان در تهران در کتابش به نام «انگلیسیها در میان ایرانیان» میگوید: «تا آن هنگام که شیوخ قاسمی عنوان حکومت لنگه و این جزایر را داشتند و به دولت ایران مالیات میپرداختند، اختلافی وجود نداشت و این جزایر عموما متعلق به ایران بشمار میآمدند.» گذشته از اینها تمام نقشههای رسمی انگلستان هم جزایر تنب و ابوموسی را به عنوان قسمتی از خاک ایران نشان میدهد.
مثلا وزیر مختار انگلستان در سال 1888 ، یک سال پس از ادعایش، نسخهای از یک نقشه رسمی دولت کشورش از خلیجفارس به ناصر الدین شاه قاجار تقدیم کرد که جزایر تنب، سیری و ابوموسی را به رنگ کشور ایران نشان میدهد. انگلیسیها تا زمانی که پای روسها به میان نیامده بود هیچ بهانهای نداشتند. موضوع زمانی کشدار شد که در سال 1902 قرارداد سیاسی میان ایران و روسیه امضا شد که انگلستان این قرارداد را به حساب افزایش نفوذ روسیه در ایران گذاشت.
برای همین آنها تصمیم گرفتند برای جلوگیری از ورود و نفوذ روسها به
خلیجفارس، جزایر استراتژیک تنگه هرمز یا نزدیک آن را زودتراشغال کنند تا
دست روسها به آنها نرسد. تصمیم تازه وزارت امور خارجه انگلستان خیلی زود
به کارگزاران این کشور در هندوستان و ایران و به خصوص خلیجفارس ابلاغ شد.
البته بخشهای استراتژیک دو جزیره ایرانی قشم و هنگام از قبل دراشغال
نیروهای انگلیسی قرار داشت.
آنها از طریق یکی از فرماندهانشان به شیوخ عرب شارجه که آن زمان هنوز مستقل نبودند و تحت الحمایه دولت انگلستان قرار داشتند دستور دادند تا دیر نشده پرچم خودشان را در دو جزیره تنب بزرگ و ابوموسی نصب کنند.عربها هم از خدا خواسته سریع خواسته انگلیسیها را اجرا کردند.
به این ترتیب انگلستان بدون اینکه حتی به ایرانیها توضیحی بدهد، کنترل دو جزیره را به عربها داد. از قضا ایران در آن زمان گرفتار قیام مشروطه بود و اوضاع پایتخت و شاه قاجار خیلی پیچیدهتر از آن بود که بخواهد حواسش را به دو جزیره کوچک وسط خلیجفارس بدهد اما اوضاع که سر و سامان گرفت، تازه فهمیدند چه کلاهی سرشان رفته.
همان زمان بود که حکومت ایران ( قاجار و بعد از آن پهلوی) برای پس گرفتن جزیرهها دست به کار شد. تلاشی که از سال 1904 میلادی تا 1971 (1350 شمسی ) طول کشید. البته در این بین ایرانیها کارهایی هم کردند. قشم و هنگام را از انگلیسیها گرفتند و بعدها سیری را به کشور برگرداندند اما ابوموسی و تنب همان طور دست قاسمیهای شارجه ماند.
تکلیف مان را روشن کنید و بروید
جنگ جهانی دوم دمار انگلیسیها را در آورده بود. برای همین تصمیم گرفتند
نیروهایشان را از کانال سوئز و خلیجفارس بیرون بکشند. البته دست کشیدن از
خلیج خوش آب و رنگ فارس برای استعمار پیر چندان راحت نبود. برای همین به
سرشان زد در منطقه یک حکومت فدراسیونی اعراب داشته باشند تا هر وقت
خواستند، بتوانند سیاستهایشان را پیاده کنند.
اول از همه باید مساله استقلال بحرین را حل میکردند. آن زمان بحرینیها برای جدا شدن از ایران خیلی بهانه میگرفتند. برای همین انگلستان پا پیش گذاشت و به شاه ایران پیشنهاد داد که اگر از بحرین دست بکشد و آنها را به حال خودشان بگذارد در عوض کنترل سه جزیرهای که اختیارش دست قاسمیهاست را به طور کامل به ایران برمیگرداند.
بحرین به هر طریقی که بود استقلال پیدا کرد. نظرخواهی سازمان ملل در سال 1970 بحرین را از ایران جدا کرد، در حالی که هنوز سر پس گرفتن جزیرهها حرف و حدیث ادامه داشت. قرار بود انگلیسیها 31 دسامبر 1971 کلا از منطقه خلیجفارس خارج شوند و به دولت امارات عربی متحده با هفت امارت مختلفاش استقلال بدهند.
با این اوصاف اگر قرار بر پس گرفتن جزیرهها بود، باید تا قبل از این تاریخ کاری انجام میشد. تا قبل از این تاریخ طرف حساب ایران انگلیس بود اما بعد از آن ایران با تعدادی کشور عربی مواجه بود که دلشان برای مخالفت با ایران غش میرفت! ایران هم عربها را به حمله نظامی تهدید کرد و هم اعلام کرد تا زمانی که مساله حاکمیت جزیرهها حل نشود، امارات متحده عربی را به رسمیت نمیشناسد اما این وسط انگلیسیها مدام بهانه میآوردند. پیشنهادهای عجیب وغریب آنها تمامی نداشت.
