همشهری جوان/شماره 359/لیداهادی:
یک سالی هست که عدهای زبانشناس حرفهای در حال سروکله زدن با اسناد و
مدارکی خاص هستند. اسنادی که بیشترشان دستخط خاص مردی را دارند. نوشتههای
اسامهبنلادن. دوم ماه می سال گذشته که آمریکاییها به مخفیگاه بنلادن
ریختند و جنازه او را بیرون کشیدند هیچوقت تصورش را نداشتند که در مدتی
کوتاه به 187 هزار سند محرمانه و شخصی او برسند.
اسناد به زبانهای مختلفی بودند. پشتو، فارسی، فرانسه، عربی، انگلیسی و ... سیا از زمان پیدا کردن این اسناد 12 متخصص زبان پشتو فارسی را استخدام کرد و به اسلام آباد برد تا با کار شبانه روزی سر از قضیه رهبر القاعده و ارتباطهای پنهانی او در بیاورند. یک سال بعد از مرگ بنلادن کار گروه تحقیق هم تمام و قسمتی از اسناد برای اولین بار منتشر شد.
17 سند رسمی، 175 برگ به زبان عربی و 197 برگ اسناد به زبان انگلیسی. حالا این دست نوشتهها شدهاند ابزار شناسایی رهبر پیشین القاعده؛ مردی که به ادعای آمریکاییها در یک روز بهاری جسدش را طعمه کوسههای دریا کردند!
از اول و آخر نامههای بنلادن به دار و دستهاش یک چیزی را میشود خوب فهمید. اینکه رهبر پیشین القاعده در روزهای آخر عمرش به شدت منزوی و تنها شده بود و یک جورهایی داشت به سمت افسردگی میرفت. در نامهای که بنلادن در تاریخ 26 آگوست 2010 برای یکی از رهبران القاعده فرستاده کلی شکایت کرده که چرا دیگر کسی او را تحویل نمیگیرد و پیامهای صوتی و تصویری که از مخفیگاه اش در پاکستان به رسانههای بینالمللی ارسال میکرد یا پخش نمیشود یا آن قدر با تاخیر روی آنتن میرود که اهمیتش را از دست میدهد. در یک نامه دیگر بنلادن از اینکه طرح یک بمبگذاری بزرگ در اروپا را با او درمیان نگذاشته بودند حسابی شاکی است.
بنلادن در تمامی روزهایی که مجبور به پنهان کردن خودش بوده سعی داشت بستگانش را به انجام امور القاعده منسوب کند غافل از اینکه همین انتسابها در نهایت کار دستش میدهد. در یک سال آخر دیگر کسی حرف بنلادن را نمیخواند.
بنلادن در سالهای زندگی پنهانیاش همیشه نگران امنیت خودش بود و همین
مساله باعث شد ارتباطش با گروههای کوچک و بزرگ القاعده که خودش با
انتسابهای فامیلی راهانداخته بود کم و کمتر شود و به جایی برسد که دیگر
کمتر کسی از او به عنوان رهبر اصلی القاعده حرف بزند. او در یکی از
نامههایش به محمد الحسین ( عطیه الله ) – یکی از فرماندهان القاعده که عده
زیادی او را به عنوان جانشین بنلادن قبول داشتند- از این مساله شکایت
کرده است!
زیاد دعوا میکرد
اختلاف بین گروههای ریز و درشت القاعده زیاد بود. این مساله را هم
تحلیلگران از نامههایی که در مخفیگاه بنلادن به دست آمده مطرح کردهاند.
بعد از دماری که آمریکاییها از طالبان و گروه القاعده در افغانستان و
پاکستان در آوردند، کلا سه جور تفکر میان رهبران اصلی القاعده به راه
افتاد. سه نوع گرایش مختلف درباره نحوه کار با وابستگانی که به خاطر پنهان
شدن رهبران اصلی این گروه تروریستی زمام کارها را به دست گرفته بودند.
گروه اول معتقد بودند که القاعده باید هر چه زودتر خط و ربطش را از گروههایی که بدون مشورت با کله گندهها دست به هر کاری میزنند قطع کند و نباید اجازه دهد که آنها با کارهایشان نام القاعده را لکه دار کنند. گروه دوم معتقد بودند که آوردن گروههای جهادی مذهبی تحت لوای القاعده میتواند به طور موثری این سازمان تروریستی بزرگ را تقویت کند.
