همشهری جوان/شماره 357/محمد اشعری – علی سیفالهی:
انگار
اجرا میکند؛ صدایش را گاهی توی گلو میاندازد، گاهی بالا و پایین میبرد و
همان قدر مودب حرف میزند که روی آنتن. فقط حواسش نیست که گاهی صدایش
لابهلای آهنگ پیچیده در سالن کافه گم میشود؛ کافه بهرام رادان که پاتوق
«محمد سلوکی» است و به بهانه اسبابکشی آقای مجری 33 ساله از شبکه پایتخت
به شبکه ملی، میزبان ما.
همین روزها، فوق لیسانس «مدیریت فرهنگی»اش را میگیرد و برای همین، جنس حرفها و دغدغههایش خیلی ایدهآلگراتر شده! راستی، آخر این هفته فینال انتخاب بهترین سریال دهه 80 تلویزیون در «سین مثل سریال» برگزار میشود تا ماراتنی که از شبهای نوروز 91 شروع شد و ناگهان سکته زد، بالاخره تمام شود. پایانی که شروع دوباره اجرای سلوکی در این شبکه است.
اگر بابت یک برنامه نه چندان قوی تقدیرت کنند، باور نمیکنی که...
امکان ندارد یک برنامه قوی نباشد ، اجرایش قوی باشد.
آخر در تلویزیون ما از این اتفاقها زیاد میافتد. خودت به «سین مثل سریال» چه نمرهای میدهی؟
برای
بار اول که پیش تولید کمی هم داشتیم، به ایدهاش نمره خوبی میدهم و به
انجام کار نمره متوسط. فکر نمیکردیم خیلی چیزها اتفاق بیفتد. دلیلش هم این
بود که برای اولین بار وارد این فضا شده بودیم.
فکر نمیکنی که با وجود حضور مهمانهای درجه یک، اجرای اتوکشیده تو کمی برنامه را خنثی کرد؟
مدل
من این جوری است که من با آدمها بیجهت شوخی نمیکنم. اگر هم شوخی میکنم
منطقی دارد. در زندگی عادی هم این طوریام. شاید چون من به همه چیز جدی
نگاه میکنم، ناخواسته این اتفاق میافتد.
به ادب و متانت زیادی تو برنمیگردد؟
کسی
میتواند برنده باشد که وقتی همه به سمت راست میروند، او به چپ برود. ولی
نه جوری که کل ماجراها به هم بریزد. روزهایی بود که محمد سلوکی دستش را
گردن جواد یحیوی میانداخت و شوخی و کلکل میکردند. آن زمان متهم به این
بود که زیادهروی میکند ولی بعد از یکی دو سال این اتفاق در تلویزیون رایج
شد.
زمانی که من رفتم سراغ لباس پوشیدنهای عجیب و غریب، لباسهایم
نسبت به سطح تلویزیون فرق میکرد. به خاطر همین همه شروع کردند به ایراد
گرفتن. ولی کمکم همه عادت کردند دکمه سردست داشته باشند و کت و شلوار خوب
بخرند. چون آن روز من فکر میکردم یک چیزی از من باید با بقیه فرق کند.
خب الان چه چیزی با بقیه فرق میکند؟
مردم
دلشان میخواهد که به آنها احترام گذاشته شود. مردم دوست دارند که مودبانه
با آنها برخورد شود. هر چقدر هم با میزبان راحت باشند، دلشان نمیخواهد
برخورد بدی از او ببینند. فکر کنم این تفاوت من باشد.
سال
گذشته در یک شماره مجلهمان، مجریها را دسته بندی کردیم؛ مجریهای عصر
نیمرخ، مجریهای جسور، مجریهای ژانگولری. تو در هیچ کدام از این دستهها
نیستی.