ایجاد پادگان مشترک ایرانی- شارجهای در جزیره ابوموسی، غیر نظامی کردن جزیره به طور دائم، اجاره نود ونه ساله یا حتی اکتفا به تصرف و فراموش کردن حاکمیت بر جزایر از سوی ایران پیشنهادهای طرف انگلیسی بود که این آخری بدجوری روی اعصاب ایرانیها رفت.
اقدام نظامی نه چندان قوی ایران در حمله به هواپیمای انگلیسیای که دور جزیرهها میچرخیدند، لندن را به صرافت بستن قرارداد انداخت. قرار شد دو جزیره تنب بزرگ و کوچک به ایران برگردانده شود اما ابوموسی به صورت مشروط ایرانی باشد. انگلیسیها با این بهانه که تعداد زیادی عرب اهل شارجه در ابوموسی زندگی میکنند شرط «جلب رضایت شارجه» را به میان آورد. به این ترتیب بود که در 29 نوامبر 1971 توافق نامهای با شیخ شارجه در یک مقدمه و شش ماده تنظیم شد. پیمانی که برای همیشه جزیرههای سه گانه را به ایران پیوند زد!
شما آن ور خط، ما این ور
«... دو طرف ایران و شارجه، نه ادعای خود را بر سراسر جزیره ابوموسی پی
خواهند گرفت و نه ادعای طرف مقابل را به رسمیت خواهند شناخت . در عین حال
دو همسایه مسلمان بر سر مقررات زیرین توافق کردهاند و این مقررات را به
اجرا درخواهند آورد:
1- نیروهای ایرانی به ابوموسی وارد خواهند شد و در بخشهایی که حدود آن در
نقشه پیوست این تفاهم نامه مشخص شده است، استقرار خواهند یافت.2 - در
بخشهای توافق شده در اختیار نیروهای ایرانی، ایران از حقوق حاکمیت کامل
برخوردار خواهد بود و پرچم ایران بر فراز تأسیسات نظامی ایران برافراشته
خواهد بود. شارجه در مابقی جزیره حاکمیت خواهد داشت و پرچم شارجه بر فراز
اداره پلیس شارجه در دهکده ابوموسی بر همان اساس افراشتن پرچم ایران بر
فراز تأسیسات نظامی برافراشته خواهد شد.3- ایران و شارجه گستره آبهای
کرانههای ابوموسی را در 12 مایل (براساس موازین دریایی ایران) به رسمیت
خواهند شناخت.4- استخراج ذخایر زیر زمینی که در چهارچوب قرارداد موجود میان
شارجه و شرکت نفت و گاز بیوتی صورت میگیرد باید از سوی ایران به رسمیت
شناخته شود، نیمی از درآمد نفتی دولتی از استخراج این منابع مستقیماً از
سوی شرکت یادشده به دولت ایران پرداخت شود.5- اتباع ایران و شارجه در
ماهیگیری از حقوق برابر برخوردار خواهند شد. 6- یک توافق کمک مالی میان
ایران و شارجه امضا خواهدشد.»
این طوری بود که نیروهای ایرانی صبح روز 30 نوامبر 1971 ( 9آذر 1350 ) یعنی
یک روز قبل از خروج رسمی نیروهای انگلستان از خلیجفارس وارد جزایر تنب و
ابوموسی شدند و بعد از 68 سال توانستند جزایرسه گانه را به خاک کشور
برگردانند. همان زمان خیلی از عربها زورشان آمد که جزیره را به ایران
بدهند. لیبی، مصر، عراق و ... حتی به سازمان ملل هم شکایت کردند اما راه به
جایی نبردند.
تا سالها بعد هم خبری از بهانهگیریهای اماراتیها نبود. تا اینکه صدام حسین در سال 1980 دوباره دست روی نقطه ضعف اعراب گذاشت و برای همراه کردن آنها شعارش را برگرداندن جزایر خلیجفارس قرار داد. خود اماراتیها حرفی نداشتند اما در سال 1992 وقتی فهمیدند جزایر سهگانه چه موقعیت حساسی در خلیجفارس دارد دوباره شروع به نق زدن کردند و هوچیگریهایشان شروع شد. بدون اینکه ایران کمترین وقعی به سر وصدایشان بگذارد!
جزیره ابوموسی موقعیت استراتژیکی در خلیج فارس دارد
محل عبور نفتکش
ابوموسی یک جزیره بیضی شکل است با مساحتی حدود 25 کیلومتر مربع یعنی یک خشکی کوچک با ابعاد 5 در 5 کیلومتر. در قسمت شمالی جزیره ایرانی ها ساکن هستند و در قسمت جنوبی هم عرب ها. بین این دو منطقه هم هیچ ارتباطی وجود ندارد. عرب ها توی شهرک خودشان هستند و ایرانی هم توی منطقه خودشان. حتی آب شیرین کن های دو قوم هم از هم جداست. چه برسد به باقی امکانات شان. فرودگاه هم دست ایرانی هاست و عرب ها به آن دسترسی ندارند. حتی آب و غذای عرب ها هم از ایران تامین نمی شود. یک ناو از امارات هر هفته برایشان آب و غذا می آورد.