اما خود بنلادن نظر دیگری داشت. اینطور که در دست نوشتههای او معلوم شده بنلادن معتقد بود که باید در همه حال با «برادران» در تماس بود و با آنها همچنان ارتباط داشت حتی اگر آنها دیگر به حرف او گوش ندهند. نگرانی اصلی بنلادن حفظ نام القاعده بوده.
او در یکی از نامههایش به بیتالله محسود نوشته است که میترسد نام القاعده با کشتن مسلمانان بیگناه به نام اسلام لکهدار شود. او حتی در یکی از نامهها به محسود تاکید میکند که باید درباره مرگ مسلمانان بی گناه به مردم جهان توضیح داد و از آنها عذرخواهی کرد. بنلادن در نامهای در اکتبر سال 2010 به یک مقام ارشد گروه القاعده از فیصل شهزاد - یک شبه نظامی که توسط طالبان پاکستان برای منفجر کردن یک بمب در میدان تایمز نیویورک به کار گرفته شده بود- انتقاد کرده است.
این بمبگذاری با شکست مواجه شد اما ناراحتی بنلادن از شکست عملیات
نبود. از دروغی بود که شهزاد در دادگاه به زبان آورده بود. تروریست جوان
درزمان محاکمه، به دادگاه گفت: «زمانی که میخواستم حق شهروندی آمریکا را
بگیرم، بدون نیت و قصد سوگند میخوردم که به آمریکا ضربه نمیزنم.» بنلادن
که از این صحبت شهزاد در دادگاه حسابی ناراحت شده بود، در نامهاش نوشته:
«قسم و سوگند دروغ، خلاف قوانین اسلام است. این نوع دروغ گفتن به دشمن جایز
نیست، چون در حقیقت خیانت است. شما مسلما از عواقب منفی عدم حل این موضوع و
پاک نشدن مجاهدین از گناه شکستن عهد و خلف وعده آگاه هستید. پس دیگر
نگذارید چنین اتفاقهایی بیفتد.»
اسمش را عوض کرد
«مبادا که مردم دنیا نسبت به اهداف اصلی ما بدبین شوند.» این بزرگترین
دغدغه بنلادن در یکی دو سال آخر عمرش بود. در تمامی سالهایی که بنلادن
در کوه و کمر پنهان بود و دستش به گروههای ریز و درشت القاعده که مثل مور و
ملخ در کشورهای مختلف دنیا رشد کرده بودند نمیرسید، همه چیز به هم ریخته
بود. هر گروهی برای خودش یک ساز میزد. دست آخر هر گروهی هر کاری هم میکرد
به اسم القاعده تمام میشود.
همین مساله خواب و خوراک بنلادن را گرفته بود. نگرانی او آن قدر بود که حتی تصمیم گرفت نام القاعده را عوض کند. این مساله را نظامیان آمریکا از نامهای که بنلادن در رایانه شخصیاش آماده کرده بود فهمیدند. در نامه که برای عدهای از رهبران القاعده نوشته شده بود بنلادن از ضرورت «تجدید نام» القاعده و تغییر آن صحبت کرده و گفته بود که باید با یک نام جدید لکه ننگ و داغی که با اسم پیشین القاعده همراه بود، از ذهنها پاک شود.
«... باید دور تازهای برای تصحیح اشتباهاتی که مرتکب شدهایم، آغاز شود. باید به امید خدا همه اشتباهها را جبران کنیم...» البته هنوز معلوم نیست که بنلادن این نامه را برای رهبران اصلی القاعده فرستاده یا نه اما تحلیلگران میگویند چه این نامه به دست گیرندههای اصلیاش رسیده باشد یا نه باز هم نشان دهنده این است که رهبر القاعده در ماههای آخر عمرش از لطمهای که القاعده به اهداف اسلامی زده، خبر داشته و میخواسته یک جورهایی حتی با تغییر نام ذهنیت بد مردم دنیا را نسبت به القاعده عوض کند!
برای اوباما دام پهن کرده بود
اینکه میگویند دم خروس را باور کنیم یا قسم حضرت عباس حکایت
بنلادن است. هر قدر که او در نامههایش از روزگار بد القاعده مینالید و
از راست و درست بودن اهداف خودش و همرزمانش میزد اما باز هم یک جاهایی به
جاده خاکی میزد و یادش میرفت که میخواهد القاعده را از هر اسم و رسم
تروریستی دور کند.