برای اینکه دلم نمیخواست این جوری باشد. سالهای
80-79 که من اجرایم را شروع کردم عدهای میگفتند این خیلی دوستداشتنی
است و عدهای هم برعکس. بعد از مدتی کمکم یک مسابقه را با لباسپوشیدنهای
متفاوت شروع کردم. چون مردم همیشه شاکی بودهاند که چرا مجریهای تلویزیون
به لباسشان اهمیت نمیدهند. من سعی کردهام این را همیشه حفظ کنم.
بله، برخی مجریها حتی فریم عینکشان را بین برنامه عوض میکنند. این
یعنی آن اتفاقی که میخواستم افتاد. عادت شد. مردم خواستند و شد. امروز هم
که همه ما عادت کردهایم با هم شوخی کنیم و توی سر و کله هم بزنیم، جای
این مدل اجرای مودبانه در تلویزیون خالی است.
ولی
نکتهاش این است که آن مجریهایی که دسته بندی کردیم، هرکدام برای خودشان
هویت دارند، ولی تو که از خیلیهای دیگر با سابقهتری، هیچ وقت اسم «محمد
سلوکی» هویت برنامهای نشده.
من میگویم نباید ابزار جدایی از
برنامه باشم. محمد سلوکی باید در اختیار برنامه باشد. مهم اسم من نیست،
مهم این است که برنامهای که اجرا کرده در جامعه دیده شود. مثلا هنوز هم
مخاطب میداند که من تهران 20 را اجرا کردهام. فراموش نمیکند.
ولی هیچ وقت نگفتند برنامه محمد سلوکی، گفتند تهران 20.
اتفاقا اگر بگویند برنامه سلوکی غلط است. برای اینکه خیلیهای دیگر برای برنامه زحمت میکشند. در دنیا هم همین شکلی است.
ولی از آن طرف هم میگویند «Opra Show».
دقیقا
همین است؛ خانم اپرا نزدیک به 25 سال، Opra Show را با این مختصات اجرا
کرد که در تلویزیونهای آنها شویی وجود دارد که تو اجازه داری اسم خودت را
روی برنامه بگذاری ولی ما نمیتوانیم. مثلا به «ماه عسل» میگوییم برنامه
احسان علیخانی. اگر قرار بود احسان به ماه عسل برود، به نود و برنامههای
صبح و شب هم برود، دیگر این احسان بود که خودش را نشان میداد نه برنامه.
برنامهها
هویت خودشان را از دست میدادند. این دقیقا نکتهای است که من میگویم
باید درباره هویت برنامههای تلویزیونی اتفاق بیفتد. اگر کسی این توانایی
را دارد که 20 سال برنامهای را پیش ببرد، باید این امکان را به او بدهند.
آن موقع من با عقبه 20 ساله شیوههای اجرا آشنا هستم و برنامه را 20 سال
جلو میبرم؛ مثل فردوسیپور در 90.
یعنی تو به قدمت بیشتر از شخص مجری اهمیت میدهی؟
درباره
من این اتفاق افتاده که برنامههای متفاوتی را اجرا کردهام؛ از برنامه
کودک و اجتماعی تا سیاسی و طنز. این، یکجاهایی برایم آفت بوده.
پس دیگر برنامه مختلف را اجرا نخواهی کرد؟
قطعا
نه. البته یک زمانی مجبورم که برای هزار جور مشکل این کار را بکنم. ولی من
چیز دیگری را بلدم که باید بگذارند آن را کار کنم. خودم بسازم و خودم اجرا
کنم؛ مثلا بدانم که سه ماه برنامه دارم. من برای آن سه ماه، نه ماه تلاش
میکنم و آیتم میسازم. بعد از سه ماه خداحافظی میکنم و میروم و سال بعد
دوباره سر همین سه ماه برمیگردم.
با قسمتی از حرفهایت مخالفم؛ مثلا شهیدیفرد زمانی برنامهای دارد به نام «مردم ایران سلام»، زمانی هم «پارک ملت» ولی همه برای دوتایش میگویند برنامه شهیدیفرد. ایشان برنامههایی را کار میکنند که خودش در آنها ماندگار است. تهیهکننده است و اجرا میکند. مثل احسان در ماه عسل که میداند برنامه را با چه رویکردی ساخته است. تکلیف خودش را میداند. اساسا من با این موضوع مخالف هستم که مجری فقط باید خودش شناخته شود و برنامهاش هر چه بود باید تمام شود و برود.