ابوموسی یک جزیره نظامی است و غیر از نظامی ها و آنهایی که حکم دارند کسی نمی تواند وارد جزیره شود. هر چند که بعد از این جنجال تازه اماراتی ها گویا قرار است به زودی از بندرکیش تورهای گردشگری جزایر تنب و ابوموسی راه بیفتد تا دیگر اماراتی ها خیال خام برشان ندارد.
آخر ذخایر اکسید آهن و نفت زیاد ابوموسی که یکی از خالص ترین نفت های خلیج فارس را دارد عرب ها را بدجوری به توهم تصاحب جزیره ایرانی انداخته. گذشته از این که فاصله بین جزیره ابوموسی و جزایر تنب به دلیل عمق مناسب آب تنها مسیر قابل کشتیرانی برای نفتکشهای بزرگ است!
امارات برای اثبات مالکیتاش دلیل واضحی ندارد
حرف حساب را با پول نمیشود خرید
اماراتیها برای این همه سر و صدایی که راه انداختهاند هیچ مدرک و دلیلی ندارند. کل سندشان دو خط نوشته است. نامهای که یوسف القاسمی فرماندار بندر لنگه به شیخ حمید القاسمی حاکم رأس الخیمه، به تاریخ اول جمادی الاخر 1301 هجری قمری (1882 میلادی) نوشته است. جملهای که در این نامه امارات به آن استناد میکند، جملهای است که شیخ یوسف، خطاب به شیخ حمیدالقاسمی، درمورد تنب بزرگ نوشته است: «…درحقیقت، ای قواسم عمان، این جزیره برای شماست و من دست در آن دارم …» امارات این جمله را در مجامع بینالمللی مورد استناد قرار میدهد اما از مکاتبههای دیگر حرفی به میان نمیآورد.
اگر همه مکاتبهها رو شوند، حقیقت هم مشخص میشود. اینکه شیخ یوسف بندر لنگهای این جمله را آن زمان مثل نقل و نبات و به رسم تعارف به زبان میآورد، تعارفهای مرسومی که میان قبایل عرب زیاد شنیده میشد. آن هم صرفا به منظور پاچه خاری. در همان نامهای که اماراتیها این روزها علم کردهاند شیخ یوسف حتی بندر لنگه را هم بذل و بخشش کرده: «وبلد لنجه بلدکم» با این اوصاف باید بندر لنگه هم مال راس الخیمه باشد!
این دو خط نامه به خیال خود اماراتیها معتبرترین سندی است که دارند. وگرنه
موقع بلوا حرفشان این است که اگر جزیرهها مال شما بود چرا برای پس گرفتن
آن باید این قدر تقلا میکردید! همه اینها در حالی است که موضوع حاکمیت بر
جزایر سه گانه آنقدر برای ایران واضح و روشن است که سیاستمدارهای ما
معمولا ترجیح میدهند به داد و قالهای اعراب توجهی نکنند.
حتی اگر از نقشهها و سندهای تاریخی و آرشیوی دنیا که همهشان جزیرههای خلیجفارس را به نام ایران ثبت کردهاند بگذریم فقط با یک دلیل ساده میشود قضیه ادعای امارات را فیصله داد. اینکه پیش از حضور نیروی دریایی پرتغال و انگلیس به جز دو دولت عمان و عربستان هیچ دولت عربی دیگری در منطقه خلیجفارس وجود قانونی و رسمی نداشته و شارجه و رأس الخیمه فقط به این دلیل که پایگاه راهزنان دریایی بودهاند معروفاند.
با این اوصاف اکثر جزایر خلیجفارس در تملک و حاکمیت ایران قرار داشته و استناد شارجه مبنی بر اینکه ساکنین ابوموسی از طایفه قاسمی - طایقه حاکم بر شارجه- بودهاند، نمیتواند دلیل بر تابعیت سیاسی دولتی باشد که سالها بعد تأسیس شده است.
شارجه ادعا میکند این جزایر به خاک آنها نزدیکتر است تا جمهوری اسلامی
ایران. در حالی که حساب و کتابهای جغرافیایی نشان میدهد که دو جزیره تنب
کوچک و بزرگ به ساحل جمهوری اسلامی ایران بسیار نزدیکتر هستند و ابوموسی
در نزدیکی جزیره ایرانی سیری واقع شده و نسبت به بندر لنگه و شارجه فاصله
یکسانی دارد.
دو جزیره تنب در شمال خط طولی منصف خلیجفارس و در جانب بخش ایرانی قرار گرفتهاند . فاصله تنب بزرگ تا بندر لنگه حدود 44 کیلومتر و تا رأس الخیمه حدود 69 کیلومتر است. پس این هم دلیل خوبی برای تصاحب خاک ایران نیست. شاید بهتر باشد اماراتیها برای بزرگتر کردن کشور کوچکشان به همان ساختن جزیرههای مصنوعی ادامه بدهند!