در میان نامههای زیادی که در ابیت آباد به دست آمده یکیشان از همه برای ساکنان کاخ سفید جالب تر بود. اسامهبنلادن در نامهای به سران شبکه القاعده دستور داده بود تا سلولهای ویژهای را در پاکستان و افغانستان برای حمله به هواپیمای حامل باراک اوباما و دیوید پترائوس، فرمانده وقت نیروهای خارجی در افغانستان در نظر بگیرند و شبانه روز منتظر باشند تا هر وقت سروکله رئیسجمهور و مشاورانش در آسمان افغانستان یا پاکستان پیدا شد با یک حمله درست و حسابی کارشان را بسازند.
استدلالش هم عجیب بود. اینکه اگر باراک اوباما کشته شود آن وقت جو بایدن معاون پیر و پاتال او سرکار میآید که با توجه به اینکه این آقای سن وسالدار آنقدرها هم که باید تجربه مملکت داری ندارد پس به طور حتم آمریکا به سمت یک بحران جدی میرود و دیر یا زود به زمین میخورد.
«اوباما رئیس عالم کفر است و اگر او کشته شود، مطابق رویه آن کشور، بایدن جانشین او می شود. بایدن به هیچ وجه برای این سمت آماده نیست و آمریکا را به بحران می کشاند.» بنلادن حتی برای کشتن دیوید پترائوس هم دندان تیز کرده بود. به خیال او پترائوس یکی از مهرههای خطرناک کاخ سفید بود که با از میان برداشتن او کل جنگ افغانستان زیر و رو میشد!
نگران خانوادهاش بود
بنلادن در همه روزهای فرار نگران خانواده پرجمعیتش هم بود و برای آنها
حسابی دل میسوزاند. در نامههایی که او خطاب به فرزندانش باقی گذاشته
معلوم است که او چه طور مانند یک مرد خانواده سعی داشت همه بچههایش را سر و
سامان بدهد و به امور زنهایش برسد.
هر چند که میگویند در زمان حمله آمریکاییها یکی از زنهایش را سپر خودش کرده بود. با این حال رسیدگی به امور خانواده یکی از کارهایی بود که بنلادن در زمان زندگی پنهانی اش به آن توجه خاصی داشته. مثلا در زمان مرگ پسرش سعاد در حمله هوایی سال 2009 حسابی ناراحت شده بوده و دو، سه تا شعر هم برای پسر مجاهدش گفت. ضمن اینکه روزهای زیادی کارش فقط تدوین ویدئویی بود که سعاد خودش ضبط کرده بود.
او در نامهای به الصحاب – جناح رسانهای القاعده – دستور داده بود تا هیچ عکسی از جنازه پسرش را در آرشیو خودشان قرار ندهند. در نامههای دیگر بنلادن نگرانی درباره بقیه پسرانش هم دیده میشود. به خصوص درباره حمزه که حالا باید 21 ساله باشد و کسی درست و حسابی از جا و مکانش خبر ندارد.
بنلادن در سال 2010 در نامهای خطاب به الرحمن نوشته: «نگران حمزه هستم و نمیدانم کجاست. هر طور شده پیدایش کنید و به او بگویید که به نظر من باید از وزیرستان – منطقهای از پاکستان که نزدیک به مرز افغانستان است - خارج شود.»
سرنوشت مخفیگاه مرد اول القاعده چه شد؟
زمانی برای عبور بولدوزر ها
دوم ماه میسال 2011. درست از فردای روزی که خبر حمله آمریکاییها به خانه ویلایی ابیت آباد در همه دنیا پخش شد و تصاویر عجیب و به قولی ساختگی از جنازه اسامهبنلادن روزی چند بار از تمامی شبکههای خبری و تلویزیونی جهان روی آنتن رفت کار بیرون کشیدن اسناد و مدارک محرمانه آقای تروریست هم شروع شد. نظامیان آمریکا به همراه پلیس محلی پاکستان شروع کردند به تخلیه دار و ندار بنلادن از مخفیگاهش. از نوار ویدئویی و کاستهای صوتی بگیر تا نامههای رسمی سازمانی و دست نوشتهها و شعرهای بنلادن. کار تخلیه کامل ویلای درندشت رهبر القاعده چند ماهی طول کشید.