این مجری قسمتی از یک
برنامه است. ابزار بسیار مهمی است که میتواند از همه تواناییهایش استفاده
درست کند. ما نیامدهایم که در تلویزیون سوپراستار شویم و پولی جمع کنیم و
بگوییم خداحافظ شما. من فکر میکنم که تلویزیون ابزاری است که پیامی را به
مخاطب انتقال میدهد برای ارتقای تمدن و فرهنگ. ابزاری بسیار قوی که من هم
در آن یک شغل دارم. من دوست دارم که جزو بقیه باشم. دوست ندارم که من خوبه
باشم و همه چیز خراب!
بگذار جور دیگری جلو برویم؛ ویژگیهای فرزاد حسنی، احسان علیخانی و محمدرضا شهیدیفرد را چه میدانی؟
حسنی
جسارت، شجاعت و هوشمندی ویژهای برای استفاده از دانستههای خودش دارد.
علیخانی تصویر و تلویزیون را خوب میشناسد و صداقت و کودک درون فعالی دارد
که کمکش میکند. آقای شهیدیفرد هم تلویزیون، رسانه و مخاطب خودش را خوب
میشناسد، میداند برای چه مخاطبی حرف میزند. برای همان برنامهریزی
میکند.
برای خودت چه ویژگیای را میگویی؟ فقط خوش پوش بودن؟
نه.
آدمی است که خیلی دلش میخواهد متفاوت باشد. ولی نه به قیمتی که این تفاوت
فقط به نفع خودش تمام شود. آدمی که جدی شناخته میشود.
ولی برنامه طنز شکیبا را هم بازی میکند.
اتفاقا
در برنامه «غیرقابل پخش» خیلی جدی حرف شوخی میزدم. علاوه بر جدی بودن،
سعی میکنم که اگر شوخی میکنم، پشتش فکری باشد. واقعا برایم مهم نیست که
عکسم روی مجلات برود یا نه. ولی اگر بگویند کاری کردهای که اتفاق بدی در
جامعهات افتاده، این برایم مهم است.
هنوز نفهمیدیم که چه ویژگیای داری! چون ما بخواهیم بگوییم، اول میگوییم خوش پوش بودن.
پشت
این خوش پوشی(که مدام تاکید میکنی!) یک فکر وجود دارد. من به این فکر
کردم که اولین ابزار ارتباط مجری با بینندهاش تصویر است. اگر تصویر مخاطب
را گرفت، بعد میتواند کارهای دیگر را بکند. همیشه با یک استراتژی جلو
رفتهام. گفتوگوهایم هم همین طور است. از یک خطی استفاده میکنم تا به
هدفم برسم.
پس هیچوقت اذیت نمیشوی که نگویند برنامه محمد سلوکی؟
اگر
اسمی از خودش هم نماند مهم نیست، برنامه مهم است. چون در همه برنامههایی
که حضور داشتهام برنامه دیده شده. تهران 20، غیرقابلپخش، سین مثل سریال
را دیدهاید یا نه؟ پس همه برنامههای من را دیدهاید. این یعنی مخاطب
نشسته برنامه را دیده. همین که اسم برنامه در ذهن تو مانده یعنی همان چیزی
که من میخواستهام. البته اگر برنامهای مثل تهران 20، 10 سال دست من بود
قضیه فرق میکرد، اسم هم به مرور مهم میشد. من همیشه پشت اسم برنامه
رفتهام.
تو ابزار پریدن هم داشتی؛ مثلا تهران 20 که خیلی هم بیننده داشت.
این
شیوه در تلویزیون ما جواب نمیدهد. خیلیها همان زمان به من میگفتند در
تهران 20 اینها را هم بگو. این یعنی با برنامه ارتباط برقرار کرده بودند.
دلم میخواهد مردم من را این جوری ببینند. دلم نمیخواهد مردم فکر کنند که
من فاصله دارم.
ببین؛ شهیدیفرد ادبی دارد که خودش را
از دستهبندیهای معمول جدا میکند، به نوعی کاریزمایی هم دارد که مردم
دوستش دارند. ما میتوانیم تو را پشت او قرار بدهیم.
اتفاقا
میخواستم بگویم جز آن دستهبندی سهتایی شما، چرا یک دسته چهارم نسازیم؟
دستهای که آقای شهیدیفرد و –امیدوارم- من در آن هستیم و ممکن است آدمهای
دیگری هم بیایند در این گروه.
خب چرا شهیدیفرد در حالی که در عرصههای بسیاری هم فعالیت میکند، از تو موفقتر است؟
آقای
شهیدیفرد این فرصت را دارد که برنامهای را کار کند که تهیهکنندهاش هم
خودش باشد. من هنوز نمیتوانم این حرف را بزنم و آن فرصت برنامه سازی را
پیدا نکردهام.
موفقیت شهیدیفرد را در تواناییهایی مثل مغز تحلیلگرش یا سواد و تجربهاش نمیبینی؟
همه
اینها هست، فرصت هم دارد. نزدیک دو سال برای «پارک ملت» فکر کرده. این
مدت در خانه نشستن و برنامه ساختن شوخی نیست، کلی هزینه دارد. آن قدر آدم
باهوش و کاربلدی بوده که از این فرصت استفاده کرده و نتیجه گرفته. اما من
هنوز این امکان را نداشتهام. شاید دو یا ده سال دیگر این امکان برای من هم
پیش بیاید. نمیدانم.
ما از محمد سلوکی انتظار داریم که مثل شهیدیفرد ذهن تحلیلگری داشته باشد و همان چیزی را بپرسد که مخاطبان میخواهند.
من
الزاما نمیایستم که ببینم مخاطب چه میخواهد تا من همان را بپرسم. ممکن
است مخاطب از من بخواهد که سوالات زرد بپرسم، همه هم حال کنند و روی
اینترنت بگذارند و بگویند دیدی چه سوال باحالی پرسید. تهش چی؟ من باید با
ابزاری که در دست داریم به مردم خوراک بدهم و آنها را به چیزهایی متوجه
کنم. نگاهشان را به سمتی ببرم که شاید دیگران این کار را نکردهاند. حتی
اگر به بدنام شدن من هم منجر شود.
منظور سوالات زرد نبود؛ تحلیل عمیق ماجراست.
درست
میگویید. این حرف شما، من را به این سمت میبرد که اگر خواستم برنامهای
بسازم پژوهش کنم. این حرفها را میگذارم پای یک پیشنهاد خیلی خوب. البته
این، جایی به درد میخورد که من بگویم این ابزارها را دارم و کاری کنم که
فقط من میتوانم و همه اینها، وقتی جواب میدهد که تیمی کار کنیم. به خدا
بلد هستیم.
خیلی ایدهآل گرایی!
اگر سر این حرفها را باز کنیم، میبینی که ایدهآلهایی است به شدت دست یافتنی.
اتفاقا با مختصات تلویزیون ما اینها خیلی دستنیافتنی است.
ما
آنقدر درگیر موضوعات کوچک و بچهگانه شدهایم که این هدفها را از یاد
بردهایم. فقط باید بخواهیم. اصلا بنویس محمد سلوکی ایدهآلیست است. آدمی
که دوست دارد کارهای عجیب و غریب کند و بابت آن ریسک کند. ریسک من هم این
است که حاضرم معرفی نشوم ولی جریانی راه بیفتد.
اگر قرار است که بیجهت با مهمانها شوخی کنم و شخصیت هر کسی را در تلویزیون تحقیر کنم تا عدهای خوششان بیاید، من اصلا این کار را نمیکنم و ترجیح میدهم محبوب نباشم. چون ایدهآل ما چیز دیگری است و شاید جهانبینی من یک خرده متفاوت است.