نظامیان آمریکایی حتی لای جرز دیوارها را برای پیدا کردن سند و مدرکی از او جستوجو کردند. که البته به چیزهای خوبی هم رسیدند. کلی از دست نوشتههای بنلادن لای دیوارهای خانه اش پیدا شد. نظامیان آمریکا وقتی که کارشان با ویلا تمام و خیالشان راحت شد که دیگر کاری با خشت و گل آن ندارند یک روز با بولدوزر به جانش افتادند و ظرف 24 ساعت ویلای بزرگ ابیت آباد را با خاک یکسان کردند.
تنها چیزی که این روزها فقط از مخفیگاه بنلادن باقی مانده دیوار دورتادور حیاط است. دو سه ماه بعد از تخلیه ویلا حرف و حدیثها برای سرنوشت مخفیگاه بزرگ بنلادن بالا گرفت. اول قرار بود مجتمع برای سکونت فقرای منطقه در نظر گرفته شود اما پاکستانی گفتند اهالی منطقه دیر یا زود ویلا را تبدیل به مقبرهای زیارتی میکنند. برای همین بولدوزر آوردند و مخفیگاه بنلادن را صاف کردند. بماند که این روزها مردم تکه آجرهای خانه اسامه را به خارجیها به قیمت زیادی میفروشند!
بن لادن عاشق تبلیغات رسانهای بود
کم آوردید شلوغش کنید!
این روزها چند نفری هستند که تن و بدنشان دارد روز و شب از پیدا شدن
نامههای محرمانه بنلادن میلرزد. در قسمتی از اسناد و مدارکی که در
مخفیگاه بنلادن به دست آمده نام 30 تا 50 خبرنگار به نام دنیا وجود دارد
که دست به سینه در خدمت رهبر القاعده بودند و کارشان فقط پوشش خبرهایی بود
که آقای تروریست به همراه باقی مشاورانش برای آنها تعیین میکردند.
مرکز تحقیقات سیا در زمان سروسامان دادن به آرشیو طولانی نامههای
اسامهبنلادن به فهرست عجیبی رسیده است، فهرستی بلند بالا از اسم و نشانی و
شماره تماس خبرنگارهای بنام خبرگزاریهای معروف دنیا. بنلادن این فهرست
را برای تمامی رهبران القاعده در سراسر جهان فرستاده و از آنها خواسته بود
تا برای تبلیغات خودشان یا ایدئولوژیهایی که دارند حتما با این خبرنگارهای
مطمئن تماس بگیرند. البته در این فهرست نام خبرنگارهای معروف پاکستانی
بیشتر به چشم میخورد. «حامد میر»، «سلیم صافی»، «رحیمالله یوسفزی» از
گروه روزنامههای جنگ پاکستان و «جمال اسماعیل» خبرنگار شبکه الجزیره از
کسانی هستند که انتشار نام شان این روزها سروصدای زیادی به راهانداخته
است.
حامد میر یکی از خبرنگاران برجسته شبکه «جیو نیوز» پاکستان و سلیم صافی هم مسوول اجرای گفتوگوهای تلویزیونی در شبکه «جیو» است. یوسفزی هم از دبیران خبر روزنامه انگلیسی زبان «نیوز» پاکستان است. اینها در زمان حیات بنلادن مصاحبههای زیادی با بنلادن داشتند و کلی مورد احترام گروههای القاعده بودند. در میان نامههای بنلادن نام آشنای دیگری هم به چشم میخورد. «رابرت فیسک» روزنامه نگار مشهور انگلیسی. کارشناسان آمریکایی کلی نامههای بنلادن را زیر و رو کردند تا بلکه خط و ربط فیسک را با بنلادن در بیاورند آخر هم نتوانستند.
آخر یک روز بعد از انتشار خبر مرگ بنلادن رابرت فیسک در ستون همیشگی اش
در روزنامهایندپندنت مدعی شده بود که بنلادن زنده است و دیر یا زود با یک
ویدئو خودش را به مردم جهان نشان میدهد. آمریکاییها هر چه سعی کردند ته و
توی رابطه فیسک و بنلادن را دربیاورند موفق نشدند. فقط همین قدر
دستگیرشان شد که یکی از مشاوران رسانهای بنلادن در نامهای به او پیشنهاد
داده بود برای اینکه چهره خودش را در دنیا اصلاح کند باید یک مصاحبه با
رابرت فیسک داشته باشد!