شبکه اول سیما برای انتخاب بهترین سریال دهه، ایده خوبی داشت ولی...
هنرمندان؛ مثل همه مردم!
«سین
مثل سریال» با همه بی نظمی هایش، برنامه پربیینده ای شد و حتی در جشن
نوروزانه تلویزیون هم مورد تقدیر قرار گرفت. درباره ایراداتش با چه کسی می
توان صحبت کرد جز مجری اش؟
«سین مثل سریال» هیچ طراحی برنامه ای نداشت.
تعریف
فرق میکرد. شاید از همان روز اول تصورمان هم این نبود که شبی یک میلیون
اساماس برای ما بیاید. حتی از اول هم قرار نبود حضور هنرمندان و بازیگران
با این شدت باشد. ولی بحثها و حرفهایشان جوری بود که دوست داشتند بیایند
و حرفهایشان را بزنند. ما هم اجازه دادیم هر چه دلشان میخواهد بگویند.
هدف خودت در سوال پرسیدن از مهمانهای برنامه چه بود؟
میخواستم
به مردم بگوییم این آدمهایی که سریال میسازند و بازی میکنند، همه کار
بلدند اما مشکلاتی وجود دارد. مهمانهایی را هم آوردیم تا بگوییم فقط به
خاطر ظاهر خوب بازیگر نشدهاند و شناخت و سواد اجتماعی دارند. مدیران باید
بفهمند که به اینها اعتماد کنند. احساس میکردم که مثل شبهای عید بنشینیم
دور هم و درباره موضوعات مختلف حرف بزنیم. دلیلی نداشت کسی را بزنم.
بحث زدن نیست. بحث هدف دادن است.
فکر
میکردم باید روند این گفت وگو را به سمتی ببرم که مردم، مدیران،
کارگردانها و بقیه احساس کنند که چقدر نسبت به همدیگر شناخت کمی داشتیم.
دنیای آدمها بیشتر برای هم معرفی شود.
این
وسط چیزهایی را از دست نمیدهی؟ مثلا مهرانه مهینترابی و آزیتا حاجیان را
برای اولین بار روی آنتن زنده آوردی ولی چی دریافت کردیم؟
این
آدمها مثل همه دغدغههای زیادی دارند. من خیلی تاکید داشتم که این
آدمها نماینده اقشار مختلف جامعه هستند. تافته جدا بافتهای نیستند و
همان آدمهایی را که بازی میکنند در درون خودشان دارند و میسازند. مثل
همه آدمها درباره گرانی حرف دارند و ایدئولوژی در ذهنشان هست. اگر ما این
قشر را تضعیف کنیم و بد جلوه بدهیم به اقشار دیگر جامعه ضربه میزنیم.
مثل
همین جریانی که الان درباره فساد در سینما به وجود آمده. شیلا خداداد توی
این برنامه گفت که من دو سال است بازی نمیکنم چون شوهرم جراح است و مدام
کار دارد و اگر من هم ول کنم بروم، زندگیام از هم میپاشد. یعنی مثل همه،
نگران خانواده شان هستند.
یعنی به آنها اجازه دادی که بگویند چه دغدغههایی دارند.
آره.
وقتی پانتهآ بهرام یا آزیتا حاجیان نقشی را بازی میکنند واقعا رفتهاند
در زندگی مردم دیدهاند و بازی میکنند. اگر به نویسندهها و بازیگرهای ما
اجازه بدهند که خلاقیتشان را به کار گیرند، هیچ احتیاجی نیست که نگران خیلی
چیزها باشیم.
خاصیت برنامه شبانه تلویزیونی این قدر هست که به این کارکرد برسد؟
اگر قرار بود که همین طوری صحبت کنیم و برود پی کارش، الان اینجا درباره این دغدغهها حرف نمیزدیم.
ظرف این برنامه برای این حرفها کوچک بود.
قبول دارم ولی امیدوارم. فقط باید کمی کار را جدی بگیریم تا به هدف برسیم.